زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

چند لغت عامیانۀ فارسی

تصویر علی‌اشرف صادقی

علی‌اشرف صادقی

استاد زبان‌شناسی، دانشگاه تهران

بازنشر پس از پنجاه و چهار  سال
انتشار نخست: مجلۀ سخن، شمارۀ ۴ و ۵، شهریور و مهر سال ۱۳۴۹

دربارۀ فارسی «عامیانه» تا به حال تحقیق جدی و علمی نشده است. بعضی از مؤلفین مقداری از لغات «عامیانۀ» فارسی را جمع‌آوری کرده‌اند ولی ملاک‌ها و معیارهای آنها به‌هیچ‌وجه مشخص نیست. زبان‌شناسان در خصوص زبان گفتاری بحث‌های بسیار کرده‌اند اما زبان «عامیانه» بسیار کمتر مورد توجه آنان قرار گرفته است. نگارنده مدتهاست که به بررسی فارسی «عامیانه» پرداخته است. و به زودی نتیجۀ آن را منتشر خواهد کرد. در زیر مقداری از لغات متداول در فارسی گفتاری و «عامیانه» را مورد بررسی قرار می‌دهد و سعی می‌کند برای تحول و منشأ آنها راه‌حل‌هایی ارائه دهد. لغاتی که مشمول تحول و قاعده‌ای کلی بوده‌اند در این گفتار نیامده‌اند؛ دربارۀ کلمۀ «عامیانه» که در این مقاله به‌کار رفته است فعلاً توضیحی داده نمی‌شود.

اد – اَت – به معنی کاملاً، درست در جملاتی نظیر: «سنگ را انداختم، اد افتاد روی سرش». اصل آن «عدل» است به معنی درست، کامل. در گیلان adel تلفظ می‌شود. در فارسی مشهدی همین کلمه با تلفظ adel به معنی «پ، لبریز (کاسه)» است. در فارسی نیز گاهی کلمه به صورت عدل به‌کار می‌رود.

بالاغیرتاً – شاید «بالا» در اینجا مبدل «برای» باشد در این صورت یک حرف اضافه بر سر یک کلمۀ تنوین‌دار درآمده است.

ببو – به معنی احمق و خنگ و کودن. اصل کلمه از لهجه‌های مازندرانی وارد فارسی شده است. در مازندرانی (بیشتر در روستاها) معنی آن «برادر» است ولی در فارسی تقریباً معادل «عمو» است.

بر، بهر- از بر کردن (درس و جز آن) را در فارسی تهرانی «از بهر کردن» می‌گویند. ظاهراً همین کلمۀ بر (به معنی کنار، بدن …) است که در اصطلاح «توی بهر کسی رفتن» به معنی دقت بسیار کردن برای پی‌بردن به شکل یا به خصوصیات آن، دیده می‌شود. پدید شدن h بعد از مصوت کوتاه و قبل از r در زبان‌های ایرانی بی‌سابقه نیست. در اوستا کلمۀ «مرگ» به‌صورت mahrka آمده است. همچنین h در کلمۀ kehrpa «پیکر» منشأ اشتقاقی ندارد. کلمۀ نخچیر نیز در فارسی میانۀ مانوی به صورت nahcihr دیده می‌شود. شاید مصوت کوتاه این مثال‌ها به علت عاطفی (القائی) بودن کلمه امتداد یافته و h از آن بیرون آمده است.

بل گرفتن – توی هوا چیزی را گرفتن خصوصاً توپ. شاید «بل» از کلمۀ فرانسوی volee گرفته شده باشد. در زبان فرانسه بل گرفتن را prendre a la volé e می‌گویند که با فعل «گرفتن» ساخته شده است.

پیت – نوعی ظرف حلبی که نفت و روغن و جز آن در آن می‌ریزند. اصل این کلمه، کلمۀ روسی «پوت» است که وزنی است تقریباً معادل 16 کیلو یعنی درست به اندازۀ گنجایش یک پیت معمولی. در اراک (سلطان‌آباد) این کلمه به صورت «پوت» تلفظ می‌شود (در لهجۀ بختیاری به صورت مصحف pip درآمده است).

تخش – شیطان و موذی (کودک). ظاهراً از فعل «تخشیدن» پهلوی به معنی کوشش کردن، جنگیدن که در فارسی کلمۀ «تخشا» از آن باقی مانده است گرفته شده است و کلمۀ ظاهراً از یکی از لهجه‌هایی که «شین» در آنها در پاره‌ای موارد به «سین» بدل شده است به فارسی راه یافته است.

تک و تا – در اصطلاح «خود را از تک و تا نینداختن» به معنی اقرار نکردن به ضعف خود در موقعی که طرف مقابل در دعوا یا جدال حملۀ متقابل کرده یا حریف را «خیت» کرده است. «تک» در اینجا بی‌شک به معنی حمله و از ریشۀ تاختن است. «تا» نیز ممکن است مخفف «تاز» باشد (قس. تاخت‌وتاز) این احتمال نیز هست که «تا» صورتی از tow باشد. این صورت احتمالاً مبدل «دو» (از فعل دویدن) است. در لهجۀ بختیاری بهداروند «دو» را tau تلفظ می‌کنند. تنگ و تا نیز صورتی از «تک و تا» است. پدید شدن n قبل از k یا g و بعد از a در بعضی از کلمات دیگر فارسی نیز دیده می‌شود: تفک – تفنگ، سگ‌سر – سنگ‌سر و غیره.

توپ در بزازی، مقداری پارچه که به صورتی دورتخته یا مقوا پیچیده و برای فروش آماده کرده باشند. احتمالاً این کلمه از «ثوب» عربی گرفته شده است. در فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده نیز چنین حدسی زده شده است.

تور – پارچۀ مشبک و وسیله‌ای از پارچه یا بافتۀ مشبک برای ماهی‌گیری. به احتمال قوی این کلمه از کلمۀ فرانسوی tulle به معنی پارچۀ نازک و مشبک گرفته شده است.

چک – سیلی. از ترکی گرفته شده است. در ترکی «چکمک» به معنی کشیدن است و معادل «چک» در فارسی کلمۀ «کشیده» است به همین معنی ولی تا آنجا که نگارنده جستجو کرده است در ترکی آذربایجانی امروز چک به معنی سیلی و کشیده به‌کار نمی‌رود.

چوغ (چوق) – چوب. تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد در هیچ یک از زبان‌های ایرانی «ب» به «غ» بدل نشده است و اصولاً چنین تبدیلی ممکن نیست. به نظر می‌رسد که در زمانی که صامت‌های آوایی فارسی بعد از مصوت به صورت سایشی آوایی دولبی یعنی B (فای اعجمی یا فای سه نقطه) تلفظ می‌شده‌اند، این تبدیل صورت گرفته باشد. در موقع تلفظ این صوت، لااقل در بعضی نواحی، صوتی نظیر ** (غ) که یک سایشی پسکامی است به گوش می‌رسیده است و همین امر باعث این تبدیل شده است. این تبدیل در کلمۀ «جوب» که صورتی عامیانه از «جوی» است نیز دیده می‌شود[1]. عوام اغلب به‌جای «جوی» یا «جوب»، «جوغ» تلفظ می‌کنند. در کلمۀ «جناب» (استخوان سینۀ مرغ که با آن شرط می‌بندند) نیز این تبدیل دیده می‌شود. تلفظ این کلمه امروز «جناغ» است، اما در متون قدیم بلااستثناء صورت جناب دیده می‌شود. رک: دیوان خاقانی چاپ سجادی ص 45 و 423 و لغت فرس چاپ اقبال ص 30.

حشری – صفت کسی که به مجامعت تمایل فراوان دارد یا هنگام دیدن بدن جنس مخالف آتش شهوتش تیز می‌گردد. این کلمه به احتمال زیاد از «حشره» گرفته شده و حشری شدن یعنی پیدا کردن حالتی نظیر بعضی حشرات که دائم در حرکت و تکاپو هستند، در قم به جای حشری گاهی «مگسی» گفته می‌شود که در بسیاری موارد به معنی عصبانی و ناراحت و از کوره در رفته است. محمد معین در فرهنگ فارسی آن را منسوب به «حشر» دانسته است!

خل – شخص کم عقل و کسی که حرکات غیرعادی دارد. اصل کلمه «خوهل« با واو معدوله است که در فرهنگ‌ها به معنی کج، ضد راست است و کم‌عقل معنی مجازی کج است. صورت دیگر این کلمه خوهله است. خوهل ابتدا به صورت xohl و سپس به صورت xol درآمده است. این کلمه به همان معنی کج در اصطلاح «کج و خل» و «کج و کوله» دیده می‌شود.

خنگ – به معنی بی‌استعداد و کودن. این کلمه در اصل به معنی اسب سفید است ولی ظاهراً خنگ اسب کودن و باری بوده است همان‌طوری که خود کلمۀ «کودن» در عربی به معنی اسب باری و پالانی است و معنی بی‌استعداد مجازاً از آن گرفته شده است.

دک‌کردن – کسی را از سر خود باز کردن. آیا اصل این اصطلاح «ترک کردن» نیست؟

دلمه – نوعی غذا که با برنج و گوشت و بعضی موتد دیگر درست می‌کنند و در میان برگ مو یا بادنجان و گوجه‌فرنگی و جز آن می‌گذارند. اصل آن ترکی است و از کلمۀ «دلی» به معنی پر و «دلماق» به معنی پر شدن گرفته شده است.

دو زدن – برای عدم تکرار کلمه یا عدد، موقعی که جملات یا اعدادی را زیر هم می‌نویسند زیر آنها علامتی به صورت « می‌گذارند و این عمل را «دو زدن» می‌گویند. به نظر می‌رسد که «دو» از کلمۀ انگلیسی too به معنی ایضا، همچنین گرفته شده باشد.

دیس – نوعی بشقاب بزرگ بیضی شکل. از کلمۀ انگلیسی dish (بشقاب) گرفته شده است.

دیلماج- مترجم. ترکی است؛ کلمه آلمانی Dolmetsch(er) (مترجم) نیز از راه زبان بلغاری از ترکی گرفته شده است. اما وجه اشتقاقی که برای اصل ترکی آن در فرهنگ جمالزاده آمده (دیلیم‌آچ، زبانم را باز کن) قابل تردید است.

سر بینه – سر حمام. احتمالاًجزء دوم آن از کلمۀ فرانسوی bain (حمام) و یا از صورت bano ایتالیایی و یا صورتی نزدیک به آن گرفته شده است.

شلنگ – قدم بلند. از کلمۀ «شل» به معنی ران گرفته شده است چنان‌که کلمۀ «شلوار» نیز از همین کلمه مأخوذ است و «انگ» هم پسوند نسبت است. در فرهنگ‌ها کلمۀ «شلخته» به معنی اردنگ و لگدی است که به نشیمنگاه کسی بزنند. جزء اول این کلمه نیز همان «شل» است.

فاستونی – نوعی پارچۀ پشمی. از کلمۀ انگلیسی Fustian گرفته شده و معادل فرانسوی آن futaine است. معین در فرهنگ فارسی آن را از روسی boston دانسته است.

قاب، قاپ – استخوان مچ پای انسان و گوسفند. از کلمۀ کعب عربی گرفته شده است (فرهنگ فارسی معین). از بین رفتن تلفظ همزه (در خط عین است ولی تلفظ آن با تلفظ همزه یکی است) در کلمات فارسی و بلند شدن مصوت بعد یا قبل از آن فراوان است: ملعقه      ملاقه، شأن      شان، نشأه      nase (که گاهی هم به صورت نعشه، نئشه تلفظ می‌شود) …

تبدیل کاف به قاف نیز در بعضی نواحی شرقی ایران سابقه داشته است. در این نواحی طبق شواهد و قراینی که در دست است مخرج کاف (های آغازی) عقب‌تر از مخرج آن در فارسی امروز بوده است به طوری که در بعضی موارد کاف به قاف بدل شده است. در حدود العام کلمات «کشمیر» و «کاشان» به صورت «قشمیر» و «قاشان» ضبط شده است (حدود العالم چاپ دانشگاه صفحات 28 و 54). امروز در مشهد به حباب روی آب «قبله» گفته می‌شود که در کتب قدیم به صورت «کوپله» آمده است. پس قاب از لهجه‌های شرقی ایران (منظور فارسی متداول در شرق ایران است) وارد فارسی عامیانه شده است.

قرتی – شخص جلف و کسی که حرکات ناپسند می‌کند یا لباس‌های سبک می‌پوشد. به احتمال بسیار این کلمه از فعل «گردیدن» گرفته شده است. صورت‌های متعددی از این فعل داریم که با «غ» شروع می‌شوند. «غلیدن» که در تداول به معنی چرخیدن و تریدن (تر خوردن) استعمال می‌شود همین کلمه است. «غلتیدن» نیز همین کلمه است. در لغت فرس (چاپ اقبال ص 323) آمده: «غال غلطیدن بود». مرحوم دهخدا غلطیدن را به غلطانیدن تصحیح کرده و حق با اوست؛ غالیدن هم فعل آن است. رک: برهان قاطع. بنابراین قرتی در اصل به کسی اطلاق می‌شده که خود را تکان می‌داده و حرکات جلف می‌کرده است.

کلمۀ «قر» (غر) نیز از همین ریشه است و در اصل به معنی حرکت بدن و کمر و جز آن بوده است. امروز اصطلاح «قر توی کمرش شکسته» به کسی گفته می‌شود که تمایل فراوان به رقصیدن دارد. به اصطلاح «غر و غربیله» نیز توجه شود؛ غربیله که از کلمۀ غربیل، صورت دیگر غربال، گرفته شده، در اینجا به معنی حرکتی نظیر حرکت غربال است.

کته – نوعی پلو. مخفف کتیتۀ عربی است.

گاری – وسیلۀ نقلیه معروف. آیا از انگلیسی carriage گرفته نشده؟ معین اصل آن را هندی دانسته است (رک: فرهنگ فارسی).

گپ زدن – حرف زدن. احتمالاً با فعل «گفتن» هم‌ریشه است. در اوستایی- gaup به معنی گفتن است اما در زبان‌های ایرانی میانه p قبل از واج انسدادی t به f بدل شده است. اگر «گپ» از این ریشه گرفته شده باشد بایستی از یکی از لهجه‌هایی که این تبدیل در آن صورت نگرفته، آمده باشد.

لغ (لق) – به نظر می‌رسد که با کلمۀ «لنگ» بی‌ارتباط نباشد، اما این احتمال نیز هست که از فعل لغزیدن مأخوذ باشد.

لیسه – در گروه کلمۀ «بره لیسه»[2] (برۀ کوچکی که قبل از تولد، شکم مادرش را شکافته و آن را بیرون آورده باشند). در پهلوی r*sk به معنی فرزند است و همین کلمه است که در فارسی به صورت «لیسه» درآمده است.

مور مور شدن – تیر کشیدن دست یا پا همراه با تشنج. ظاهراً مور در اینجا به معنی مورچه است و به این علت این حالت را مور مور شدن گفته‌اند که گویی در موقع عارض شدن آن مقداری مورچه روی بدن انسان راه می‌رود. در زبان فرانسه در این مورد اصطلاح avoir des fourmis dans … (مورچه در بدن انسان بودن) به کار می‌رود.

هالو – احمق و زودباور و گول. ممکن است این کلمه صورتی دیگر از کلمۀ «آلو» یا «هلو» باشد و علت اطلاق آن به شخص ساده‌لوح این است که او را می‌توان به سهولت فریفت، نظیر آلو یا هلو که به سهولت بلعیده می‌شود. در زبان فرانسه در مورد این گونه اشخاص poire به‌کار می‌رود که به معنی گلابی است. در فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده احتمال داده شد که کلمه مبدل «خالو» (دایی) باشد که بعید به‌نظر می‌رسد.این کلمه ظاهراً از لهجه‌های مازندرانی وارد فارسی شده است.

پانوشت‌ها

[1] . صورت «جوب» قدیم است و در تارخ سیستان (ص 404 و غیره) آمده است.

[2]. بره لیسه در قم به‌کار می‌رود. در تهران آن را «بره تو دلی» می‌گویند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *