خانم سودابه قیصری، مترجم، در فرستهای با پیوستکردنِ تصویر شمارهی یک نوشته است:
«اوکراینیها قبلاً برای شولتز صدراعظم آلمان فعلی ساختند «scholzing» به معنای وعده دادن و عمل نکردن، حالا اروپاییها «macroning» را برای رئیسجمهور فرانسه ساختهاند به معنای افزایش عامدانهی وابستگی به چین و همزمان نطق برای متحدان اروپایی درباره معصومیت و نیاز به تقویت استقلال استراتژیک اتحادیهی اروپا.»
فرستهی نقلشده ترکیبِ ناجورِ چند اطلاع نادرست، نیمهدرست و درست است، و درک پراعوجاج نویسندهی آن را از زبان، فرهنگ و اجتماع بازنمایی میکند؛ هنگامیکه چنین درکهای پراعوجاجی انتشار مییابند، اعوجاجِ برسازندهی آنها نیز رواج مییابد و تمایزدادنِ درست از نادرست و علم از شبهعلم دشوارتر میشود.
طول و تفصیل ندارد و ما نیز لطف و مزهای در این نمییابیم که به ایشان یادآوری کنیم «اروپاییها» به دهها زبان سخن میگویند و توافق گویشورانِ چند زبانِ رقیب بر سرِ «ساختواژهای» انگلیسی (بهرهگرفتنِ آنها از پسوند اسم مصدرساز ing) عجیب و دور از واقعیت مینماید؛ بااینحال، این نکته را ناگفته نخواهیم گذاشت که اگر در یک گونهی زبانیِ خاص، از یک نام خاص نوواژهای ژنریک ساخته شود، یعنی اگر در یک گونهی زبانی، نام خاصِ یک فرد یا مکان (هر نام خاصی) نامدهنده یا نامبخشِ (eponym) واژهای عام شود، و از آن صورتِ نوظهور، یک فعل اشتقاق یابد، وامگیری آن نوواژه در زبانهای گوناگون، به تحمیل ساختواژهی آن زبانها (زبانهای وامگیرنده) بر آن واژه میانجامد.[1] مرور مورد آشنای چارلز سی بویکات (Charles C. Boycott) مدعای ما را روشنتر خواهد کرد. بویکات زمینداری بوده است در ایرلند، و آنچه امروز رفتارِ اعتراضی «بایکوت کردن» نامیده میشود، نخستینبار در قبال او انجام پذیرفته است؛ در دهه ۱۸۸۰ میلادی، کارگران در اعتراض به او (و تهدیدهای او مبنی بر دریافت حکم تخلیه) و با هدف دستیابی به مبلغ منصفانهی اجاره از کار کردن در زمینها و ساختمانهای مربوط به او سر باز زدند و رستورانها از ارائهی خدمت به او خودداری کردند؛ در پی این کنش و در همان دهه، نام خاصِّ فرد یادشده، یعنی «Boycott» پایهی واژهای قرار گرفت که برای ارجاع به چنین اعتراضاتی به کار میرفت و پس از مدتی با تحمیلِ فرایند اشتقاق صفر یا تبدیل (conversion)، از آن اسم، فعل هم ساخته شد؛ در همان دهه یکی از روزنامههای محلیِ بیرمنگام در اشاره به صاحبمکنت دیگری (یکی از تاجران محلی سرشناس) که شماری از شهروندان در قبال او چنین رفتاری پیش گرفته بودند، از عبارتبندی «he has been boycotted» بهره گرفت. صورت فعلیِ «to boycott» در انگلیسی، در فرانسه، متناسب با ساخت فعل در آن زبان به «boycotter»، در آلمانی به «boykottieren» و در فارسی به «بایکوتکردن» تغییر یافت. بهاینترتیب، فعلسازی از نامِ مکرون، و اسم مصدرسازی از آن فعل نیز در انگلیسی در هیئت «to macron» یا «to do a macron» ملفوظ میشود، در خودِ فرانسه با صرفِ صورت فعلیِ «macroner» کاربردپذیر میگردد و در اوکراینی در قالب واژهی Макронити (macronite/macronyty) تظاهر مییابد. البته این نیز ممکن است که شماری از زبانورانی که از انگلیسی به عنوان زبانِ میانجی بهره میبرند، در زبانِ انگلیسی نوواژهای ضرب کنند؛ در این صورت نیز، صرفنظر از درستبودن یا نادرستبودنِ چنین مدعایی، به نظر میرسد باید از صورتبندی زبانیِ دیگری در گزارش این رویداد بهره گرفت.
در فرستهی مترجم پیشگفته ازایندست بیدقتیهای اعوجاجآفرین کم نیست، یک نمونهی دیگر را در واپسین پانویس این یادداشت نقل خواهیم کرد؛ بااینحال، کانونِ توجه ما، آن بخش از فرستهی ایشان است که به نوواژهسازی از نام مکرون، خاستگاه و معنای آن میپردازد. واقعیت این است که خاستگاه ساختنِ فعلِ ژنریک از نامِ «مکرون» اوکراین بوده است، نه اروپای غربی. وضع پیگیرانهی واژههای نو یکی از توجهبرانگیزترین رفتارهای زبانیِ نوظهور در اوکراینِ جنگزده است. فعلسازی از نام مکرون (فعل ژنریک یا عام) نیز، که افزون بر رمزگذاری زبانیِ یک مفهوم خاص، طعنهای جدی به رفتارِ امانوئل مکرون است، در بطنِ کنشگری زبانیِ ویژهای انجام پذیرفته است که بسیاری از اوکراینیها از همان روزهای نخست جنگ به آن توسل جستهاند؛ مظاهر این کنشهای زبانی نوظهور از دستکاری عامدانه در تابلوهای راهنمای جادهای تا وضع و رواجدادنِ نوواژههای طنازانه گسترش یافته است. در چنین حالوهوایی است که شماری از اوکراینیها با نقد رفتار مکرون در قبال جنگ واژهی Макронити را، به معنایی که در زیر آن را نقل خواهیم کرد، به کار بردند و تداول دادند :
بهشدت نگران یک وضعیت بودن، اطمینانیافتن از اینکه همگان در جریان این نگرانی شدید قرار گرفتهاند و بااینحال هیچ کاری در قبال آن وضع نکردن.
تقریباً همان زمان که ساختنِ واژهی عام از نام خاصِ مکرون در اوکراین پا گرفته بود، در روسیه نیز این رفتاِر زبانی خاص در گسترهای کمدامنه نمودار شد. یکی از مجریان تلویزیونی سرشناس روس در انتقاد از تماسهای تلفنیِ پرشمار و بیدستاورد مکرون با کرملین، و به منظور اشاره به بیخاصیتبودنِ این تماسها چیزی در این مایه میگوید که فعل و اسم مصدرِ ساخته شده از نام مکرون یا «macroning» در توصیف رفتار کسی به کار میرود که «مدام و بدون هیچ دلیلی تلفن میزند».
دستوپاکردنِ معنای ژنریک برای نام مکرون در اوکراین و روسیه و وامدادن آن به گونههای زبانیِ دیگر متناسب با رویهها و سنتهای نوواژهسازی انجام پذیرفته است؛ در این مورد خاص نیز، مانند هر مصداق دیگرِ وضع واژههای ژنریک (واژههایی که نام خاص نیستند)، برای ملفوظکردنِ یک مفهوم خاص، که در موقعیتهای گوناگون (کمشمار یا پرشمار) کاربستپذیر است، واژهای وضع شده است؛ اگر زبانِ شما به این واژه مجهز باشد، بارِ دیگر که، مثلاً، همکارِ شما نگرانیاش را از موضوعی خاص به شما و دیگران ابراز میکند، و درعینحال، حاضر نیست کمترین کاری برای تغییر آن اوضاعِ نامطلوب انجام دهد، واژهای در اختیار دارید؛ درست مانند فرماندهی اوکراینی، که چنانکه گزارشگر لوموند نقل میکند، به افراد تحت فرماندهیاش با طعنه چیزی در این مایه میگوید که «از مکرونگری دست بردارید» یا «از مکرونبازی دست بردارید» و توضیح میدهد که این صورت زبانی را هنگامی به کار میبندند که کسی «سخن بگوید اما در عمل هیچ حرف خاصی نزده باشد». حتی همان معنای کمتداولی که مجریِ سرشناس روس برای فعلسازی یا اسممصدرسازی از نام مکرون وضع کرده است، اینجا و آنجا به کار میآید و به تجربهای آشنا زبانِ بیان میدهد؛ کم تجربه نکردهایم کس یا کسانی را که بی هیچ هدف مشخصی تماسهای تلفنی پرتکرار میگیرند؛ اگر زبانِ ما به واژهای برای توصیف این رفتار آزارنده مجهز باشد، واژهای که بر زبان راندنِ آن، همزمان، با برقرار کردنِ یک رابطه بینازبانی، بیناگفتمانی و بینامتنی، تلویحاً از نوع رفتار فرد سرشناسی هم انتقاد میکند، احتمالاً از آن واژه برای توصیف آن رفتار خاص آزارنده بهره خواهیم گرفت.
اغلب نوواژهها، آنچنان تداولی نمییابند، ماندگار نمیشوند و راه به لغتنامههای مرجع نمیبرند. یکی از شرطهای اصلی و خدشهناپذیر ماندگاریِ یک نوواژه این است که بهاندازهی کافی کاربردپذیر و مفید (useful) باشد؛ این همان معیاری است که سابرینا لینک (Sabrina Link, 2021) نیز آن را با عنوان «خوشایندی مفهومی» یا «جاذبهی مفهومی» (conceptual appeal) معرفی کرده است. اگر نوواژه از یک فروبستگیِ زبانی گرهگشایی کند (اگر گرهی از لسان زبانور بگشاید)، شمارِ قابلاعتنایی از زبانوران آن را به کار خواهند بست؛ اگر داوریِ شمّیِ زبانوران این باشد که واژگانیشدن (lexicalization) حقِّ یک مفهوم است، اگر از نظر آنها مفهومی که نوواژه آن را رمزگذاری زبانی کرده است، «ناملازم» باشد، زبانشان را به گفتنِ آن نوواژه خواهند گشود؛ کافی است از هستییافتنِ آن واژه خبردار شوند تا به وقتِ ضرورت آن را فرابخوانند. وارونهی این حکم نیز درست است؛ اگر نوواژهای به قدر کفایت «کاربردپذیر» نباشد و یک گویشورِ نوعی (که به گروه مصرفکنندگان بالقوهی آن واژه تعلق دارد) بهندرت آن را بر زبان راند، بخت ماندگاریِ بالایی ندارد. تأکید بر اهمیت تعیینکنندهی «کاربردپذیری»، نفیکنندهی شاخص مهم دیگر، یعنی خوشایندی آن واژه، یا به تعبیر خانم سابرینا لینک «خوشایندی صوری» یا «جاذبهی صوری» واژه نیست: واژه باید به کامِ زبانوران خوش بیاید؛ این خوشآمدن ممکن است ناشی از حالوهوای طنازانهی یک واژه باشد، یا ناشی از تناسب ترکیببندی آوایی یا املایی آن واژه با حسپذیری (sensibility) مسلط دوران؛ گاه نیز ممکن است ویژگیهای واجی یا ساختواژی یک نوواژه بهتلویح شبکهای از واژههای دیگر را به ذهن زبانوران فرابخواند، و همین پیوند غیرمستقیم بر جذبهی آن نوواژه بیفزاید. درهرحال، اگر داوری زبانوران این باشد که یک نوواژه زبانِ «شیوای» بیانِ مفهومی شده است که پیش از آن بیانناپذیر مینموده است، آن را به کار خواهند بست.
این همه را گفتیم تا به اینجا برسیم؛ یعنی به این پرسشِ عصبیِ بلاغی که کجای این دنیا زبانوری را میتوان یافت که آگاهانه و به دست و زبانِ خود، به قصد واژهسازی و نه با هدف انحصاریِ تولیدِ طنز، نوواژهای بسازد که معنیِ آن سراسر اختصاصی و تعمیمناپذیر است و تقریباً در هیچ موقعیتی کاربردپذیر نیست؟ یک بار دیگر مرور کنید آن «معنی» یا «تعریفی» که مترجم یادشده به macroning نسبت داده است؛ این «تعریف» یا «معنی» چنان اختصاصی و منحصر- به- یک موقعیتِ انحصاری و خاص است که در عمل نمیتواند به واژهای ژنریک تبدیل شود. هر کس که نوواژهای میسازد (نه آن کس که با هدف تولید طنز از قالب لغتنامه بهره میگیرد) در سر این خیال را میپرورانَد که آن واژه تااندازهای، دستکم برای گروهی از زبانوران، کاربردپذیر است؛ البته دور از انتظار نیست که ارزیابیِ وضعکنندهی یک نوواژه واقعبینانه نباشد و آن نوواژه دوام نیابد. بااینحال، دوام یا بیدوامی یک نوواژه دخلی به علتِ غایی آن ندارد: این واقعیت که نوواژه وضع شده است تا کارِ زبانیِ شماری از زبانوران را راه بیندازد؛ روشن است که کامیابی یا ناکامی آن نوواژه ربطی به این علت غایی ندارد. نکته اینجاست که آنچه در گزارشِ قیصری بهعنوان «معنی» فعلسازی از نام مکرون نقل شده است، چیزی شبیه معنیِ «خاصی» است که بر زبان راندنِ عبارتِ «این کیف دستیِ مشکیِ پارهپورهی بیقفلِ کجشده» در یک برش خاص از زمان و مکان (مثلاً ساعت ۱۰ و ۱۲ دقیقه و ۳۰ ثانیهی روز اول فروردین سال ۱۴۰۲ در مکانی با طول و عرض جغرافیایي مشخص) به دست میدهد؛ عبارت ارجاعیِ معرفهی یادشده نه یک مفهوم ژنریک که یک مفهوم منفرد (individual concept) است، و عملکردِ زبانی-شناختیِ مفهومهای منفرد، که هیچیک با یکدیگر کاملاً یکسان نیستند، مانند نامهای خاص است. آنچه در گزارش قیصری معنی اسممصدرسازی از نام مکرون تلقی شده است، چیزی است در مایههای همان عبارت ارجاعیِ معرفه، یعنی چیزی تقریباً تکرارناپذیر و تقریباً بیمانند یا منفرد؛ نباید از نظر دور داشت که معنی، صرفنظر از نحوهی معنییابی و معنیسازی نامهای خاص و مفهومهای منفرد، درجهای از انتزاع، کلیت یا مقولهبودگی دارد؛ ممکن است که میزانِ این انتزاع و کلیت، واژهی نمایندهی یک «معنی» را به مقولههای شامل (جامع) متعلق کند، یا به مقولههای سطح پایه یا به مقولههای زیرشمول؛ بااینحال، صرفنظر از میزان کلیت یا سطح مقولگی یک مفهوم-واژه، حدی از انتزاع و کلیت شرط اصلی و برسازندهی معنی اقلام زبانی، بهاستثنای نامهای خاص و مفهومهای منفرد است. واژهها، غیر از نامهای خاص، نمایندهی مقولهها هستند، مقولههایی که در میزان کلیت و انتزاع متفاوتاند؛ به همان نمونهی «scholzing» یا «شولتسگری» (وعده دادن و عمل نکردن) نگاه کنید؛ معنیِ آن، چنانکه انتظار میرود، ژنریک است؛ به معنایی که به فعلسازی از نام مکرون در اوکراین نسبت داده شده است نگاهی بیندازید، آن نیز، در عین کارکرد مضاعفِ شوخطبعانهاش، در انواع موقعیتها کاربردپذیر است. حاصل کلام این است که آنچه در گزارشِ مترجم پیشگفته، «معنیِ» یک نوواژهی ژنریک قلمداد شده است، یک امرِ اختصاصی، انحصاری و منحصر- به- یک موقعیتِ خاص و منفرد است، و ازاینرو دارندهی ویژگیهای خصلتنمای واژههای ژنریک نیست.[2]
اکنون باید به این پرسش پاسخ دهیم که مترجم یادشده چه چیزی را با معنیِ این نوواژه، یعنی با معنی ویژهای که از فعلسازی از نام مکرون مراد میشود، اشتباه گرفته است. آنچه ایشان به عنوان معنی فعلسازی و اسممصدرسازی از نام مکرون نقل کرده است، محتوای یک «میم» است؛ میمِ طعنهآمیزی که یک کاربرِ توییتر ابداع کرده است[3]. چند روز پیش از ابداع آن میم، کاربر نسبتاً سرشناسی پیشنهاد داده بود که به سبک یک میم دیگر، یعنی میمی که برای شولتس ساخته شده است، یک میم طعنهآمیز برای مکرون ساخته شود؛ البته در میم مربوط به شولتس همان معنایی به اسم مصدر ساختهشده از نام شولتس نسبت داده شده بود، که در اوکراین برای آن وضع کرده بودند (همان وعدهدادن و عملنکردن که در عمل از نوواژهی شولتسگری یک واژهی ژنریک میسازد ). یادآوری میکنیم که این کاربر توییتر از سابقهی چندماههی این واژه در اوکراین و انتقال یافتن آن به رسانههای اروپایی ظاهراً اطلاع نداشته است. دستآخر چند نفر چند میم پیشنهاد میدهند؛ پراقبالترین پیشنهاد در میان کاربرانِ نظرگذار برای آن توییت، همان است که خانم قیصری نقل کرده است؛ دو نمونه از پیشنهادهای دیگر از قرار زیرند:
الف- پسروی کردن در عین آنکه میکوشی نشان دهی در حال پیشروی هستی
ب- پشت تایوان را خالی کردن، آن هم فقط به خاطر صادرکردنِ چند کیف فرانسوی بیشتر
بعضی از این میمها با روح نوواژهسازی یا منطقِ تولید نوواژههای ژنریک سازگارند؛ نمونهی «الف» معنای ویژهای است که در موقعیتهای مختلف کاربستپذیر است؛ از آنسو، نمونهی «ب»، با بهرهبرداری طنزآمیز از قالب لغتنامه، طعنهای به رفتار مکرون است؛ بااینحال، نمیتواند «معنی» مناسبی برای یک نوواژهی ژنریک باشد، چرا که بازنمایندهی یک مفهوم منفرد است و تقریباً در هیچ موقعیتِ واقعیِ دیگری، جز موقعیت تقریباً یکتایی که آن را توصیف میکند، کاربردپذیر نیست. بهبیاندیگر نمونهی «ب» نه یک نوواژهی ژنریک، که بهرهگیریِ طنزآمیز از فرمِ لغتنامه برای طرح یک نقدِ عمومی است؛ نمونهی «ب» مانند نمونهی نقل شده در فرستهی خانم قیصری نه یک نوواژه که وانمودهی طنزآمیز یک نوواژه است.
یک بار دیگر کانون توجه این یادداشت را برجسته میکنیم: واژهسازی از مکرون در اوکراین روی داده است؛ درست مانند رفتار زبانیِ شماری از اوکراینیها با نام صدراعظم آلمان یعنی شولتس؛ بهاینترتیب عبارتبندیِ «اوکراینیها با نام شولتس «الف» را ساخته بودند و حالا اروپاییها با نام مکرون «ب» را ساختهاند» بازنماییِ غلطاندازی را ارائه میکند. «معنیِ» فعل ساختهشده از نام مکرون نیز چیز دیگری است؛ آن معنی، چنانکه از معنیِ نوواژههای ژنریک انتظار میرود، در عمل، در بیش از یک موقعیتِ یکتا (یکتا در زمان-مکان) کاربردپذیر است. آنچه مترجم یادشده به عنوان «معنیِ» فعلسازی یا اسممصدرسازی از نام خاص مکرون نقل کرده است، نه معنیِ یک نوواژهی ژنریک، بلکه بهرهگیریِ طنزپردازانه از فرم لغتنامه برای ساختِ یک میم انتقادی است.
در بندهای آغازین این نوشتار گفتیم که لطف و مزهای در یادآوری بیدقتیهای حاشیهای آن فرستهی کوتاه نمییابیم و بهسرعت «اصل» مطلب را پی گرفتیم؛ اکنون، که این یادداشت پایان مییابد، بهروشنی میدانیم که یافتنِ اشکالها و اعوجاجهای اصلی و غیرحاشیهایِ آن فرسته نیز هیچ لطف و مزهای ندارد؛ اشتباه نشود، در «ضرورت» و «موضوعیت» این کار تردید نمیافکنیم، اما کملطفی و بدمزگیِ این مشاهدهها را انکار نمیکنیم، بهویژه از این جهت که شمارِ چنین مشاهدههای تأسفانگیزی صد مورد و هزار مورد هم نیست. زبان به دهان میگیریم.
پانویسها
[1]. ساختن واژهی عام از اسم خاص از فرایندهای نسبتاً کمکاربرد واژهسازی است، و آن نام خاصی که مبنای واژهسازی قرار گیرد، به نامبخش یا نامدهنده (eponym) موسوم است. برای نمونه، احتمالاً «بوران»، ملکهی ساسانی (یا فرد دیگری با این نام)، نامدهندهی خوراکیِ محبوب و ماستپایهی «بورانی» بوده است؛ نامدهندهی واژهی جهانیشدهي «الگوریتم» تقریر لاتینِِ نام «خوارزمی» (الخوارزمی، algoritimi) ریاضیدان ایرانی، است. خاستگاه واژههای ساندویچ، نیکوتین، اکبر جوجه و صدها واژهی جهانیشده با بومی نیز نامهای خاص بوده است. کالانامهایی که به واژههای عام یا ژنریک تحول مییابند (نمونههای آشنای فاب، تاید، کلینکس آسپرین را به خاطر بیاورید) نیز نامدهندهی آن مفهوم-واژههای عام به شمار میروند. این نکته را نیز ناگفته نگذاریم که گاه یک نام خاص نامدهندهی یک نام خاص دیگر است؛ برای نمونه نامدهندهی کشور ایالاتمتحدهی آمریکا، «امریگو وسپوچی»، کاشف و نقشهنگار ایتالیایی است. این پانویس را با این پرسشِ به پایان میرسانیم: در کدام فیلم سینمایی ساختنِ واژهی عام از نام خاص نه یک فرایند حاشیهای که نیروی محرکهی تولید انبوه واژههای یک «زبان» است؟
[2]. اینکه واژهها نمایندهی مقولهها (مقولههای کمعضو یا پرعضو) هستند، بیش از هر چیز ناشی از ضرورتهای شناختی، فیزیکی و کاربردشناختی است. به تعبیر کرافت و کروز (۷۴ ،۲۰۰۴) هیچ تجربهای عیناً و دقیقاً بیش از یک بار رخ نمیدهد؛ اگر قرار باشد تکتکِ تجربههای منفرد صاحبواژه باشند، شمارِ واژههای ضروری برای کاربریِ عادی و روزمرهی زبان از هزارمیلیارد واژه نیز فراتر میرود.
[3]. macroning: deliberately increasing one’s dependency on China whilst lecturing European partners about naivety and the need to boost EU’s strategic autonomy.
متأسفانه در ترجمهی محتوای این میم نیز یک بیدقتی اعوجاجآفرین دیگر به چشم میخورد؛ آنجا که خانم قیصری نوشتهاند: «همزمان نطق برای متحدان اروپایی درباره معصومیت و نیاز به تقویت استقلال استراتژیک اتحادیهی اروپا».
مخاطب درمیماند که چرا مکرون با اروپاییها از «معصومیت» سخن میگوید؟ آیا مکرون متحدان اروپاییاش را به «معصومبودن» فرامیخواند؟ با برعکس، شریکانِ اروپایی را از «معصومیت» بر حذر میدارد؟ در این جهان، هیچ معنیِ منسجمی به صورتبندیِ پیشگفته اطلاقپذیر نیست. چند هفته قبل از تولیدِ میم یادشده، و پس از لغو شدن قرارداد چند میلیارد دلاریِ استرالیا با فرانسه (لغو یکجانبهای که از پسِ موافقتنامهی سهجانبهی ایالاتمتحده، بریتانیا و استرالیا انجام پذیرفته بود) مکرون به متحدان اروپاییاش هشدار میدهد که نباید «سادهدلانه» یا «سادهانگارانه» تصور کنند که دولتهای غیراروپایی بهاندازهی خودِ آنها به فکرِ آنها یا منافع آنها خواهند بود. اشارهی طعنهآمیزِ سازندهی میمِ موضوع سخن ما نیز همین بیانِ هشدارآمیز مکرون است. از نظر تولیدکنندهی آن میم رفتار مکرون تناقضآمیز است، زیرا از یکسو، با اقدامها و تصمیمهایش وابستگی فرانسه را به چین بیشتر میکند و از سوی دیگر، متحدان اروپایی را نصیجت میکند که باید استقلال راهبردی خود را حفظ کنند و نباید «سادهانگارانه» تصور کنند که دولت دیگری غیر از خود آنها، حتی اگر از دوستان آنها باشد، حامی و حافظ منافعشان است. هنگامی که پای گزینش «برابر» ترجمهایِ مناسب برای صورت «naivety»، آن هم در آن بافت زبانی و برونزبانیِ، در میان باشد، دلالتهای سادهدلی، سادهلوحی، سادهانگاری یا حتی سادگی با «معصومیت» بهراحتی جایگزینپذیر نیست؛ بااینحال، مترجمِ یادشده بهجای سادهانگاری، یا هر صورت زبانی دیگری که مفهومی در مایههای سادهانگاری را بهتر متبادر کند، «Naivety» را به «معصومیت» ترجمه کرده است.