بازنشر
انتشار نخست: انجمن زبانشناسی ایران
از همان نخستین روزهای رواج اصطلاحهای social distancing و social distance در جهان انگلیسیزبان به نارسایی و، مهمتر از آن، به غلطاندازیِ این نماد زبانی اشاره شده است. خاستگاه این نقدها عمدتاً سنتهای جامعهشناسی و روانشناسی بوده است. با این حال، چند زبانشناس، از جمله دیوید کریستال، خطای گفتمانی حاکم بر این صورتبندی را گوشزد کردهاند. عمدۀ این انتقادها ادعایی واحد را تکرار کردهاند؛ بنا به این ادعا، ترکیبهای زبانی پیشگفته، مفاهیمی از قبیل عدمتعامل، عدمهمکاری متقابل و کاهش صمیمیت میان افراد و گروههای اجتماعی را متبادر میکنند؛ یعنی مفاهیمی که نه مدّنظر وضعکنندگان این اصطلاح هستند، و نه اساساً درست و مفید. آنچه ضروری است، یا دستکم از جانب مراجع پزشکی- بهداشتی توصیه میشود، فاصلۀ فیزیکی است. در این میان، اما، غیر از چند کشور، از جمله آلمان، سوئد و کانادا، دالِّ مرکزی و نماد زبانی غالب، همچنان، یکی از برابرهای لفظبهلفظ «فاصلۀ اجتماعی» و «فاصلهگذاری اجتماعی» است.
به نظر میرسد معنیدارترین پرسش قابلطرح در ارزیابی موقعیتِ وصفشده این باشد که چرا این توصیهها اثرگذار نبودهاند. پاسخهای متداول به پرسشی از این دست عمدتاً کماثری این توصیهها را یا به کماهمیتبودن نگرش علمی- تعبیری که از اساس گمراهکننده است – نزد تصمیمگیران نسبت میدهند، و یا سادهتر، علت آن را در کمشماریِ صداهای منتقد جستوجو میکنند. گرچه دلایلی از این دست بهرهای از حقیقت دارند، از پسِ تبیین این میزان کماثری برنمیآیند. به نظر میرسد مانع اصلی این باشد که اغلب تکرارکنندگانِ عبارتهای پیشگفته این انتقاد را چندان موجه ندانستهاند. دور از انتظار نیست که بسیاری از ناظران حقیقتجوی این مناقشه نیز چنین نگرشی داشته باشند. تصمیمگیرانی که بر این شیوۀ کاربرد پافشاری میکنند احتمالاً از یک یا همۀ دلایل زیر – چه آگاهانه چه ناخودآگاهانه – کمک میگیرند؛ دلایل یا اعتراضهایی که تاکنون پاسخ قانعکنندهای به آنها داده نشده است:
1 – فاصلهگذاری اجتماعی به معنی حفط فاصله در اجتماع است. به این ترتیب این ترکیب مانع از شکلگیری این ذهنیت میشود که افراد ساکن در یک خانه نیز لازم است سه متر از یکدیگر فاصله بگیرند. افزون بر این، فاصلۀ فیزیکی، یعنی همان گزینۀ جایگزینی که منتقدان پیشنهاد میکنند، نیز تداعیهای ناخواستۀ دیگری هم دارد؛ برای نمونه ممکن است افراد تصور کنند لازم است حتی از اشیای درونِ خانه نیز فاصله بگیرند.
2- دست دادن، در آغوش کشیدن، با یکدیگر غذا خوردنِ آدمها بر سر یک میز و قدمزدن آدمها با یکدیگر از مصادیق روابط اجتماعی صمیمانه و نزدیک هستند. فاصلهگذاری اجتماعی به درستی ناظر بر حذف مواردی از این دست از زندگی است.
3- معنیِ اول و اصلیِ «فاصله» «فاصلۀ فیزیکی» است. آنچه منتقدان میگویند تفسیر استعاری فاصله است و این تفسیر تنها پس از ناممکنی به دست دادن تفسیر اول – که غیر استعاری و لفظگراست- امکانپذیر میشود. در این مورد خاص مقصود از فاصله معنای اصلی و پیشفرض آن است و همین معنا، دقیقاً به اعتبار اصلی و اول بودن آن، در ذهن مخاطب فعال میشود.
در این جستار خواهیم کوشید نخست به اعتراض یا دلیل سوم – که احتمالاً مهمترین دلیل طرحشده است- پاسخ دهیم، پس از آن به اعتراض دوم و دست آخر به اعتراض اول. امیدواریم بتوانیم استدلالها را به نحوی صورتبندی کنم که قادر باشند غلطاندازی این ترکیبها را نمایان سازند و بهاینترتیب بر رفتار گفتمانی مشارکان اثر گذارند. روشن است که فرض را بر این گذاشتهام که مدافعان و تکرارکنندگان این تعبیرها هنوز به ضرورت خودداری از کاربرد آنها «قانع» نشدهاند؛ در غیر این صورت، مخاطب این استدلالها نه مدافعان این صورت زبانی که همان ناظران حقیقتجو هستند.
«فاصله» در اغلب زبانها هم به تعبیرگری ملموس و محسوس راه میدهد و هم از رهگذر تعبیرگری استعاری به حوزههای ناملموس و نامحسوس راه یافته است. تجربۀ زیستن جسمانی انسان اندیشهورز بر زمین زمینۀ شناختیِ درکِ روابط فضایی و بازتاب آنها در نظام زبانهای طبیعی را فراهم کرده است. خزانۀ نه چندان پرپیمان تجربههای جسمانی و محسوس در حکم حوزهها یا قلمروهایی هستند که تعبیرگریِ حوزههای معناییِ انتزاعی در چهارچوب و برحسب آنها امکانپذیر میشود. «فاصله» و نمادهای زبانی سنجش آن، از قبیل «دور» و «نزدیک»، بازنمایندۀ قسمی رابطه میان موجودیتهای فیزیکی و ملموس است. به همین ترتیب، هنگامی که طرحوارۀ فاصله در مقام حوزۀ مبدأ یک نگاشت استعاری ایفای نقش میکند کارکرد آن فهمپذیرساختنِ نوعی از رابطه است که، البته، معیار سنجش آن، نقاط جایگیریِ یا مختصات جغرافیایی طرفهای رابطه در «فضا» نیست. اینکه عشق و نفرت از هم دور یا به یکدیگر نزدیک تلقی شوند، اینکه طبقات اجتماعی/ اقتصادی با یکدیگر فاصله دارند، اینکه میزان فاصلۀ افراد با یکدیگر، یا همان دوری و نزدیکیشان، بر الگوی زبانی خطاب قراردادن مؤثر باشد، یا اینکه تجربهها، باورها و نظام ارزشی افراد آنها را از حیث اجتماعی دور یا به یکدیگر نزدیک میکند، همگی در چهارچوب بهرهبرداری استعاری از طرحوارۀ فاصلۀ فیزیکی مفهومسازی شدهاند؛ نوعی از بهرهبرداری استعاری که فراگیر و متعارف (conventional) است.
تعیبر نمادهای زبانی، خواهی نخواهی، از اثرگذاری بافت درونزبانی و برونزبانی بینصیب نمیماند. از آنجا که «فاصله» محل اختلاف ما با تکرارکنندگان عبارتهای /social distancingفاصلهگذاری اجتماعی و /social distanceفاصلۀ اجتماعی است، راه حل مناقشه نیز از رهگذر فهم شیوۀ اثرگذاری /socialاجتماعی- به عنوان بافت زبانی بلافصل- بر نحوه تعبیرگری /distanceفاصله، distant و close/closenessدر ترکیبهای مزبور گشوده میشود. مرور تاریخچۀ کابردشناختی این ترکیبها نشان میدهد که در گفتمانهای گوناگون انگلیسی و فارسی، تعبیرگری «فاصله» هنگامی که «اجتماعی» توصیفگر آن باشد، در اغلب مواقع مبتنی بر گسترش استعاری است. تحلیل پیکرۀ صد میلیون کلمهایِ BNC نشان میدهد که تعبیرگریِ distance در ترکیب social distance عمدتاً با توسل به نگاشتهای استعاری انجام پذیرفته است. این ارزیابی در خصوص ترکیب socially distant نیز صادق است. ارزیابی فراوانیِ تعبیرگری استعاریِ دو صورت پیشگفته و صورتهای social closeness و socially close (پیکرۀ BNC حاوی هیچ نمونهای از دو صورت اخیر نبود) در نمونهگیری تصادفی از پیکرۀ یکونیم میلیارد کلمهایِ English Web 2015 نیز حاکی از غلبۀ معنادار تعبیرگری استعاریِ distance بر تعبیرگری قالببنیانِ (frame-based) غیراستعاری آن بوده است (نگ جدول 1). در پیکرۀ فارسی بیجنخان – صرفاً دو نمونه از عبارت «فاصلۀ اجتماعی» وجود دارد که، چنانکه انتظار میرود، تعبیر آنها نیز در گرو فعالشدنِ عملیات استعاره است. در این میان تحلیل نمونههای ملفوظسازی عبارت social distancing نشان میدهد که اغلب آنها صرفاً در گفتمان همهگیریشناسی، و در دورههای سرایتپذیری پرشتاب اِبولا، مِرس، سارس و آنفولانزا به کار رفتهاند و معنی آنها نیز دقیقاً همین معنایی است که در دو ماه اخیر بر آن بار شده است.[1]
ملاحظه میکنید که صرفنظر از گونۀ گفتمانی همهگیریشناسی نمونههایی که در آنها مقصود از فاصله/ distance و closeness در مجاورت اجتماعی/social دلالت لفظگرای آنها باشد کمشمار هستند. این مدعا نه تنها در خصوص باهماییهای «فاصله» و «نزدیکی» با «اجتماع» در یک گروه واحد، در گفتمانهای جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی، آموزش زبان زبانشناسی و روانشناسی صادق است که در گونههای دیگر از قبیل حقوقی، متون تحلیلی مطبوعاتی و دامپزشکی نیز مصداق دارد. نباید چنین امری صرفاً به سابقۀ تفسیر استعاری فاصله/distance در این ترکیبهای خاص نسبت داد. حتی اگر خودِ ترکیب »فاصلۀ اجتماعی»، یا برابر لفظبهلفظ آن، پیش از این به این دو زبان راه نیافته بود، سایر شواهد، مانند مصادیق واقعیِ کاربرد «فاصله» و «دور» و «نزدیک» در مجاورت صورتهایی از قبیل دوستی، رابطه میان زوجها، مناسبات قدرت و همبستگی میان افراد و شباهت یا تفاوتِ سبک زندگی یا نظامهای ارزشی افراد و گروهها، یعنی تاریخچۀ کاربردشناختی این صورت در آن دسته از بافتهای زبانی که «فاصله» را برحسب نسبتهای هندسی یا جغرافیایی میان دو موجودیتِ پیکرمند جستوجو نمیکنند، احتمال شکلگیری تعبیرگری استعاری در ذهن مخاطب را تقویت میکنند. از آن سو، مقصود گویندگان و رواجدهندگان عبارتهای «فاصلهگذاری اجتماعی» و «فاصلۀ اجتماعی»، نه تفسیر استعاری «فاصله»، که از قضا، تفسیری غیراستعاری و عمدتاً فیزیکی است.
هنگامی که مخاطب با این ترکیب مواجه میشود، از آنجا که این ترکیب از مصادیق پرتکرار یک استعارۀ متعارف و مصداق یک نگاشت اولیه (primary mapping) است، پیوندهای نورورنی یا مدار نگاشتی (mapping circuit) تثبیتشدۀ متناظر با آنها، بیهیچ معطلی، فعال میشوند. چنانکه لیکاف بارها (از جمله 1993 و 2009) و بهدرستی نشان داده است روند تفسیر استعارههای متعارف دومرحلهای نیست: یعنی قرار نیست که ابتدا معنی تحتاللفظیِ صورت زبانی به ذهن مخاطب خطور کند، و سپس، در صورت ناکامیِ تفسیر تحتاللفظی، تعبیرگریِ استعاری آن تحقق یابد. در خصوص استعارههای متعارف، این فرایند، بیآنکه زمان پردازش افزایش یابد، خودکار و ناخودآگاهانه طی میشود. افزونبراین، هنگامی که پای نگاشتهای اولیه در میان باشد، که نگاشتِ «نزدیکی یا کمیِ فاصله به صمیمیت» از مصادیق پیشنمونهای چنین نگاشتهایی است، این حکم به طریق اولی صادق است. از آن سو، و بهرغم فعالشدنِ مدار نگاشتیِ استعاری، توضیحات احتمالی مَراجعی که این صورت را به کار میبرند نامتناسب با تعبیرگریِ استعاری فعال شده است. به این ترتیب ناهماهنگی میان انتظارات شناختیِ مخاطب و هدف کاربردشناختیِ گوینده درک درست و انسجامیافتۀ معنای این ترکیب را به تأخیر میاندازد. حتی زمانی که مخاطب کاملاً و خودآگاهانه از دلالت غیراستعاری «فاصله» در ترکیب پیشگفته اطلاع کافی دارد، بیآنکه بخواهد و بداند، تعبیرگری مبتنی بر استعاره تا حدی فعال میشود. این فعالشدن، چنانکه گفتیم، از این رو است که این بافتِ زبانیِ خاص، بازنمایندۀ یکی از نگاشتهای اولیۀ همهزبانی و، اغلب اوقات، محرکِ تعبیرگری استعاری بوده است؛ و آن تعبیرگریِ استعاری در این بافت زبانی خاص «فاصله» را در چهارچوب حوزۀ مقصدِ صمیمیت/عدم صمیمیت، همدلی/ عدم همدلی، تفاوت/تشابه در منزلت نمادین یا نظامهای رفتاری و ارزشی مفهومسازی میکند.
انسان از تعبیرگری گریز و گزیری ندارد. بااینحال، تعبیرگری کنشِ در- خود- باشِ یک سوژۀ جدا-افتاده نیست. تعبیرگری بهویژه اگر زبان در نقشِ اطلاعدهنده یا ترغیبیاش به کار بسته شود، با هدفِ برقراریِ ارتباط تحقق مییابد. فهم نقش تعیینکنندۀ این هدف، یعنی «برقراری ارتباط»، در نحوۀ تعبیرگری، دستاورد بازنگری هوشمندانۀ کرافت (2009) در اصول بنیادی زبانشناسی شناختی است. سخن ما نیز در اینجا این است که تعبیرگری بهکاربستهشده در این صورت زبانی بالقوه قادر است اطلاعی را به مخاطب انتقال دهد که با مقصود گوینده متناسب نیست. چنانچه مخاطب مقصود گوینده را بهدرستی در نیابد نمیتواند در اجرای کنش مشترک زبانی با او همراه شود و بهاینترتیب، تفهیموتفاهم ناکام میماند. اینکه تفهیموتفاهمِ زبانی همواره تا اندازهای ناکام است، اینکه فرایند جاریِ واسازی (deconstruction) هیچ متنی را کاملاً نامتناقض یا سراپا منسجم نمیکند، یا اینکه معنیِ متن را نمیتوان به «نیتِ مؤلف» فروکاست، مانع از این نیست که اگر دریابیم چیزی نمانده خودرویی کسی را زیر بگیرد، به وضوح و صراحت به آن کس بگوییم که «بپا»، «مواظب باش» یا «کنار بکش»؛ «گشودگی متن به تفسیر» هیچ مانع از این نمیشود که همۀ ابزارهای گفتمانی را به کار بندیم تا آن رهگذر منظور ما را حتیالامکان درست متوجه شود. هر نوع تفسیر از واسازی دریدایی، مرجعیتزدایی بارتی از نیت مؤلف، یا مخاطبمحوری هرمنوتیکی که این تمایز را درنیابد، نه یک برداشت یا فهم متفاوت از این سنتهای فکری که سوءفهم پرزیان و دردسرآفرینی است.
پاسخ به اعتراض دوم چندان دشوار نیست. روشن است که مظاهر فیزیکیِ مفهوم رابطۀ صمیمیِ اجتماعی بخشی از قالب معنایی این مفهوم و جنبهای از معنی دایرهالمعارفی آن هستند. از قضا، همین زمینههای فیزیکی هستند که نگاشت استعاری «فاصلۀ فیزیکی» و «دوری و نزدیکیِ فیزیکی» را به «رابطۀ بینافردی» یا «شباهتِ کم یا زیاد نظامهای رفتاری و ارزشی» زمینهسازی کردهاند. با این حال، چنانکه در پاسخ به شبهۀ سوم شرح داده شد، مظاهر غیرفیزیکی فاصلۀ اجتماعی نیز بخشی از دلالتِ «متعارف» آن هستند و ازاینرو، این ترکیب، آن جنبههای غیرفیزیکی را نیز فرامیخواند. به این ترتیب، گرچه ممکن است «فاصلۀ اجتماعی» مضمون مدّنظر را نیز تداعی کند، عناصری غیر از آن را نیز دربرمیگیرد؛ عناصری که نه تنها گوینده (مرجع بهداشتی) آنها را «منظور» نکرده است، بلکه در بافت موقعیت کنونی در تقابلِ ارزشی با عناصر منظورشده قرار گرفتهاند: در بافت موقعیت کنونی (همهگیری کووید – 19) نزدیکیِ فیزیکی- به عنوان بخشی از قالب فراخوانشده با ترکیب «فاصلۀ اجتماعی» منع میشود و همزمان، نزدیکیِ استعاریِ اجتماعی و همکاری همدلانۀ بینافردی- به عنوان بخشی از تداعیهای استعاری همان ترکیب- تجویز میشود. بهاینترتیب چنانکه ملاحظه میکنید این صورت حتی اگر جامع باشد مانع نیست.
به نظر میرسد ایراد اول بر ترکیب پیشنهادی «فاصلۀ فیزیکی» وارد باشد. از «فاصلۀ فیزیکی» حفظ فاصله با اشیای درون خانه یا با دیگر ساکنان یک خانه نیز استنباط میشود. با این حال، اولاً مراجع سلامت عمومی بر کاهش تماس با اشیای درون خانه تأکید کردهاند. افزون بر این، همین مَراجع، کاهش تماس میان ساکنان یک خانه را- در شرایطی که یک نفر از آنها ناگزیر به خروج مکرر از خانه است- نیز مفید دانستهاند. حتی اگر چنین استنباطهایی نامطلوب ارزیابی شوند، میتوان در محتوای توضیحاتی که قرار است عبارت مزبور را بافتمند کنند، موارد فوق را از شمول گسترۀ مصداقی آن خارج کرد و یادآوری کرد که در این مواردِ خاص رعایت فاصلۀ فیزیکی الزامی نیست. خارجکردن بخش کوچکی از مصداقهای قابلتداعی از گسترۀ معنایی/ مصداقی یک صورت زبانی گرچه کاملاً بیزحمت نیست، زحمت کاربردشناختی درخور اعتنایی ندارد؛ یا در هر حال، چنین زحمتی در قیاس با زحمت شناختیِ صرفنظرکردن از تعبیرگری استعاری و بازگشت به معنیِ لفظگرا قابلاعتنا نیست. همان گونه که استعارههای غیرمتعارف- که ناشی از گسترش نگاشتهای اولیه نیستند، در قیاس با استعارههای متعارف، دشواری شناختی بیشتری دارند و دیرتر آموخته میشوند، دور از انتظار نیست که صرفنظر کردن از تفسیر استعاری عبارتی که عمدتاً استعاری تفسیر شده است و تأکید بر اینکه مقتضی است برخلاف معنی استعاریِ این ترکیب عمل شود، دشواری و دیریابی افزونتری دارد؛ سهل است، نمیتواند از فراخوان پرهیبی از آن تصویرسازیهایِ استعاری- گیریم اندک- کاملاً در امان باشد؛ سابقۀ طولانیِ فراخوان تعبیرگری استعاری «فاصله» در ترکیبهای «فاصلۀ اجتماعی» و «نزدیکی اجتماعی» در رویدادهای کاربردی متنوع، تعبیر استعاری این لفظ را به نوعی عادتِ شناختی بدل کرده است. ترک این عادت در موقعیت کنونی زحمت بیهودهای است که تکرارکنندگان این ترکیبها بر مخاطبان تحمیل میکنند.
درست است که بازهدفدهی (repurposing) به واژهها و بهرهبرداری متفاوت از اقلام زبانیِ موجود بخشی از فرآیند تغییر زبان است؛ بااینحال، این هم درست است که نمیتوان از هر قسم قالببندی مجدد یا بهرهبرداریِ متفاوت پشتیبانی مسئولانه کرد. همانگونه که میتوان ازآنِخودسازی و حیثیتبخشی به عبارت «سندرم داون» از جانب برخی از مبتلایان به آن، یا ازآنِخودسازی و حیثیتبخشی به لفظ Nigger از جانب بعضی از آمریکاییهای آفریقاییتبار را قابلاحترام دانست، و از آن سو، همانگونه که میتوان قالب کردن internal nutrition بهجای force-feeding در برخی از رسانههای راستگرای انگلیسیزبان را فریبکارانه دانست، میتوان ناکارایی و غلطاندازی شیوۀ بهرهبرداری کنونی از «فاصلۀ اجتماعی» را نیز در نخستین ماههای تداولبخشی به آن آشکار کرد. بله، سرنوشت محتوم زبان دگرگونی است، و با این حال، هیچ حتمیت یا ضرورتی در این نیست که این دگرگونی از دخالت زبانآگاهیِ انتقادی در امان باشد.
نباید تصور کرد که این توصیه نوعی قرتیبازی آکادمیک است، یا ازآن بدتر، بخش از نوعی پروژۀ مهندسی زبان، یا حتی توصیه به رعایت بهداشت زبانی است. اتفاقاً کاملاً برعکس است. «کارشناسان تحریف» میکوشند با بهرهگیری از اقسام ترفندهای گفتمانی واقعیت چیزی را لاپوشانی کنند، یا در خوشبینانهترین حالت با گلابپاشی به آن، زهر آن بگیرند و هر محتوای عفنی را در بستهبندی بهداشتی ارائه دهند. هدف، برخلاف چنین گرایشی، مستدلسازی این ادعا بود که صورتهای فاصلۀ اجتماعی و فاصلهگذاری اجتماعی در درک و مفهومسازیِ معنایی که «قرار است» متبادر کنند اختلال مؤثر و بیجایی بهبارمیآورند و از آن مهمتر، با به بارآوریِ نوعی آشوب شناختی مانع از بسیج همه قوای شناختی لازم به منظور تحقق مقصود میشود. همهگیریشناسانی که در گفتوگوهای درونگفتمانیِ تخصصی، سالها پیش، این دو ترکیب را در این بازی زبانی جدید به کار بستند گل نکاشتهاند؛ اکنون که از بدِ حادثه این ترکیبها عالمگیر شدهاند، قرار نیست گوشهای بایستیم و به روی گل ایشان نیاوریم.
[1]. تعبیر غیراستعاریِ distance در ترکیب social distancing عمدتاً در گفتمان همهگیریشناسی بهکاربسته شده است. نقد ما هم دقیقاً ناظر بر نحوۀ بهرهبرداری این گفتمان از این نماد مرکب است. ترکیبی که در ماههای اخیر از عالم مقال یا جهان گفتمانی محدود خود خارج شده و برابرهای لفظبهلفظ آن در زبانهای گوناگون ترویج میشود. این نکته را نیز از نظر دور ندارید که این ترکیب پیش از کاربرد متأخر آن در همهگیریشناسی، و در قیاس با social distance بسامد قابلاعتنایی نداشته است و عمدتاً نیز ناظر بر نوعی تمایزگذاری اجتماعی، و بهاینترتیب محرک تعبیرگری استعاری بوده است.