محمد محیط طباطبائی
بازنشر پس از پنجاه و پنج سال
انتشار نخست: مجلۀ وحید، سال ۱۳۴۹
بنابر آنچه گفته شد، به جهات متعددی تبدیل اصطلاح زبان فارسی، به زبان ایرانی حتی در قلمرو فن زبانشناسی هم جایز نیست، بلکه در این یک مورد تنها باید به نسبت خاص فارسی اکتفا کرد. چه در غیر این صورت زبان فارسی که نیرومندترین رشتۀ ارتباط معنوی میان مردم ایران با برادران افغانی و تاجیک ایشان است بهصورت مصطلحی مهجور درخواهد آمد و نام زبان فارسی هم مانند نام زبانهای خوارزمی و آذری و سگزی و هروی و طخاری از مورد استعمال عمومی روز خارج میگردد و این فارسی واحد و متحد به سه واحد پراکنده: ایرانی و تاجیکی و دری یا احتمالاً افغانی تجزیه خواهد شد.
بدیهی است در چنین صورتی مسلم است که رشتههای ارتباط لغوی حاضر میان مردم این منطقه سست و بریده میشود و احتمالاً در شهرهای دوشنبه و کابل دستگاههای لغتپردازی تازهای هم برای واژهسازی یا اشتقاق مواد ضروری از اصول وخی و یغنابی و پشتو و لهجههای محلی دیگر و احیاناً اوستایی (که با زیرساز سانسکریت مصالح اولیه زبان پشتو نزدیکتر از دری و پهلوی است) دستبهکار میشوند و در نتیجه سررشته ارتباط این میراث گرانبهای هزار و سیصد سالهای که یگانه پیوند استوار معنوی میان ما و برادران دیگر ما در طول چنین مدت مدیدی بوده است از دست همگی بهدر میرود و آنگاه بهجای پولاد پارسی، جوش کورههایی در دست همگنان میماند که با جرم آهن، تنها افتخار همدمی در یک کوره را روزی داشتهاند.
جای شکی نیست که تجزیۀ احتمالی زبان فارسی به زبانهای ایرانی و دری و تاجیکی زمینه را برای دور کردن و بهفراموشی سپردن معنویات موروث و آمیختن مفردات فارسی به زبانهای نیرومند چینی و روسی و انگلیسی چنان فراهم خواهد آورد که در طی پنجاه سال آینده ممکن است این فراموشی و دوری و اشکال تفاهم به مرحله اسفانگیزی برسد.
پس همانطور که استعمال لفظ «زبان» مطلق، به شهادت آثار مشهود و مسموع این زمان در دنبالۀ نام مدرسه و کلاس و بنگاه و کانون و زبانکده و آموزشکده بر تابلوهای خیابان و کوچه در پایتخت و شهرهای دیگر ایران به هیچوجه دلالت بر موضوع زبان فارسی ندارد و شامل همه زبانهایی میتواند شد که به سببی از اسباب تعلیم و تعلم آنها در روزگار ما رونق و رواجی دارد، نام زبان ایران هم نمیتواند زبان فارسی را از زبانهای دیگری که از سابق و لاحق در جزیی از اجزاء جغرافیایی ایران متداول بوده است امتیاز بدهد و شامل هر زبانی میتواند شد که در گذشته و حال و آینده در ایران متداول بوده و خواهد بود. یادآوری این نکته کمال ضرورت دارد که کشور ما ایران در طی تاریخ درازمدت خود ناگزیر از قبول تحولاتی در مورد زبان و خط گردیده است چنانکه در کتیبهها و لوحهها و مهرها و سایر نوشتههای مربوط به نیمه قبل از اسلام تاریخ ایران، چهرۀ مشخص پنج مرحلۀ متفاوت را از حیث خط و زبان میتوان از زیر نظر پژوهش و سنجش گذرانید:
زبانهای فارسی و عیلامی و بابلی با خط میخی
زبان آرامی با خط آرامی
زبانهای یونانی و پهلوی و طخاری و کوشانی و دری با خط یونانی و آرامی و چینی و هندی.
زبان پهلوی اشکانی و ساسانی به خط پهلوی با هزوارش و بی هزوارش.
زبان اوستایی با خط پهلوی و اوستایی یا دین دبیره.
در نیمه دوم از تاریخ ایران که شامل دورۀ بعد از اسلام تا زمان حاضر میشود و خود به اندازه یک قرن از نیمۀ اول دورۀ پیش از اسلام طولانیتر است، سه زبان از سه اصل جداگانه شرقی متوالیاً در این مرزوبوم به درجات مختلف از تداول رسیده است:
زبان فارسی دری که سابقۀ استعمال محدود هشتصد ساله پیش از اسلام در شمال شرقی و طیسفون داشته و از صدر اسلام تا امروز هم بدون انقطاع گاهی به موازات زبان عربی (در مدت محدودی) و بهطور مداوم و مستقل و متوالی در طی هزار سال اخیر بهکار میرفته است.
زبان عربی که در دورۀ محدودی به موازات زبانهای پهلوی و دری در قلمرو دین و سیاست و دانش و ادب معمول گشته و بعداً بهصورت زبانی دینی و علمی درآمده که در منطقه محدودی محصور بوده است.
زبان غزی و مغولی که هرگز از مورد استعمال قبایل مهاجم و مهاجری تجاوز نمیکرده که از دوره غزنویان از ماوراء سیحون و جیحون متوالیاً به ایران آمدند و گذشتند و یا سکونت اختیار کردند و با سلطۀ سیاسی خانوادههایی از این اصل و نژاد گاهی وسعت دایره استعمال پیدا میکرده و احیاناً با خط مغولی اویغوری (منشعب از آرامی) در فرمانها و اسناد دولتی دوران حکومت ایلخانیان بهکار میرفته است.
زبانهای عربی و ترکی و تاتاری گرچه از ریشه آریایی ایرانی نبودهاند ولی به هر تعبیری که فرض شود مدتی را در ایران متداول بوده و مورد استفاده گروهی از مردم ایران قرار میگرفتهاند و نمیتوان آنها را در تاریخ ادب و زبان مملکت ما از مدلول زبانهای متداول ایران خارج کرد، گرچه از اصل ایرانی و آریایی هم نبوده باشند.
چنانکه در کتابهای تاریخ ادبیات درسی دبیرستانها و دانشکدهها و غالب نوشتهها و ترجمهها مینگریم چنین قید و بند نقل شده است. پس ذکر زبان ایران بهطور مطلق هیچ دلالتی بر خروج ضمنی این زبانها از شمول لفظ کلی و اختصاص به فارسی دری نمیتواند داشته باشد.
به فرض اینکه عیلامی و بابلی و آرامی و یونانی و عربی و ترکی و ترکمانی را از اصل ایرانی خارج بشماریم و بگوییم زبان ایران به اعتبار مبانی زبانشناسی شامل آنها نمیتواند گردد، اما دیگر نمیتوانیم زبانهای پهلوی و اوستایی و سغدی و طخاری و خوارزمی و طبری و گیلک و آذری و کردی و لری و لاری و بلوچی و بهدینی و شیرازی و اصفهانی را که در برخی از آنها آثار مدونی به یادگار مانده است از مدلول عام زبان ایران خارج بدانیم. زیرا همگی مشتق از اصول آریایی و متداول در عرصه ایران بودهاند.
پس همانطور که قید زبان بهطور مطلق شامل ترکی و ترکمانی و عربی و ارمنی و آشوری و گرجی و فرانسه و روسی و انگلیسی و هر زبان دیگری میگردد، زبان ایران هم شامل همه زبانهایی میتواند باشد که در زمانهای گذشته و حال همچون آینده در ناحیهای یا همه نواحی کشور وسیع ایران متداول بوده و از خود نشانهایی بهجا گذارده یا خواهند گذارد.
پس آنچه که میتواند بهطور کامل زبان ملی ما را در قالب عنوانی شایسته و محفوظ خود نگهدارد و عرضه کند همانا نام گوشنواز فارسی است.
حال اگر گروهی از برادران عزیر ما که بیرون از این مرزوبوم بدین زبان سخن میگویند نسبت فارسی را مظهر خصوصیتی پندارند که از آن مفهوم ارتباط با ایران امروز بیشتر به ذهن میرسد و برای پرهیز از این اختصاص، نسبتهای تاجیکی و دری را بدون فارسی و یا همراه کلمۀ پارسی بهکار میبرند، مسلم است در آینده پس از توسعه میدان اطلاع همگنان و درک این حقیقت که فارسی دری در آغاز کار از راویه شمال شرقی فلات ایران برخاسته و در روزگار اشکانی به مداین رسیده بود و بعداً در خارج از حدود محدود اولیه خود اقوام و گروههای نیرومندی زبانها و لهجههای بومی خود را در ایران و افغانستان برای میدان دادن به گسترش آن زبان، با رغبت از دست دادهاند و این ارمغان دوره اشکانی و سامانی را بر جای زبان خود نشانیدهاند، آن وقت خواهند دریافت که فارس و عراق و آذربایجان و طبرستان و کرمان و سیستان و خراسان در این راه چه فداکاریها کرده و کلیه ثروتهای معنوی گرانبها و موروث خود را برای اسقرار یگانگی با برادران تاجیک و افغان خود از کف داده و به نشر و توسعه و تکمیل فارسی دری همت گماشتهاند، آری در چنان روزی همگنان قدر این فداکاری برادرانه هموطنان رشید ما را خواهند شناخت.
نکتهای که تذکر آن در این مورد خالی از فایده نخواهد بود این است که در دوره قاجاریه پس از استقرار روابط سیاسی با کشورهای اروپایی، مجال محدود برای استفاده از برخی مفردات زبانهای خارجی در موارد معینی پیدا شد و اصطلاح پرس و پرشین و پرزین و نظایر آنها که از اصل لاتینی اشتقاق یافته و در زبانهای فرانسه و انگلیسی و آلمانی و روسی بهکار میرفت در کنار نام ایران، پروانه استعمال یافت. چنانکه در روی تمبرهای پستی یا اوراق دولتی چاپی و تابلوها و پلاکهای کنسولگریها و سفارتخانههای خارجی در ایران یا نمایندگیهای سیاسی ایرانی در خارج کشور، این مشتقات لاتینی لفظ پارس ثبت و نقش میشد.
اکنون نمونههایی از آنها را جز در گزارشها و نامههای چاپشده سابق نمیتوان یافت ولی در آلبومهای تمبر پستی که بیشتر در دسترس استفاده همگنان قرار دارد زیر شیر و خورشید یا صورت پادشاهان قاجار کلمه پست پرسان post persane را به خط فرانسه میتوان دید.
سی و هفت سال پیش از این حکومت ایران تصمیم گرفت که صورت لاتینی نام ایران را از روی اوراق و عناوین مربوط به کشور در داخل و خارج بردارد و از دیگران هم خواست که بر این منوال عمل کنند.
این اقدام از نظر اعلام هویت تاریخی و جغرافیایی و سیاسی ایران در جهان مفید اتفاق افتاد ولی بالتبع در محافل فرهنگی و ادبی جهان مشکلی و سؤالی بهوجود آورد که آیا باید فرهنگ و تمدن و زبان و ادبیات و هنر ایران را هم با نسبت ایرانی ذکر کرد و یا آنکه صفت پرسان و پارسی را میتوان برای غالب آنها یا برخی از آنها حفظ کرد؟
این نکته سی و اندی سال است که گاهگاهی مورد بحث و اختلاف نظر میان صاحبنظران داخلی و خارجی قرار گرفته و غالباً افرادی در این باره اظعار نظرهای موافق و مخالفی کردهاند و هر دستهای برای اثبات نظر خود دلایلی مبتنی بر مبانی اقتصادی و سیاسی و ادبی آوردهاند.
اگر فراموش نکرده باشم هنگام اعلام تصمیم دولت بود که در یکی از شمارههای شفق سرخ عقیده خود را پس از مقدمهای درباره اصل لغوی کلمه ایران و مراحل تاریخی استعمال آن چنین اظهار کردم که در مورد زبان فارسی و ادبیات وابسته به زبان فارسی باید نسبت فارسی را کمافیالسابق بهکار برد و در سایر موارد تبدیل نسبت از پرسان و پرشین به «ایرانی» اشکالی ندارد اما در مورد اعلام هویت سیاسی کشور قطعاً باید لغظ و کتابت ایران و ایرانی را جانشین صفتهای زبان خارجی کرد.
امروز هم پس از سی و اندی سال به همان عقیدۀ اولیه خود باقی هستم و عقیده دارم برای حفظ موقعیت ممتاز زبان فارسی در گذشته و حال و کمک به توسعه و تقدم آن در عرصه وسیع استعمال کنونی زبان در تلو فرهنگستان ادبیات و هنر و فرهنگستان زبان که از شعبههای متشکل فرهنگستانهای ایران هستند باید یک فرهنگستان خاص زبان فارسی هم داشت تا محصول فعالیت لفظی و دستوری و املایی و انشایی این فرهنگستان مانند نوشتهها و سرودههای نویسندگان و سخنوران فارسیگوی ایران معاصر، مورد استفاده همه پارسیزبانان و پارسیدانان جهان و از جمله برادران تاجیک و افغان ما قرار گیرد.
دیگر توضیح این معنی به نظر زاید میآید که در چنین مرجعی چه کسی بلکه چه کسانی با چه شرایطی باید چه کاری را انجام بدهند بلکه باید گفت هر کاری که در این فرهنگستان زبان فارسی انجام میگیرد در درجۀ اول باید در قالب مخصوص دیرینۀ زبان فارسی دری صورت پذیرد و پیش از بازگشت به اصول لغوی سانسکریت و اوستایی و زندی و پازندی یا سغدی و خوارزمی و طخاری که به موازات زبان فارسی دری ماهیت جداگانه و شناختهشدهای داشتهاند. لازم بلکه واجبست بدواً به گنجینههای گرانبها و پرمایه خود این زبان یعنی هزارها متن فارسی خطی و چاپی موجود مراجعه کرد و دید برای استفاده امروز ما در قرون گذشته چه ثروت بیپایانی به یادگار گذاردهاند و چه فواید مهمی از آنها میتوان برگرفت. متأسفانه غالب کتابهای لغت فارسی که زیر عنوان فرهنگ و فرهنگنامه نوشته شده – بهجز فرهنگ اسدی و صحاح الفرس – هیچیک حتی معیار جمالی صدۀ هشتم هم چنانکه سزد چندان درخور اعتماد و قابل اقتباس نیست. بهخصوص فرهنگ جهانگیری و سروری که دو پایه اساسی برهان قاطع و رشیدی بودهاند و دهها فرزند شیر پاک یا ناپاک خورده از پستان برهان و رشیدی که روزبهروز بر شماره و حجم فرهنگهای سابق و لاحق افزوده و میافزایند ولی سر مویی از دشواریها و نیازمندیهای روزمره لغوی ما نمیتوانند بکاهند، ابداً درخور آن نیستند که اساس کار فرهنگستان نوبنیاد زبان فارسی قرار گیرند و همانطور که در اتیمولوژی یا فقهالغه زبان فارسی ردالفاظ فارسی متداول به کلماتی از زبانهای خواهر و برادر کاری بیجا محسوب میشود، نقل لفظی بدون شاهد از اینگونه فرهنگها هم نقض غرض اصلی بهشمار خواهد رفت.
در درجۀ دوم پیش از تشخیص میزان و معیاری در کیفیت ارتباط لهجههای موجود و زبانهای مهجور ایران با قالب خاص الفاظ فارسی دری، بهطور مسلم استفاده از مفردات لغات طبری و یا خوارزمی و سغدی و کردی و پهلوی و بلوچی و پشتو و اوستایی برای برگذاری نیازمندیهای حاضر زبان فارسی کار درستی نخواهد بود و هر گونه کوششی در غیر این راه، چهرۀ مطلوب و آهنگ مطبوع و ترکیب شیوای زبان فارسی ما را که یکی از شیرینترین زبانهای متداول در اقطار عالم است از ترکیب و صوت و صورت حاضر آن خارج میکند و زمینهای فراهم میآورد که دیگر کسی نتواند این مثل فارسی را در مقایسۀ زبانهای ایران و غیرایران بهمنزلۀ حقیقت مسلمی بهحساب آورد که میگویند: فارسی شکر است.
* پایان