دو سال پیش در یکی از قسمتهای برنامهی چرخِ بخت (Wheel of Fortune) شرکتکنندهای حضور داشت که در تلفظ او اختلال لیسپ (lisp) یا نوک زبانی به گوش میرسید؛ در بخشی از برنامه، هنگام بیانِ واژههای حاوی آوای /s/ این ویژگی تلفظی شرکتکنندهی پیشگفته یک بارِ دیگر نمودار شد. مجری سرشناس برنامه، پت سِیجَک (Pat Sajak، در فارسی با عنوان ساجاک نیز از او یاد شده است) چندثانیه بعد، در بدهبستان کلامی با آن شرکتکننده، آوای /s/ در عبارت «I see» را به شیوهی نوک زبانی تلفظ کرد؛ اگر قرار باشد با املای رایج انگلیسی تلفط متفاوت سِیجک را بازنمایی کنیم می توان گفت که آن مجری پرسابقه بهجای «I see» گفت «I thee».
این بیانِ تقلیدآمیز، همان یک بار رخ داد؛ در همان یک بار نیز، سِیجک «I thee» را به گونهای بر زبان راند که گویی دارد حرف عادیاش را میزند؛ پس از آن نیز، نه دیگر آن رفتار زبانی را تکرار کرد، و نه منتظر ماند تا با هر بار نمودار شدنِ آن ویژگیِ تلفظی دم بگیرد. سِیجک همان زمان که این شوخیِ نازل را اجرا می کرد، میدانست که هر گونه تأکید بیش از اندازه بر آن، یا کش دادنِ آن شوخی کممایه و بیقیمت، از او یک واپسگرای کاملعیار خواهد ساخت.
آن شوخیِ بیجهت و نازل، واکنش انتقادی مخاطبان برنامه، یا غیرمخاطبانی که از این رفتار زبانی واپسگرا اطلاع یافته بودند، را بر انگیخت؛ بسیاری خواستار تعطیلشدنِ برنامه، یا دست کم، اخراجِ مجری یادشده شدند. ماجرای واکنش تندوتیز کاربران شبکههای اجتماعی در اغلب رسانهها، از ایندیپندنت تا سیانان، بازتاب یافت و حتی شایع شد که سیجَک اخراج شده است. در این میان، عدهای نیز بودند که با این واکنش تندوتیز، یا باشدتِ این واکنش، همدل نبودند؛ ترجیع بند استدلالِ اغلب این افراد این گزاره بود که طرح درخواست تعطیلشدن برنامه یا لغو پخش آن زیادهروانه و ناموجه است؛ به زعم این افراد، این نوع واکنش از نمودها و پیامدهای فرهنگ نوظهور لغو کردن (cancel culture) است (روشن است که در پاسخ به ایشان، میگفتند که این فرهنگ، فرهنگِ مسئولیتپذیر کردن چهرههای سرشناس است). دیگرانی هم بودند که منکرِ آگاهانهبودنِ رفتار سیِجک میشدند و این گمانه را پیش میکشیدند که شاید نمایانشدنِ اختلال تلفظی نوک زبانی در بیانِ مجری سرشناس (بهویژه از آنجا که صرفاً یکبار و به شیوهای گذرا تظاهر یافته است) ناشی از اثرآفتابپرست (chameleon effect) بوده باشد؛ اثری که اغلب ما دستکم یک بار آن را تجربه کردهایم و در لحظه یا لحظههایی رنگِ رفتارِ معاشرمان را پذیرفتهایم، یا ناخواسته ویژگیهای زبانیِ همسخنمان را در نحوهی سخنگفتنمان ظاهر کردهایم. بنا به این گمانه، گمانهای که بیشتر عذرتراشانه مینماید، سِیجک در فرایند برخطِ همکلامشدن با شرکتکننده از او اثر پذیرفته است و ناخواسته ویژگی تلفظی او را، که همان تلفظ نوک زبانی /s / است، بروز داده است.
یادآوری می کنیم که سیجک صرفاً یک بار، در بیانِ یک واژه، بیآنکه فاصلهی کنجهای لب او افزایش مشمئزکنندهای یابد، ویژگیِ تلفظی شرکتکننده را تقلید کرد؛ بهاینترتیب، این زمینه برای عذرتراش فراهم شده بود که آگاهانه بودنِ رفتار سیِجک را انکار کند؛ شمار دیگری از کاربران نیز از رفتار زبانی او بهعنوان یک اشتباه لحظهای یاد میکنند؛ مدعای ایشان این است که سیجک «یک آن» بهاشتباه تصور کرده است که چنین رفتاری میتواند یک شوخیِ بیآزار به شمار رود، و خب، «اشتباه کردن» چیز غریب یا نامنتظرهای نیست. مزیتِ این موضع این است که هم وقوعِ اشتباه را میپذیرد، هم از شخصیکردنِ بیش-از-حد و غیرضروریِ یک مسالهآفرینِ غیرشخصی خودداری میکند، و هم با خودداری از شخصی کردنِ بیش-از-حد، زمینهی افزایش آگاهی زبانی انتقادی را میگسترانَد.
ظاهراً چند روز پیش مجری یک برنامهی «سرگرمکننده» دستکم سه بار ویژگی تلفظیِ یک شرکتکننده را به شیوهای اغراقآمیز و کشیافته تقلید میکند و با هر بار تکرارِ این تقلید میخندد، خنده میستانَد و باز میخندد (روشن است که مهم نیست خودِ شرکتکننده با ایشان هماهنگ باشد یا نباشد؛ سخن از کارکرد برونزبانیِ رفتار زبانی مجری برنامه است). این رفتار واکنش انتقادی شمارِ قابلاعتنایی از کاربران شبکههای اجتماعی را برانگیخته است.
اینکه شماری از کمسنوسالان به ویژگیهای نامتعارفِ تلفظیِ همکلاسی خود بخندند، دور از انتظار نیست؛ نه اینکه گریزناپذیر باشد، اما عجالتاً دور از انتظار هم نخواهد بود؛ از آنسو، اگر «ذوقِ» یک «بزرگسال» با شنیدن اختلال ناخواسته در تلفظ یک یا چند آوا، «بشکوفد»، تأسفانگیز است، چه اینکه، اکنون نیز در بسیاری از زبان-فرهنگها، «شکوفاشدنهایی» از این دست، دلی از کسی نخواهد ربود؛ اگر «ذوق شکوفا شدهی» این بزرگسال، که به یک بار «شکوفا شدن» نیز قناعت نکرده است، «تابِ مستوری» نداشته باشد، و آن «بزرگسال» تصور کند، درخور و بهجاست که جلوهگریهای آن «ذوق» را به «سمع و نظر» صدها هزار زبانور دیگر برساند، توجه و داوری ما از باریک شدن در ویژگیهای اختصاصیِ ذهن و زبانِ آن «بزرگسال» فرامیرود و خیره میشویم در هنجارها، بهویژه، هنجارهای زبانیِ ویژهای که راه تکوین و عادیانگاریِ چنان خیال و چنان رفتاری را هموار کردهاند. این یادداشت فرصت چیزی بیش از «خیره شدن» را ندارد، جز آنکه زمینهای باشد تا یادآوری کنیم تداول اصطلاحهایی از قبیل «مگر خودم چلاقم» یا «مگر خودم اینجوریام» (که بیانِ آن با کجوکوله کردنِ جاهلانهی بدن هم همراه میشود) در اینجا و اکنون یک زبان-فرهنگ، و رونقِ استعارهسازیها و اهانتواژهسازی بیمهار از ناتوانیهای فیزیکی یا ناهنجاریهای بدنی، «دردنشان» است و نادیدهگرفتن آن پیامدهای آن را دامنهدارتر خواهد کرد؛ جز اینکه یادآوری کنیم که مشقتِ ذهنی و خلاقیتِ دخیل در استخراج مایههای خندهآفرین از معلولیتهای فیزیکی، یا ویژگیهای نامتعارف فیزیکی، از مشقت ذهنی و خلاقیتِ دخیل در نفسِ دهانگشودن و سخنگفتن چندان افزونتر نیست؛ جز اینکه یادآوری کنیم کسی که طنز زبانی میآفریند، باید با واقعیاتِ کاربردشناختیِ زبان تا اندازهای آشنا باشد؛ اگر آشنا نباشد، جز تقلیدِ گویشهای منطقهای، یا ویژگیهای تلفظی نامتعارف، جز چند بازیِ زبانیِ مستهلک، مادهای در اختیار ندارد. طنزِ چنین طنزپردازی، به چپ رود یا به راست، به بیمزهترین جوکهای از-پیش-آماده، خلاقیت و آگاهی و خودآگاهی، هزار هزار بدهکار است.