زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

دست‌اندازهای زبانی در اعلام یک «طلاق»: شکافتن نمونه‌ای از هشتاد سال پیش


ویژه‌نامه‌های زبان‌شناختی نامتوالی زبان‌داد
برگرفته از: ویژه‌نامه‌ی نامتوالی «زبان، حقیقت و دست‌کاری‌های گفتمانی»

به کار بستنِ سازوکارهای سازندۀ حسن‌تعبیر  یا به‌گویی (euphemism) در بازنمایی «طلاق» در انواع سیاق‌های سخن پیشینه‌ای طولانی دارد؛ یکی از واپسین نمونه‌های شهرت‌یافتۀ بهره‌‌برداری از فن‌آوری‌های متاخرِ به‌گویانه در گزارشِ طلاق، هشت سال پیش در اعلامیه‌ای نمودار شد که بنا بود که طلاق دو سلبریتی، یعنی گوئینت پالترو و کریس مارتین، را به اطلاع مخاطبان برساند؛ در آن بیانیه‌ی انگلیسی واژه‌ی divorce  (طلاق) ملفوظ نبود و در عوض عبارتِ «زوجیت‌زداییِ آگاهانه»[1] (conscious uncoupling)  در اشاره به روی‌دادِ طلاق به کار رفته بود. کارکردِ ناگفته‌گذاردنِ طلاق و بر زبان راندنِ ترکیب عجیب و مرعوب‌کننده‌ی زوجیت‌زدایی آگاهانه، کاستن از احتمالِ تولیدِ داوری‌های منفی یا عاطفه‌های ناخوشایند در مخاطب است؛ به‌بیان‌دیگر، برای بازداشتنِ ذهن مخاطب از فراخوان قالب معناییِ طلاق، روی‌دادِ مورد نظر به‌سانِ عملیات‌های فنی، تخصصی و دشوارفهم بازنمایی شده است.  این رفتارِ گفتمانیِ خاص، یعنی جایگزین‌کردنِ واژه‌های رایج با شبه‌دانش‌واژه‌ها یا واحدهای زبانیِ تخصصی/فنی، از پرکاربردترین و روزآمدترین ابزارهای تولیدِ حسن‌تعبیر است؛ ابزارهایی که کاربری‌شان در انحصار یک گفتمان و دو گفتمان هم نیست.

در این جستار یک نمونه‌ی از-نظر-گریزنده از سازوکارهای گفتمانی روایت طلاق را (و صرفاً یکی از سازوکاهای دخیل در تولید و تفسیر آن نمونه را) فروشکافی خواهیم کرد؛ نمونه‌ای برگرفته از هفتاد و هشت سال پیش که در آن روی‌دادِ مورد نظر در یک قاب توجهی بزرگ‌تر ادغام می‌شود.

 جداسازی یا تفکیکِ قاب‌های توجهی در ترجمه‌ی درون‌زبانی یا بینازبانی می‌تواند ار ابزارهای تصریح‌گر (که مازاد ساده‌سازانه نیز به بار می‌آورد) باشد؛ ابزارهایی که به کار گرفته می‌شوند تا «لقمه‌ها» را هر چه «جویده‌تر» به مخاطب – مخاطبی که از سوی مترجمِ تصریح‌گر دستِ کم گرفته می‌شود- تحویل دهند. از آن سو، می‌توان افزایشِ میزان تراکم مفهومی در یک قابِ توجهی واحد، یا درهم‌آمیختنِ چند قاب توجهی را از سازوکارهایی دانست که  مانع از اعطای توجه کافی به مضمون هدف می‌شوند و دسترسیِ ذهنی به آن را تا‌اندازه‌ای دشوارتر می‌سازند. با کاربستِ این سازوکار، یک رویداد، که بالقوه می‌تواند در یک قاب توجهیِ مستقل بازنمایی شود، در یک قاب بزرگ‌ترادغام می‌شود. نمونه‌ی نقل‌شده در تصویرِ پیوست، که هفتاد و هشت سال پیش، به عنوان بخشی از یک بیانیه‌ی رسمی در میانه‌ی دهان‌به‌دهان شدنِ خبر یک طلاقِ مهم انتشار یافته است،  از مصداق‌های کاربست این روشِ پیچاندن است:

[…] مواصلت به تفریق و طلاق منتهی شد (در اصل «شود»)

در پاره‌گفتار بالا، معطوف‌سازیِ «طلاق» به «تفریق»، یعنی جایگزین‌ساختنِ «طلاق» با «تفریق و طلاق»، تا اندازه‌ای از برجستگیِ «طلاق» می‌کاهد؛ در این تعبیرگری، «طلاق»،  نه به‌عنوان یک نماد مستقل، که در مقام جزیی از یک نمادِ پیچیده‌تر ارایه شده است؛ نکته اینجاست که چپاندنِ دستوریِ «طلاق» در یک قاب توجهیِ درشت‌تر، به‌سهم خود، موجب می‌شود که این صورتِ زبانی یگانه جلب‌کنندۀ «توجه» نباشد، و به‌این‌ترتیب، فرایندِ فراخوان ذهنیِ قالب مفهومی متناظر با «طلاق» ، که تداعی‌هایی «منفی» با در هر حال تابوشده دارد، کُند شود. یادآوری می کنیم که این «کُند شدن»، از رهگذرِ طولانی‌کردنِ مسیر دسترسی به یک حوزه‌ی مفهومی حاصل نشده است؛ در راهبردِ طولانی کردنِ مسیر دسترسی، همان شگرد پراقبالی که در حوزه‌ی مطالعاتیِ حسن‌تعبیر یا به‌گویی، درازگوی یا اطناب (circumlocution) نام گرفته‌است، صورت زبانیِ ارجاع‌دهنده به یک مفهوم/مصداق  با یک صورتِ طولانی‌تر جایگزین می‌شود، صورت طولانی‌تری که، اغلب، از رهگذرِ کاربست یک سازوکار به‌گویانه‌ی دیگر، یعنی قالب‌بندیِ دوباره، حاصل شده است (مانند جایگزین‌شدن رقص با حرکات موزون). ازآن‌سو، در نمونه‌ی «تفریق  و طلاق» صورت زبانیِ ارجاع‌دهنده به «طلاق» تغییر نیافته است، بلکه، در یک فرایندِ پرظرافت‌تر و از نظر-گریزنده‌تر، «طلاق» با «تفریق» درآمیخته‌ شده است و به‌این‌ترتیب از برجستگی (saliency) و توجه‌برانگیزیِ «طلاق» کاسته ‌می‌شود. تصور کنید یک فردِ شناخته‌شده‌ی تحت‌تعقیب، یا آدمی که از جهت یا جهاتی توجهات را به خود جلب می‌کند، به‌تنهایی در یک خیابانِ از-رهگذر-خالی قدم می‌زند؛ اکنون محتوای تصویر را اندکی تغییر دهید و تصور کنید که همان آدم، با یک نفر همراه در همان خیابان در حال قدم زدنِ «عادی» باشد؛ در کدام یک از دو موقعیتِ فرضیِ پیشگفته،  احتمالِ «جلب توجه»، احتمال انگشت‌نما شدنِ آن آدمِ «حسایت‌برانگیز»، که یکی از آن دو نفر است، بیشتر است؟

معطوف کردن «طلاق» و «تفریق» به یک‌دیگر  یک کارکردِ به‌گویانه‌ی دیگر هم دارد؛ یکی از ویژگی‌های سبکیِ «طبیعی‌شده»‌ در فارسی، «توام‌گویی» و معطوف‌کردن مترادف‌های نسبی به یکدیگر است؛ ضرروزیان، رمزوراز، سودوفایده و ده‌ها نمونه‌ی «مأنوس» و «آشنای» دیگر. در پس‌زمینه‌ای که توأم‌گوییِ «هم‌معنی‌ها» هنجارِ مسلط است، عبارتِ «طلاق و تفریق» رمزگذارنده‌ی هم‌معناییِ نسبیِ «طلاق» با «تفریق» است، و «تفریق»، که در این معنی کم‌تداول‌تر است، با آن ظاهرِ «شیک»، «نخبگانی» و «نیمه‌انتزاعی‌اش»، هر اندازه هم که غم‌انگیز باشد، برخلاف «طلاق»، حساسیت‌برانگیز نیست و معطوف‌کردن این دو واحد زبانی به یکدیگر به سهم خود تداعی‌های منحصر به فرد و متمایزِ «طلاق» را تا اندازه‌ای به پس‌زمینه می‌رانَد.

ممکن است این نکته را یادآوری کنید که در نمونه‌هایی از نوشتارگانِ تخصصی، یا در برخی از گونه‌های زبان‌ورزیِ فارسی، از «تفریق» با عنوان نوع دیگری از انحلال عقد ازدواج یاد شده است؛ نکته اینجاست که صرف‌نظر از تداول‌نداشتنِ چنان کاربردی در سیاق سخن عامه، چه اکنون و چه در آن برش از زمان، در نمونه‌ی نقل‌شده هر دو واژه، یعنی «طلاق» و «تفریق»، برای ارجاع به یک رویدادِ «واحد» رمزگذاری‌شده‌اند؛ حتی اگر در آغاز  کار فرض را بر این بگذاریم که روی‌دادِ مورد نظر از مصداق‌های «تفریق» بوده است، ملفوظ‌ساختن هر دو واژه و معطوف‌کردنِ آن‌ها به‌یک‌دیگر از چنین فرضی حمایت نمی‌کند.

دست‌آخر ممکن است یادآوری کنید که «تفریق» همان «جدایی‌افتادن» میان طرف‌های یک رابطه و به‌این‌ترتیب پیامدِ طلاق است و از پسِ روی‌دادِ طلاق بینِ دو سوی رابطه «فرقت» می‌افتد؛ مناقشه‌ای در این‌باره نیست؛ نکته اینجاست که عبارتِ «جدایی و طلاق» نیز درست مانند عبارتِ «تفریق و طلاق»، همان دست‌انداز زبانیِ خاص را به بار می‌آورد؛ به‌بیان‌دیگر در عبارتِ فرضیِ « جدایی و طلاق» نیز صورتِ حساسیت‌انگیز «طلاق» در یک قابِ درشت‌تر (شامل جدایی و طلاق) گنجانده است و از رهگذرِ چنان ادغامی از برجستگیِ آن در پردازش ذهنی کاسته می‌شود. البته گزینش صورتِ دیریاب «تفریق»، با آن ظاهر شیک و نخبگانی‌، هاله‌ای از ابهام، دسترس‌ناپذیری و بیگانگی به اطراف «مدلول» می‌پراکَنَد و از سرعتِ فراخوانِ تداعی‌های «معمول» و «ناخوشایند» طلاق و  عاطفه‌های متناظر با چنان تداعی‌هایی کم می‌کند.[2]

[1] . ترجمه‌هایی از قبیل «گسست آگاهانه» یا «جدایی آگاهانه» غرابت و تداعی‌های مکانیکی یا بیمارستانی و جراحی‌وارِ عبارت‌بندی انگلیسی را به‌خوبی بازنمایی نمی‌کنند؛ افزون‌براین گزینش واژه‌ی «جدایی» در  ترکیبِ «جدایی آگاهانه»  به‌کلی تعبیرگری ویژه‌ی واژه‌ی کم‌کاربرد uncoupling را نادیده می‌گیرد.

[2] . موارد پیشگفته تنها سازوکارهای به‌گویانه‌ی به کار بسته شده در پاره‌گفتار یادشده نیستند. برای نمونه  به‌کاربردن صورتِ «مواصلت» در اثنای گزارش یک رویدادِ رسمی ماجرا را از یک رابطه نهادی-رسمی به یک رابطه شخصی-خصوصی دگرگون  می‌کند. قراردادنِ خبر  اصلی در جایگاه بندِ وابسته و بهره‌گیری از ساخت یا خوانش نتیجه‌ای/نتیجه‌دار (resultative) از دیگر سازوکارهای گفتمانیِ دخیل در پاره‌گفتار نقل‌شده هستند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *