زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

کلمه‌های فارسی در زبان عربی

مصطفی طباطبایی

بازنشر
انتشار نخست: مجلۀ ایرانشهر

در نتیجۀ تفحصات دقیقه ثابت شده است زبان‌هایی که بنی نوع انسان بدان تکلم می‌نماید هرگز نمی‌توانند از شباهت به یکدیگر خالی باشند، چه انسان برای اینکه استعداد بدنی و فکری و اخلاقی خود را به‌کار اندازد ناگزیر است که توقعات و تمایلات و احساسات و خیالات خود را به رفیق و هم‌جنس خود بفهماند تا بدین وسیله نفع مشترکی را تأمین و از حقایق و معلومات، اصول و اولیاتی که در نهاد او متمکی است ابناء نوع خویش را کامیاب نماید و تنها به‌وسیلۀ زبان‌ست که افراد بشر می‌توانند از طرز تعقل و تفکر، قدرت و نشاط، فهم و ادراک، توانایی و اراده، سلیقه خلق و مزاج یکریگر مطلع و از روحیات هم شناسایی حاصل نمایند.

و بنا بر این اصل، امتزاج یک زبان با زبان‌های دیگر عیب و نقص این لسان شمرده نمی‌شود، بلکه اگر کلمات و الفاظ بیگانه را در تحت قاعده‌ای مرتب داشته و آنها را تابع قوانین و اصول همان لسان نمایند بالنتیجه به آن زبان خدمت شایانی شده است و به‌طوری‌که مشاهده می‌نماییم این قاعده در زبان عربی بیش از سایر زبان‌ها رعایت شده و یک بسط و توسعۀ غریبی به آن داده که در کمتر لسانی دیده می‌شود چه قبایل اعراب از قدیم‌الایام عادت داشته‌اند که در نتیجۀ آمیزش با اقوام معاصر خود حتی‌الامکان قواعدی را که مبنی بر اتصالات آنان با هیئت جامعه بوده باشد از آنها کسب، و به‌واسطۀ مرور زمان و کثرت معاشرت با ملل و اقوام، بسیاری از لغات یونان و رومیان و بابلی‌ها را امروزه در این زبان مشاهده می‌نماییم.

مثلاً قبایل لخم و خدام با اهل مصر و قبطی‌ها مجاور بودند قضاعه و غسان و ایاد با رومی‌ها و عبرانی‌ها و طوایف تغلب و یمن در جزایر مجاور یونان سکنی داشتند، قبیلۀ بکر در نزدیکی هندوستان، و حبشه و دو طایفۀ بزرگ دیگر موسوم به «عبدالقیس» و «ازدعمان» در بحرین اقامت و با هند و فرس معاشرت تامی داشتند.

همین قسم اهل یمن با هنود و حبشه و ساکنین صحاری عراق با نبطی‌ها و فرس زیاد آمدوشد می‌کردند و در نتیجۀ این آمیزش، بسیاری از الفاظ بیگانه را با رعایت قواعد و قوانین مخصوص داخل زبان عربی نموده که امروزه نمی‌توان آنها را به‌شمار آورد.

ولی تمام این معربات که آنها را به اصطلاح امروزی دخیل نیز می‌گویند لغتی که گوی سبقت را از دیگران ربود همانا لغت فارسی است به‌طوری‌که جاحظ که از بزرگترین شعرا و ادبای عرب محسوب می‌شود در کتاب بیان و تبیین خود می‌نویسد «اهالی مدینه به‌واسطۀ کثرت معاشرت با فرس بسیاری از الفاظ و کلمات آنها را اخذ و استعمال کرده آنها را در میانۀ خود رواج دادند مثلاً بطیخ را خربزه، سمیط را روزق، و مصوص را مزور می‌نامند.»

و باید دانست که نه تنها قبایل مجاورۀ فرس به‌واسطۀ قرب و جوار لغات فارسی را داخل زبان عربی می‌کردند بلکه طوایف و قبایل دوردست همین قسم کلمات زیادی را از فرس استعاره و در مکالمات خود به‌کار می‌برند، و ما در این مقاله عده‌ای از آن لغات را از کتاب المعربات للسید ادی شیر کلدانی استخراج و ذکر می‌کنیم و امید است که در آتیه به‌طرز جامع‌تری در این موضوع مهم بحث و استقصا بنماییم.

اقتباس از کتاب المعربات للسید ادی کلدانی

کلمۀ معرب

معنی

اصل فارسی

اُبهه

عظمت، بهجت

آب

الابل

قطعۀ ابر حامل باران

ابر

ابریشم

حریر

ابریشم

اُباشه

دسته از مردم

اباش

ابریق

آفتابه

آبریز

آذریون

گل آفتاب‌پرست

آذرگون

ارجان

بادام کوهی

ارجان

ارش

دیه، رشوه

ارز

رصاص

سرب

ارزیز

ارجوان

گلی است معروف

ارغوان

یرمغان

هدیه، تحفه

ارمغان

اُسوه

پیشوا، رهنما

اسا

استاذ

معلم، آموزگار

استاد

افریز

عالی، رفیع

افراز

افر[1]

شدت گرما

افروختن

سفار

مهار

افسار

افیون

تریاک

اپیون

آکه

شدت و محنت

آک

انبار

 

انبار

عندواه

هم و غم

اندوه

هندام

قد و قواره

اندام

آواز

آهنگ مخصوصی از صدا

آواز

اریکه

تخت، سریر سلطنت

اورنگ

آئین

مسلک، طریقت

آئین

اوج

ارتفاع

اوک

آهو

غزال

آهو

انو

نصف شب

نیم

آهن

 

آهن

اوش

ندیم و مصاحب

آشنا

اُقنه

منزل، سکنی

خانه

[1]. fire در زبان انگلیسی و Feuer در آلمانی از ماده افروختن فارسی اتخاذ گردیده.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *