علیمحمد حقشناس
زبانشناس
بازنشر
انتشار نخست: نشر دانش فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۴ شماره ۸۷
پیش از هر چیز، مایلم از فرهنگستان علوم، به ویژه از هستهی زبانشناسی آن، صمیمانه تشکر کنم که این فرصت را در اختیار من گذاشت تا به طرح نکاتی دربارهی بررسیهای زبانی، بهطور عام، و زبانشناسی همگانی، بهطور خاص، بپردازم. ارزش این کار فرهنگستان بهخصوص هنگامی آشکارتر میشود که در نظر بیاوریم که هر چند درست سی و دو سال از تاریخ تأسیس نخستین گروه زبانشناسی در دانشگاه تهران میگذرد[1]، هنوز هم این علم نه به درستی در ایران شناخته شده، و نه – اگر هم شناخته شده باشد – از آن در رفع کمبودهای مملکت در زمینهی زبان چندان استفادهای شده است.
گواه صدق مدعای نخست را، از جمله، در این واقعیت میتوان دید که حتی در میان فرهیختگان ایران هم زبانشناسی را اغلب با زباندانی، با تاریخ و تحول زبانها به ویژه زبانهای باستانی، با آموزش زبانهای خارجی، با دستورنویسی، با فرهنگنویسی، با روش گردآوری گویشها، و یا با برنامهریزی زبان عوضی میگیرند. حال آنکه زبانشناسی همگانی، در معنای دقیق آن، هیچیک از اینها نیست – گو آنکه صلاحیت پرداختن به همهی اینها را نیز داشته باشد – بلکه، بیش و پیش از هر چیز دیگر، صرفاً مطالعهی علمی زبان است؛ یعنی میکوشد پدیدهی زبان را، به عنوان بخشی از حیات و هستی آدمی، بدان گونه که هست طرح و تحلیل کند و بشناسد و توصیف نماید.
گواه صدق مدعای دوم (یعنی عدماستفادهی بجا از زبانشناسی در ایران) را نیز میتوان، از جمله، در واکنشهای حیرتانگیزی دید که در برابر هر پیشنهادی به منظور تدوین دستور زبانی نوین برای زبان فارسی نشان داده میشود؛ واکنشهایی، مثلاً، از این قبیل که: خوب، مگر دستور زبان میرزا عبدالعظیمخان قریب چه عیبی دارد که حالا میخواهید دستور زبان تازهای برای فارسی بنویسید!
اینکه دستور زبان میرزا عبدالعظیمخان و نظایر آن چه شأن و موقعیتی دارد نکتهای است که در آخر این مقال خودبهخود معلوم میشود. در اینجا بگذارید فقط متذکر این نکته شوم که ما در شرایطی شاهد این چنین برخوردها با زبانشناسی هستیم که هنوز برای انبوه بیشمار مشکلات و مسائل و کمبودها و نیازهای زبانی این مملکت هیچ فکری نکردهایم. مثلاً هنوز هیچ پاسخی علمی و راهگشا برای این سؤال نیافتهایم که آیا استفاده از زبانهای اقوام ایرانی در امر آموزش و پرورش آنان در سطوح مختلف آموزشی واقعاً خدمتی است به آن اقوام یا خیانت محض به آنان؟ آیا چنین اقدامی بیشتر حکم محرومکردن اقوام ایرانی را از امکانات سرشار زبان فارسی در مقام زبانی دارد که، به هر حال، زبان فرهنگ مشترک خود آنان است یا، بهعکس، حکم رهایی آنان را از شرّ زبانی که، هر چه هست، زبان مادری آنان نیست؟ یا هیچ نمیدانیم برای حفظ گویشهای رو به زوال ایرانی باید چگونه عمل کنیم؟ یا مشکلات دستوپاگیر اصطلاحات علمی را چگونه باید مرتفع نماییم؟ یا برای دستیابی به زبانی استانده و رسمی که بتواند بار اطلاعرسانی درست و بیغلوغش را در سطوح مختلف رسانههای گروهی، دانشگاهها، کتب، مقالات، و جز اینها به دوش بگیرد، از کجا باید شروع کنیم؟ باری، وقوف بر همین وضع است که مرا مؤظف میدارد از فرهنگستان علوم تشکر کنم که این فرصت مغتنم را فراهم آورد تا درددل زبانشناسان لااقل در جایی بازگو شود.
اکنون از حضار محترم اجازه میخواهم که به سراغ موضوع اصلی خود بروم و تصریح کنم که سعی من در این مقال بر آن است که نشان دهم بررسیهای زبانی از آغاز تا پیدایش زبانشناسی تاریخی و تطبیقی در قرن نوزدهم بیشتر از سنخ فنون بوده است و از آن تاریخ به بعد رفتهرفته به ویژگیهای علم آراسته شده و، سرانجام، با پیدایش زبانشناسی همگانی در آغاز قرن بیستم و در طول تحول این رشتهی نوین، اندکاندک به جرگهی علوم درآمده است.
بد نیست همینجا اضافه کنم که این مطلب تنها در چارچوب مباحثی میتواند معنی داشته باشد که طی یکی دو سال گذشته در باب ماهیت علم و پژوهشهای علمی و شرایط تحقق علم و تحقیق در ایران در جلسات فرهنگستان علوم دنبال میشده است. وگرنه، اثبات علمبودن یا فنبودن گوشهای از تلاشهای فکری آدمی، بهخودیخود، مفید فایدهی چندانی نیست. امید من به آن است که بتوانم از این رهگذر نشان دهم چه ویژگیهایی باید در یک زمینهی پژوهشی فراهم شود تا بتوان به حاصل بررسیها در آن زمینه نام علم نهاد.
خلاف واقع نیست اگر بگوییم بررسیهای زبانی، همانند پژوهشهای دینی و ادبی، از زمرهی کهنترین و پرسابقهترین مشغلههای فکری آدمی بوده است و پیشینهی این بررسیها به پیش از تاریخ – یعنی به پیش از پیدایش خط – باز میگردد. یک دلیل درستی این مدعا همانا چگونگی تکوین خط از مرحلهی اسطوره بنیادِ تصویرنگاری[2] به مرحلهی زبان بنیادِ اندیشهنگاری[3] و آنگاه هجانگاری[4] و، سرانجام، خط الفبایی[5] است.
نکتهی درخور توجه در این میان آن است که بررسیهای زبانی در همهی فرهنگها، به گواه همهی اسناد و مدارکی که در دست است، به منظور رفع مشکلاتی در زمینههای دیگر آغاز شدهاند. مشکلات مزبور در مجموع یا به زمینهی دین تعلق داشتهاند، یا به زمینههای ادبیات، فلسفه، و یا سیاست. در هند و در تمدن اسلامی، مشکلات دینی به ویژه در امر حفظ اصالت و صحت کتابهای مقدس بود که پژوهندگان را به بررسیهای زبانی برانگیخت[6]؛ گرچه بعدها مسئلهی تبلیغ و اشاعهی پیام آسمانی نیز ضرورت پرداختن به این قبیل بررسیها را تشدید کرد. در مصر باستان بیشتر مسائل کشورداری، نظیر ثبت و ضبط مهمات امور و برقراری ارتباط با اقوام و ملل بود که موجبات رویآوردن به بررسیهای زبانی را فراهم آورد[7]. در چین و یونان باستان، آنچه پژوهشهای زبانی را موجب شد ضرورت حفظ و آموزش آثار ادبی بود[8]؛ گرچه در یونان باستان، گذشته از نیازهای ادبی، مسائل سیاسی و فلسفی نیز، هر یک جداگانه، موجب گرایش کسان به پژوهش در زمینهی زبان شده است[9]. مسائل سیاسی هنگامی در یونان باستان به رواج بررسیهای زبانی کمک کرد که زمام امور کشور از کف اشراف به دست کسانی افتاد که آمادگی هدایت چنان اموری را نداشتند؛ و این سبب شد تا جماعتی با نام سوفیست[10] کمر به آموزش نودولتان، به ویژه در امر سخنوری و زبانآوری و لذا زباندانی، ببندند. از طرف دیگر، مباحث فلسفی هنگامی سر از بررسیهای زبانی درآورد که سقراط و یا افلاطون و، بعدها، ارسطو و زنون[11] به طرح سؤالهایی از این قبیل پرداختند که آیا روابط موجود در زبان، مثلاً رابطهی صورت و معنی، روابطی طبیعیاند. یا قراردادی؛ یا آیا زبان رو به قیاسپذیری دارد یا قیاسگریزی؛ و مانند اینها.
ویژگی مشترک و بارز این قبیل بررسیهای زبانی در همهی فرهنگها، به هر حال، این است که، بلافاصله پس از فراهم آمدن ابزار لازم برای رفع مشکلات موجود در زمینههای دین و ادبیات و سیاست و یا فلسفه، خود آن بررسیها یکسره متوقف شدهاند؛ و از آن به بعد، یا باب آنها بهکلی بسته شده است و خود به تاریخ و گذشته پیوستهاند – چنانکه در مصر اتفاق افتاد – و یا، اگر باب آنها همچنان باز مانده است، به صورت سنتی مستقر و مستدام از نسلی به نسلی منتقل شدهاند بیآنکه کمتر پیشرفتی یا حتی کمتر تغییری در آنها پیدا شده باشد؛ و این همان است که در هند و در جهان اسلام و تا حدودی در یونان و روم رخ داد. در این جوامع، حتی اگر نوآورانی هم بعدها پدید آمدهاند و حرف تازهای آنان به ندرت به درون سنتها رخنه کرده و جزئی از آنها شده است. چنانکه، فیالمثل، ملاحظات زبانی بسیار دقیق و درست ابنسینا و خواجهنصیرالدین طوسی به زحمت در پیکرهی سنتهای پذیرفته شده و متداول در کتب درسی جایی پیدا کرده است.
پس عجیب نیست اگر میبینیم در هند هیچ دستوری پیشگام دیگری پس از پانینی راه تازهای باب نکرده است که تداوم یابد؛ یا در جهان اسلام کمتر نوآوری پس از سیبویه نظری تازه آورده است که دنبال شده باشد؛ و در یونان باستان پس از دیونوسیوس تراکیایی[12] و آپولونیوس دیسکولوس[13] هیچ کسی سخن تازهای نگفته است که تداول یابد. در همهی این جوامع آنچه پس از این قلل شامخ مجال و میدان یافته خیل شارحان مختصر و مفصلنویس و منظومهپرداز است و انبوه رسائل و جزوات درسی که همگی به پاس حفظ سنتهای صرفی و نحوی جاافتاده و به منظور انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر فراهم آمدهاند. از اینجا به بعد، دستور زبان در همهی این جوامع، در کنار منطق و فنون بلاغی، به صورت مدخل یا بخش مقدماتی برنامههای آموزشی درآمده است.
باری، در این قبیل بررسیهای زبانی عموماً ویژگیهایی به چشم میخورد که توجه به آنها از نظر موضوع بحث ما ضرورت دارد. از جملهی آن ویژگیها یکی این است که هدفی که در آنها دنبال میشود شناخت خود زبان نیست؛ بلکه، همان گونه که گفتیم، حل مشکلات عملی یا نظری در زمینههای دیگر است. به عبارت دیگر، این نوع بررسیها عموماً جنبهی کاربردی دارند و نه نظری. دیگر آنکه بررسیهای مزبور، همانطور که یاد شد، پس از رفع مشکلات موجود در زمینههای دیگر، از پویش بازمیمانند و به شکل مجموعهای از سنتهای استانده تداول مییابند. سوم آنکه این قبیل بررسیها، به صرف آنکه در پیِ مقاصدِ گوناگونی، آن هم در زمینههای دیگر، هستند ناگزیر از روش یگانه و مشخصی که متناسب با سرشت زبان باشد استفاده نمیکنند. چهارم اینکه، چون در این نوع بررسیهاشناخت خود زبان در نظر نیست بلکه رفع مشکلات غیرزبانی در نظر است، خواهناخواه، دانشی نیز که از آن رهگذر دربارهی زبان حاصل میشود ضرورتاً فراگیر و منظم و تامّ و تمام نیست بلکه دانشی است محدود، پراکنده و عمدتاً معطوف به آن بخشها از زبان که با مشکلات غیرزبانی رابطه دارند.
اکنون ناگفته روشن است که دانشی با این خصوصیات را به هیچروی نمیتوان از جنس و سنخ علم در معنای دقیق کلمه بهشمار آورد؛ چرا که در علم، در درجهی اول، شناخت موضوع مطرح است و نه حل مسائلی که عموماً به خودِ موضوع تعلق ندارند. وانگهی علم هرگز از پویش بازنمیماند و به سنتهای ایستا نمیپیوندد و تا موضوع آن در تحول است و آن موضوع از نظرگاههای مختلف بررسی میشود و نتایج نظرگاههای گوناگون روبهروی هم قرار میگیرند، خود آن نیز پویا و پرتحرک و بالنده برقرار میماند. از این گذشته، علم، به صرف آنکه معطوف و متوجه و متعهد به موضوعی یگانه است، ناگزیر بیشتر از روشهایی بهره میجوید که به کار شناخت آن موضوع میآیند؛ و پیداست که شناختی نیز که از این رهگذر حاصل میشود شناختی، حتیالامکان، فراگیر، منظم و معطوف به کل موضوع است و نه به گوشههایی از آن.
با این تفاصیل، خلاف واقع نیست اگر در پرتو مطالب بالا نتیجه بگیریم که بررسیهای زبانی، از آن نوع که تاکنون گفتیم، بیشتر از سنخ فنوناند تا از جنس علوم. گرچه باید بیدرنگ اضافه کنیم که این حکم دربارهی آنچه در حوزهی فلسفه در باب زبان صورت بسته است تا بدین حد صادق نیست. چرا که پژوهشهای زبانی در حوزه فلسفه، هر چند هدفی سوای شناخت خود زبان داشتهاند، آن هم با روشی که مختص فلسفه بوده است، و هر چند نتایج حاصل از آن پژوهشها را نمیتوان جامع و منظم و فراگیر قلمداد کرد، لااقل خود از پویش نیفتادهاند؛ بلکه از دیرباز – یعنی از روزگار سقراط و افلاطون و ارسطو و زنون – تا زمانهی ما همچنان تداوم و تحول یافتهاند. از قبیل بررسیها در طول قرون وسطا در قالب پژوهشهای نظرپردازانهی اصحابِ وجه دنبال شدهاند، و در دوران نوزایی و عصر جدید نیز در هیئت دستورِ زبانهای فلسفی[14] مدارس پور رویال[15] یا رسالههای مختلف در باب منشأ زبان ادامه داشتهاند و اکنون نیز به صورتهای مختلف در حوزههای منطق و فلسفهی تحلیلی و زبانشناسی همگانی پیش میروند.[16]
پایان بخش اول جستار
* نوشتهی حاضر متن یک سخنرانی عمومی است که در 17/12/1373 در فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران ایراد شد.|
1. گروه مزبور در سال 1341 تأسیس شد، و در آغاز هر دو شاخهی زبانشناسی همگانی و فرهنگ و زبانهای باستانی را در خود داشت، و نام آن «گروه زبانشناسی همگانی و فرهنگ و زبانهای باستانی» بود، و این وضع تا سال 1369 دوام داشت. در این سال آن دو شاخه از هم جدا شدند، و هر یک به گروه آموزشی مستقلی بدل شد. از دکتر یدالله ثمره، رئیس گروه زبانشناسی همگانی در دانشگاه تهران، متشکرم که این اطلاعات را در اختیارم گذاشت.
[2]. pictographic writing
[3]. ideographic (logographic) writing
[4]. syllabic writing (syllabary)
[5]. alphabetic writing
[6]. تاریخ مختصر زبانشناسی، آر. اچ. روبینز، ترجمهی علیمحمد حقشناس، نشر مرکز، تهران، 1373 (چاپ دوم)، ص 215-212؛ 319-291.
[7]. تاریخ خط، آلبرتین گاور، برگردان عباس مخبر – کورش صفوی، نشر مرکز، تهران، 1367، ص 74-68؛ نیز زبانهای خاموش، یوهانس فریدریش، ترجمهی دکتر یدالله ثمره – دکتر بدرالزمان قریب، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1365، ص 35-32.
[8]. تاریخ مختصر …. ص 44-43.
[9]. همان، ص 38-37؛ 42-41.
[10] . Sophist
[11]. Zeno
[12]. Dionysius Thrax
[13]. Apollonius Dyscolus
[14]. philosophical grammars
[15]. Port Royal Schools
[16]. تاریخ مختصر …، ص 170-98؛ 279-272؛ 345-322؛ 421-420؛ 489-476.