چینگ چانگ چونگ: تفکر قالب‌واره‌ای و نام‌های تحقیرآمیز

لوگوی زبان‌داد

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

چینگ چانگ چونگ: تفکر قالب‌واره‌ای و نام‌های تحقیرآمیز

ویژه‌نامه‌های نامتوالی زبان‌داد

برگرفته از ویژه‌نامه‌ی نامتوالی «زبان و قالب‌واره»

تصویر توییت گردشگر ژاپنی در گلایه از شنیدن چینگ چانگ چونگ و ترجمه‌ی انگلیسی متن توییت

سهیل دانش زاده

زبان‌شناس و پژوهشگر فلسفه‌ی زبان

هفته‌ی پیش یک گردشگر ژاپنی با انتشار یک توییت (تصویر بالا) شِکوه کرده است، که تا به حال، در هیچ‌جا، به‌اندازه‌ی ایران (روزانه سه یا چهار بار)، مخاطبِ عبارت اهانت‌آمیز «چینگ چانگ چونگ» قرار نگرفته است. روایت گردش‌گر ژاپنی از فراوانیِ قابل‌اعتنای بر-زبان-راندنِ این اهانتِ نژادی، شگفتی و تأسف را با هم برمی‌انگیزد. با‌این‌حال، شگفت‌انگیزتر از بی‌مزگی‌های اهانت‌میز رهگذران، این است که  نامِ رسمی و ثبت شده‌ی یک شرکت تجاری، چینگ ‌چانگ چونگ باشد؛ یا عده‌ای تصور کنند که نامِ اغلبِ چینی‌ها، یا ژاپنی‌ها، «واقعاً» چینگ ‌چانگ چونگ است.

چینگ ‌چانگ چونگ (Ching Chang Chong) یا چینگ چونگ (Ching chong) که تقلید ناشیانه و قالب‌واره‌سازانه‌ی شیوه‌ی سخن‌گفتنِ گویشوران ماندارین (چینی) است، از دست‌کم صد و ده سال پیش در زبان انگلیسی آمریکایی  پا گرفته است. کاربرانِ این اهانتِ نژادی در اوایل قرن بیستم کم نبوده‌اند، بااین‌حال، اهانتِ پیش‌گفته، در سه دهه‌ی اخیر، جز در میان اقلیتِ کم‌شماری از زبان‌وران، چه در ایالات متحده و چه در دیگر زبان-فرهنگی‌هایی که این صورت زبانی را وام گرفته‌اند، تداول  چندانی ندارد.

انگیزشِ این صورتِ زبانی، برداشتِ گویشوران غیرماندارین از شیوه‌ی تکلم گویشوران ماندارین است. به کاربردنِ این واژه در ارجاع اهانت‌آمیز به چینی‌تباران( ارجاعی که به کل اهالی شرق آسیا سرایت یافته است)، مانند این است که در یادکردِ محاوره‌ای از  آلمانی‌ها، بگویند «آختن پاختن»، یا در اسپانیا به فرانسویان بگویند gabacho؛ و ابلهانگی این رفتار گفتمانی به همان اندازه است که به آفریقایی‌تباران بگویند کاکاسیاه یا سیاه‌برزنگی‌، یا به آمریکاییانِ آفریقایی‌تبار بگویند nigger ، یا به هندیان بگویند pajeet.[1]

«چینگ چانگ چونگ» از مقوله‌ی نام‌های تحقیرآمیز یا slur است؛ نام‌های تحقیرآمیز از مصداق‌های سخنِ آمیخته- به- نفرت، سخنِ نفرت‌آفرین  یا نفرت‌پراکنی (hate speech) هستند؛ گونه‌ای از-پیش-آماده از نفرت‌ورزی زبانی که مخاطب خود را، آگاهانه، به‌اعتبار بستگی‌اش به قشر یا گروهی خاص می‌آزارد. انگیزشِ نام‌های تحقیرآمیز، که عمدتاٌ بر اساس هویت‌های نژادی، جنسیتی و جنسی، مخاطب خود را هدف قرار می‌دهند، قالب‌واه‌های (stereotype) ریشه‌دوانده، کلیشه‌های عادی‌شده‌ای یا ارزش‌گذاری‌های یک‌سویه‌ای است که در یک زبان-فرهنگ، به صاحبان آن «هویت‌ها» نسبت داده شده است. تفاوت اصلی نام تحقیرآمیز (slur) با دشنام (swear word) در همین نگرشِ قالب‌واره‌سازِ ناروادار و دیگری- برنتابی است که در تکوین آن نقش دارد. دشنام‌ها، هر چه هم «رکیک»، هرچه هم «زشت» و «بی‌ادبانه»، ادعای «عینیت» ندارند؛ پای آنها در ساحت بیانیِ زبان است و  معنی آنها بیش از آنکه ارجاعی و توصیفی باشد، بیان‌گر است (expressive)؛  کم پیش می‌آید که گوینده‌ی دشنام دچار این وهمِ جاهلانه باشد که محتوای گزاره‌ایِ آن دشنام، کاملاً صادق است[2]؛  ازآن‌سو، نام‌های تحقیرآمیز مدعی‌اند که با «واقعیت»، «نسبتی» دارند، هرچند که آن نسبت، «نسبت بی‌ربطی»، یا آن واقعیت، «واقعیتِ بی‌ربطی» باشد؛ کم هم پیش نمی‌آید که کاربرانِ چنین اهانت‌هایی به محتوای گزاره‌ای یا صدق ترکیبیِ گفتارِ-آمیخته-به نفرتِ خود سرسختانه باور داشته باشند، و در دفاع از چنان باور جان‌سختی، حکایت ببافند و از تجربه‌های شخصی‌شان، از آنچه «خود با این دو چشم‌شان دیده‌اند»، شاهد بیاورند.

مخاطبِ نام‌های تحقیرآمیز بودن، به‌مراتب آزارنده‌تر از مخاطبِ دشنام بودن است؛ هر چه باشد، علت غاییِ این‌گونه اهانت‌ها، برخلاف دشنام‌ها، آسیب‌رساندن به مخاطب‌شان، و کوچک‌داشت و فرودست‌سازیِ جمعی و اجتماعیِ ایشان است؛ این آزارندگیِ افزون‌تر منحصر به گروه‌های هدفِ این اهانت‌ها نیست؛ طرح پژوهشی بنجامین بِرگن (Benjamin Bergen پژوهش‌گر علوم شناختی در دانشگاه  کالیفرنیا در سن‌دیگو) نشان می‌دهد که دست‌کم جوانان (جوانان دانشجو)، در پانزده سال اخیر، نام‌های تحقیرآمیز (برای نمونه nigger) را بسیار توهین‌آمیزتر و برخورنده‌تر از F-word ها يا همان واژه‌های “كاف‌دار” می‌دانند.  به نظر می‌رسد یکی از عامل‌های مولدِ این برخورندگیِ حاد، پیوند حاکم میان محتوا و تعبیرگریِ رمزگذاری شده در نام‌های تحقیرآمیز با تجربه‌ی زیسته‌ی گروه‌های هدف باشد. آنچه به این اهانت‌ها خوراک می‌رساند و آنها را اندک‌اندک جاسنگین می‌کند، تفكر قالب‌واره‌اي  و نمودهای عینیِ آن است؛ این اهانت‌ها پای در ساحت ارجاعیِ زبان دارند، و قالب‌های مفهومیِ (semantic frames) متناظر با آنها، کلیشه‌ها یا قالب‌واره‌هایی است که خود در نظم اجتماعی، یا در آداب و کردار اجتماعی، ما‌به‌ازای لمس‌پذیر و  انضمامی یافته‌اند؛ یا دست‌کم، پیامدهای انضمامی به بار آورده‌اند. نکته اینجاست که دشنام‌ها ادعای برقراری نسبتِ تام‌وتمام و معنی‌دار با واقعیت ندارند؛ از‌آن‌سو، مساله‌آفرین بودنِ نام‌های تحقیرآمیزِ نژادی و جنسیتی، درست، در همین نسبتی است که در  عالم مقال یا جهان گفتمانیِ کاربران آنها، به‌ناروا، میان آن الفاظ و واقعیت برقرار شده است؛ آن‌که  عرب را ملخ‌خور می‌خواند، یا آ‌ن‌که در آمریکا از آسیایی‌تباران، با لفظ  اسلنت (slant) یا کج‌چشم‌ یاد می‌کند، گمان می‌کند که این قالب‌واره‌ها نسبتِ معنی‌دار و «هویت‌سازی» با  گروه هدف دارند، و انگیزه‌ی او از ملفوظ کردن این اهانت‌ها، به-رخ-کشاندنِ آن چیزی است که از نظرگاه نژادگرای او «عیب‌وایراد» یا «ناهنجاری» به شمار می‌رود. نام‌گذاری‌های تحقیرآمیزي دیگری هم هستند که در آنها پای «نسبت‌های» ناروا، یا «واقعیت‌های بی‌ربط» در میان نیست؛ بلکه، آن اهانت را ساخته‌اند تا با رمزگذاریِ جنبه‌هایی از یک ارزش‌گذاریِ تبعیض‌آمیز و منفی، سازوکارهای به-حاشیه‌رانی و به-سکوت-کشانیِ گروه هدف را تقویت کنند؛ برای نمونه، کارکرد صورت‌های اهانت‌آمیزی از قبیل «سلیطه» و «پتیاره» در فارسی، bitch، shrew و تا اندازه‌ای fishwife در انگلیسی و poissonniere در فرانسه[3]، رمزگذاری نگرشِ جنسیت‌زده‌ای است که ظاهر شدن رفتار یا گفتار خاصی را در زنان برنمی‌تابد، و با این حال، همان ویژگی‌های رفتاری و گفتاری را در مردان، می‌ستاید، یا دست‌کم روا، می‌دارد. گاه نیز، تحقیرکنندگی یا بارِ اهانت‌آمیز یک نام یا واژه، صرفاً از رهگذر رفتار زبانیِ«غیریت‌ساز» حاصل شده است، و بارِ اصلیِ فرایند معنی‌سازی را به عهده‌ی کارِ کاربردشناختیِ زبان‌ورانِ هم‌دلِ دیگر، و بهره‌برداری آن‌ها از دانش زمینه‌ای مشترک‌شان گذارده‌اند؛ برای نمونه، زبان‌وری که در دانمارک، مهاجران خاورمیانه‌ای را با درآمیختنِ هجای اول perser (فارس) و هجای دوم  tyker (ترک)، perker (پِرکِر) خطاب می‌کند، از رهگذر این کنشِ گفتمانیِ واپس‌گرا، عده‌ای از شهروندان را از بدنه‌ی «اصلی» اجتماع جدا می‌سازد، آنها را زیر یک مقوله‌ی واحدِ بی‌جا می‌گنجاند، و از آن مقوله برای آن مهاجران نام می‌تراشد، و آن نام را جایگزین نام خاص آن‌ها می‌کند؛ و اکنون، این نامِ جدید، که در ظاهر، تنها، ترکیبِ نام دو گروه است، میان‌بر ذهنیِ ویژه‌ای می‌شود که انبوهی از تداعی‌های منفی را در ذهن دیگر گویشوران به بار می‌آورد.

رشته‌ی پیونددهنده این سه سازوکارِ تولید نام‌های تحقیرآمیز، افزون بر قالب‌واره‌های دیگری-برنتابی که دست‌مایه‌ی آنها بوده‌اند، این است که همۀ آن‌ها مخاطب خود را، نه به اعتبار ویژگی فردی و اختصاصیِ او، بلکه به اعتبار عضویت او در گروه یا قشری خاص (برای نمونه نژاد یا جنسیت) برمی‌گزینند؛ کاربرد این الفاظ صرفاً نوعی کنشِ تهدیدگر وجهه‌ی (face threatening act) فردیِ مخاطب نیست؛ بلکه مشارکت گفتمانی در فرایند اجتماعی حذف، انسانیت‌زدایی از مخاطب، و هم‌گروهی‌های اوست.

پانویس‌ها

۱- روشن است که میزان برخورندگی نمونه‌های یادشده یکسان نیست؛ از جمله عامل‌های تعیین‌کننده‌ی شدتِ اهانت‌آمیزیِ یک صورت زبانیِ تحقیرآمیز، نوع رابطه‌ی حاکم میان گروه اهانت‌گر و گروه هدف است؛ از دیگر عوامل تعیین‌کننده، میزانِ تجربه‌های ناخوشایندی است که گروه هدف، از قِبَلِ تفکر قالب‌واره‌ایِ مولدِ یک نام تحقیرآمیز خاص، از سر گذرانده است. عامل دیگر، نوع پیوندی است که میان محتوای یک نام تحقیرآمیز و «هویتِ» اعضای گروه هدف برقرار است؛ برای نمونه، عبارت‌های تحقیرآمیز ناظر بر رنگ پوست و  کلیتِ سیمای اعضای گروه هدف(کاکاسیاه)، اغلب، از عبارت‌های تحقیرآمیز ناظر بر زبانِ بومیِ گروه هدف (چینگ ‌چانگ چونگ)، برخورنده‌تر هستند.

۲- . همه دشنام‌ها از این ویژگی به یک میزان بهره نبرده‌اند؛ شماری از آنها، در برخی از زبان-فرهنگ‌ها رابطه‌ی جدی‌تری با ساحتِ ارجاعیِ زبان دارند، و مخاطب آنها ممکن است محتوای گزاره‌ایِ دشنام را جدی بگیرد؛ با‌این‌حال، صرف‌نظر از این تفاوت، کارکرد اصلیِ آنها بیانی است؛ گوینده‌ی آنها می خواهد عاطفه‌ی خاصی را ابراز و هم‌رسانی کند، و در این ابراز  از «فهرست بسته‌ی» دشنام‌های در دسترس بهره می‌برد؛ شماری از واحدهای این  فهرست نیز ممکن است جنسیت‌زده باشند. به یاد داشته باشید که کانون توجه این یادداشت slur است، نه swear word.

۳- این نمونه‌ها از نمونه‌ی اعلا یا پیش‌نمونه‌ی نام‌های تحقیرامیز (slur) متفاوت‌اند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *