زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

خطای شناختی قافیه به مثابه دلیل

وقتی جاذبۀ قافیه خرد را زمین‌گیر می‌کند

ویژه‌نامه‌های زبان‌شناختی نامتوالی زبان‌داد
برگرفته از: ویژه‌نامه‌ی نامتوالی «زبان، حقیقت و دست‌کاری‌های گفتمانی»

سهیل دانش‌ زاده

زبان‌شناس و پژوهشگر فلسفه‌ی زبان

نویسنده: سهیل دانش زاده

تکه‌ای کوتاه از یک قسمت از سریال دوستان که به‌خوبی از کیفیت فریبندۀ ساخت‌های زبانی هم‌قافیه یا آنچه که به
Rhyme as Reason Effect
یا

 Eaton-Rosen phenomenon

موسوم است، یاد می‌کند. پدیده‌ی «قافیه به‌مثابه‌ی دلیل» یا «سجع‌آوری به‌مثابه‌ی حجت‌آوری» یکی از انبوه سوگیری‌های شناختی پرپیامدی است که اگر به حال خود رها شوند انواع داوری‌های ذهن را با دستِ باز اداره خواهند کرد.

در بریده‌ی بالا فیبی می‌گوید من در دوره‌ای از زندگی‌‌ام می‌پنداشتم که اگر قافیه در یک صورت‌بندی زبانی رعایت شده باشد، لابد آن حکم حقیقت هم دارد؛ او می گوید به همین دلیل بوده است که کار در بازار سهام را نپذیرفته است چون فکر می کرده است اگر کارش با بازار سهام (Stocks) مرتبط باشد، لابد مجبور است در یک جعبه (Box) زندگی کند، ناگزیر خواهد بود صرفاْ ماهی دودی آزاد (Lox) بخورد و حیوان خانگی‌اش نیز لابد باید روباه (Fox) باشد.
این نکته که افراد مستعد هستند ساخت‌های زبانیِ سجع‌دار یا قافیه‌دار را حاوی محتواهای گزاره‌ای صادق بپندارند، یافته‌ای جدید نیست. با این حال به نظر می‌رسد نخستین پژوهشِ روش‌مندی که این خطای شناختی را مطالعه و جنبه‌های آن را ترسیم کرده است مقالۀ مشترک مَگلون و توفیق‌بخش (۱۹۹۹)[1]باشد.

در آن پژوهش از آزمودنی‌ها خواسته بودند تا در خصوص درستیِ چند مثل یا گزین‌گویۀ قافیه‌دار اظهار نظر کنند. به گروه دیگری از آزمودنی‌ها نسخه‌ای تغییریافته از آن مَثَل‌ها (که در آنها هم‌قافیگی وجود نداشت) ارایه شد؛ در واقع به گروه دوم مَثَل‌هایی را ارایه دادند که گرچه محتوای گزاره‌ایِ یکسانی با گزین‌گویه‌های قافیه‌دارِ ارایه شده به گروه اول داشتند، از سجع یا قافیه بی بهره بودند. برای نمونه به گروه اول گزین‌گویه‌‌های سجع‌داری مانند مَثَل‌های ساختگیِ زیر ارایه شدند:

Anger restrained is wisdom gained

Life is mostly strife

  Woes unites foes

از آن سو، برای گروه دوم بازگوییِ فاقد سجع یا قافیه‌ی همان «گزاره‌ها» نمایش داده شد:

Anger held back is wisdom gained

  Life is mostly struggle

Woes unites enemies

چنان که انتطار می رفت گروه اول در قیاس با گرو دوم مَثَل‌های ارایه شده را درست‌تر یا حقیقی‌تر یافتند. مولفانِ پیشگفته این اثر خاصِ عبات بندی سجع‌دار را به نقش قافیه یا سجع در روان‌کردنِ پردازش نسبت می‌دهند. در واقع قافیه، مانند تکرار، پردازش را روان‌تر می کند، و این روان‌تر شدن، به‌ناردرستی، به درست‌تر بودن تعبیر شود.

به اشتباه گرفتنِ روانیِ پردازش یک پیام (processing fluency)، با صدق یا درستیِ حکم یا گزاره‌ی آن پیام، موضوع پژوهش‌های پرشماری بوده است؛ تباینِ رنگیِ مناسب میان اجزای یک پیام زبانی-تصویری، زینت‌دادنِ یک متن زبانی با تصویر، تکرار پیام، نوع قلمی که در بازنمایی نوشتاری یک پاره‌گفتار به کار رفته است، سجع‌دار بودنِ پاره‌گفتار یا سازگار بودن آن با پسندهای زیباشناختی غیرپیچیده، همگی، از جمله سازوکارهایی به شمار می‌روند که در ساده‌کردنِ پردازش و شتاب‌بخشیدن به آن عاملیت دارند.  رِبِر و شوارز (۱۹۹۹) در پژوهشی نشان می‌دهند که صورت نوشتاری عبارتِ «اورسونو (Orsono) شهری است در شیلی»، هنگامی که با تباینِ رنگی مناسب به مخاطب نماش داده شود، یعنی هنگامی که خواندنِ آن از رهگذرِ گونه‌ای آرایش تصویریِ تناسب یافته آسان‌تر باشد ، در داوری او درست‌تر هم جلوه می‌کند. کم‌تر از پنج سال پیش  نیومن و شوارز نشان دادند که حتی کم‌کیفیتیِ ارتباط صوتیِ (تلفنی) یک پژوهشگر با مجری در یک برنامه‌ی رادیویی موجب می‌شود که شنوندگان ، کارِ پژوهشیِ آن پژوهشگر را کم‌کیفیت یا کم‌اهمیت ارزیابی کنند. شگفت است و نیست؛  این بلبشو در انواع داوری های پیش‌پاافتاده یا مهم «وضع طبیعی» ذهن است؛ فرایندهای خودکار ذهن انسان همواره در کاروکنش‌اند تا آن بادِ خاص را با شقیقه پیوند دهند، و هم‌ز مان خوداگاهی را از روی دادنِ این تردستی بی خبر گذارند. واقعیت این است که هر آنچه کار ذهن زبا‌ن‌ور را ساده کند، هر آن‌چه لی‌لی به لالای وضع موجود توان‌مندی‌های ذهن او گذارد، نزد همان ذهن رام‌شده درست‌تر یا پذیرفتنی‌تر هم جلوه می‌کند. اگر ذهن پرورشِ انتقادی نیابد، دور از انتظار نیست که همان لالایی‌هایی که در «ایام بی‌زبانیِ» کودکی بی‌قراری‌های نیازمندانه‌ی او را مهار می‌کردند، در ایام زبان‌وری‌اش، بی‌آنکه حتی بر پیچیدگی‌شان افزوده شده باشد، خط و ربط و نشانِ داوری‌های او را تعیین کنند. به نظر می رسد، از جمله راه‌حل‌های اثرگذار و ماندگار در کم‌کردن از احتمال روی‌دادنِ خطاهایی از این دست، هوشیاریِ زبانیِ و آگاهی زبانیِ انتقادی باشد.

 گزین‌گویه‌های حساب‌شده‌ی «انگیزشی»، آگهی‌های بازرگانی، کارزارهای انتخاباتی و  مَثَل‌های عامیانه از جمله گونه‌های گفتمانیُ همه-جا-حاضری هستند که از قِبَل همین خطای شناختی اثر می گذارند و دوام می یابند.  اسدی و خُمان (۱۳۹۳) به‌درستی ساخت سجع‌دار عبارت « کار به دست ناشی اسلحه به دست کاشی» را عامل شکل‌گیریِ  یک باور نادرست (باورِ نادرستی که این مَثَل آن را رمزگذاری کرده است) درباره‌ی اهل کاشان می‌دانند. کارکرد عبارتِ «چوب معلم گله، هر که نخوره خله»، در  زبان-فرهنگِ مولد آن، به‌نوبه‌ی خود، تثبیت و طبیعی‌سازی رسمِ بیرحمانه‌ی فلک‌کردن (و بعدها خط‌کش و شلنگ و کابل زدن) در مکتب‌ها و مدرسه‌ها، و حتی فایده‌رسان و خواستنی جلوه‌دادنِ چنان رسمی، بوده است؛ زبان- فرهنگی که ذایقه‌ی آن، چنان با سجع خوگر شده است، و اسبابِ تولید حکمتِ آن  را چنان از ملاطِ سجع و قافیه تراشیده‌اند، که برای «تقریباً» همه پرسش‌ها و سرگشتگی‌ها یک پاسخِ سجع‌پیچِ آماده در کشکولِ خود انبار کرده است، پاسخ‌هایی که گاه بی هیچ انگیزش متمایز،  بی‌آ‌نکه حتی همان معیار حداقلیِ «رسوب‌یافتنِ محتوا در فرم» در آنها رعایت شده باشد، وِرد زبان می‌شوند؛ طرفه آنکه، پس از پاگرفتنِ چنین وِردهایی، برای آن‌ها ریشه می‌تراشد، و از آن ریشه‌های بازیافته  نیز حکمت‌های ساختگیِ دیگر استخراج می‌کند.

جای مثلِ جاسنگینِ «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود»، را، در یک عالَم مقالِ فرضیِ موازی، به پاره‌گفتار «بدون سخت‌کوشی گنج میسر نمی شود» واگذار کنید؛ گزین‌گویه‌ی اخیر در آن «تخت مرصع»، بیش از یک آن، بند نمی شود و فراگیرشدن آن، در قیاس با آن مثل سجع دار، کم‌احتمال‌تر است. بخشی از راز حقیقت نمایی مَثُل یادشده،  بخشی از رازِ «ماندگاری بالای» این باور نادرست، در همان جناس ناقصی است که رمزگذاری کرده است. قابل انکار نیست که محتوای تسکین بخشِ بازنمایی‌شده در این مَثَل، در هر حال، پذیرندگان یا باورمندانی خواهد داشت، نکته اما، شمارِ این پذیرندگان و جدیتِ آن پذیرندگان در باور به چنان افسانه‌ای، وسخت‌جان شدن چنان باوری است. به ‌همین‌ترتیب، جهان‌شمول‌بودنِ خطای شناختیِ اگر قافیه دارد، لاید حقیقت هم دارد، حاکی از این نیست که همه زبان -فرهنگ‌ها «به یک میزان» از آن اثر می پذیرند؛ از آن مهم‌تر، جهان‌گیریِ این سوگیریِ خاص هرگز به این معنی نیست که در «اکنون و این‌جای»  همه زبان -فرهنگ‌ها، اهلِ فلسفه‌ی پرآوازه‌ی «نوگرایی» پیدا می‌شود که فضیلتِ سنخ نمای فلسفه‌وزی، یعنی دلیل‌آوری، را در بندِ آداب گفتمانیّ نفرین‌های سجع‌دار کند، و در این راه پریشان‌بافی های قاآنی را، در یک چشم به هم زدن، جا گذارد.    

پیش از این یادآوری کردیم که  این سوگیری شناختی که بنا به آن افراد می‌پندارند «اگر پاره‌گفتاری سجع دارد، حتماً حقیقت هم دارد»، منحصر به یک زبان-فرهنگ نیست. از جمله مصداق‌های پیش نمونه‌ای مَثَل های سجع‌د‌ار  و حقیقی‌نما در انگلیسی نمونه‌ی زیر است:

  An apple a day keeps the doctor away   

در محبوب بودنِ «سیب» مناقشه‌ای نیست و خاصیت‌های سودرسانِ آن هم قاعدتاً کم نیستند؛ درست مانند بسیاری از میو‌ه‌های دیگر؛  ازآن سو، سیب، برخلاف بعضی از میوه‌ها، کم‌یاب نبوده است؛ شکلِ کرویِ آن و سرخیِ شماری از از گونه های آن هم،  کم به کارِ نظام های نشانه‌شناختی نو و کهن نیامده است؛ عوامل یادشده، احتمالاً، در افزایشِ محبویت آن نقش داشته‌اند.  با‌این‌حال، در برشی از زمان، این محبوبیت خود را در هیئت مَثَل پیشگفته نمودار می کند و آن‌گاه، یک اطلاعِ ناردست، یک باور غلط، یک یاوه‌ی از- هر -جهت گمراه کننده سال‌ها می‌پاید، دهان به دهان می‌چرخد، و  این و آن را به اشتباه می اندازد. مدعای ما این نیست که باورمندان به مَثَل یادشده، خود را از «حکیم» یا حتی «پزشک» بی‌نیار می‌دانند؛ نکته اینجاست که این بارومندان «سهم» سیب را در تن‌درستیِ خود، بیش از میزان واقعی آن، ارزیابی می‌کنند،  وقوتِ این ارزبابی از رهگذر همان خطای شناختی  حاصل شده است.  با‌این‌حال، مَثَل پیشگفته  و امثال آن، را باید از مصداق های کم‌پیامد و ‌کم‌زیانِ بهره‌برداری از این خطای شناختی به شمار آورد. راغوان، پژوهشگر هندی، مَثَل شهرت‌یافته‌‌ای را نقل می‌کند که  ساختِ مسجعش  در رواج‌دادنِ باور نادرستِ حمل‌شده بر آن، نقش داشته است:

Tungaa Paanam, Ganga Snaanam

مدعای این گزین‌گویه‌ی رایج و  از -هر -حیث- روان این است که آب ِرودِ گانگا به کارِ شستن [ پالایش جان از گناهان] می‌آید، و آب رودِ تانگا برای نوشیدن مناسب است؛ (یا همان اندازه که آب رودِ گانگا برای شست‌وشو دادنِ تن خوب است، آب رودِ تانگا برای نوشیدن مناسب است)؛ دور ازذهن نیست که پیامدهای دوپینگِ زبانیِ این «مدعای نامستند»،  از آداب  و وسواس‌های خاصِ شخصی تا صنعت گردشگری دامنه دار شده باشد.

راغوان در همان یادداشت از عبارتی یاد می‌کند که در ایام انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۹ هند، از سوی حزب حامیِ نیاندرا مودی، یعنی بهاراتیا جاناتا (بی.جِی.پی)، به کار رفته است:

Phir ek baar Modi Sarkar

یک بار دیگر مودی را حاکم کنید (دیگربار مودی سرکار).

وضع کننده‌یِ این عبارت «استادِ سخن» هم نبوده است؛ منتها این گزاره در هندی، با آن سجعِ گوش‌نواز «بار» و «کار»،  چنان «به دل می نشیند»، چنان طوطیانِ آن بلاد را از قندِ همان بلاد شکرشکن می‌کند، چنان قند آن به کام زبان‌ورانِ آن زبان آب می‌شود، که انتخاب دوباره‌ی مودی، به همان آسانی‌ای می گراید که «هلو در گلو می رود». به روایت راغوان، رقیبِ مودی در آن انتخابات، حزب کنگره‌‌ و رییس وقت آن، راهول گاندی، کوشیدند با یک «راحت الحلقوم» زبانی- مفهومیِ متناسب، مقابله‌به‌مثل کنند؛ و البته نا کام ماندند. همین جا، چنان‌که همین  نمونه‌ی کوشش ناکامِ حزب کنگره نشان می‌دهد، یادآوری می‌کنیم که مدعای ما و پزوهشگران یادشده، این نیست، که این یا آن سوگیریِ شناختی، یگانه عامل فراگیری، و ماندگاری  باورهای نادرست، یا یگانه نیروی جهت‌دهنده به داوری‌های نابجا است؛ انواع انگیزه ها و زمینه‌ها و مزیت‌های لمس پذیر،عینی و مادی در ماندن و رواج یافتنِ این باورها نقش داشته اند؛ با‌این‌حال،  بهره‌برداری زبانی از این سوگیریِ شناختیِ خاص، یعنی به «زیور سجع » آراستن عبارت‌بندی‌های حامل آن معانی، باور به درستیِ این باورها را،  دست کم، دوقبضه می کند. در سال ۱۹۶۸ هنگامی که موریس دریکِ بریتانیایی شعار تبلیغاتیِ

Beanz Meanz Heinz

 برای تبلیغ کنسرو لوبیای شرکت هاینز «صناعت می‌کرد»، سوای قابلیت به‌خاطرماندنِ این عبارت سجع‌دار، روی همین خطای شناختی، روی همین برابرانگاریِ «روانیِ پردازش» یک پاره‌گفتار با «درستی» و «حقیقت‌داشتن»، هم حساب کرده بود؛ سرمایه گذاری نمادین و مالیِ کم‌خطری که تا دهه‌ها، مانند  لالایی‌های دوست‌داشتنی، از زبان عامه و اهل فن، نقل می‌شود و کف می‌ستاند.
یکی از پرآوازه‌ترین نمونه‌های نقل‌شده در این حوزه‌ی پژوهشی، نمونه‌ای که حتی در زبان-فرهنگ عامه‌ی انگلیسیِ آمریکایی، شهرت یافته است و جا-به-جا در صنعت فرهنگ و سرگرمی ارجاع می گیرد، پروندۀ جناییِ او. جی. سیمپسون، بازیکن فوتبال آمریکایی، در سال ۱۹۹۴ است. در آن پرونده، وکیلِ سیمپسون توانست او را از اتهام قتل تبرئه کند. یکی از مهم‌ترین استدلال‌های وکیلِ سیمپسون در دادگاه این بود که دستکش چرمی موجود در پرونده- دستکشی که، بنا به تحقیقات، در قتل از آن استفاده شده بود- با اندازه‌ی دست‌های سیمپسون تناسب نداشت. او این نکته را با بهره‌گیری آگاهانه از سوگیری شناختیِ «اگر سجع دارد، لابد حقیقا هم دارد» این‌گونه صورت‌بندی کرد:

If it doesn’t fit you must acquit

کم نیستند ناظرانی که این قطعه‌ی مسجع را در قانع‌کردن هیئت منصفه موثر می‌دانند.

آنچه در زبان فارسی به پیشنهاد یکی از پژوهشگران، به «جادوی مجاورت» موسوم شده است، از جنبه‌ی توصیفی، مصداق‌های زبانیِ پدیده‌ی‌ اگر سجع دارد، لابد حقیقت هم دارد، را شامل می‌شود. تأسف‌آور است که در ارجاعات پرتکرار به آن جستار و آن پیشنهاد، به مطالعات انتشاریافته به زبان انگلیسی اشاره‌ای نشده است، رابطه‌ی آن با هیوریستیکِ[2]روانی (میان‌بر ذهنیِ روانی)، و هیوریستیک کیتس[3]  ناگفته مانده است، و از همه مهم‌تر نامِ رایج آن

Rhyme as Reason Effect

 که، به‌درستی، خاصیت ِخطاآفرینِ آن را بازنمایی می کند، و به‌خوبی این سوگیری را به دیگر سوگیری‌های شناختی پیوند می‌دهد، در پژوهش‌های زبان‌شناختی یا ادبیِ فارسی تقریباً غایب است.

بد نیست در پایانِ این جستار این نکته را ناگفته نگذاریم که قافیه‌های به‌جا و به‌موقع در گونه‌هایی از خلاقیت‌های زبانی-شاعرانه‌ی نوگرا علاقه‌مندانِ نوگرایی داشته است و دارد؛ این که شباهت از محور جانشینی به محور هم‌نشینی انتقال یابد، ویژگیِ تمایزدهنده‌ی نقش شاعرانه زبان، دست کم از نظرگاه یاکویسن، است؛ نکته‌ی ما هم ناروا دانستنِ «شباهت‌دادن» اقلام زبانیِ مجاور نیست؛ نکته‌ی ما، فراوانیِ معنی‌دارِ بهره‌برداری از این شگرد، آن هم در قالب «سجع‌آوری و قافیه‌اندیشیِ افراط‌گرانه»، و نیز بهره‌برداری از این شباهت برای «قالب‌کردنِ» مقصودِ گوینده به مخاطب است، یعنی همان عارضه‌ای که به «اثر قافیه به‌مثابه‌ی دلیل» شهرت یافته است؛ به‌ویژه آنجا که مقصودِ گوینده «شرط بلاغ»  و «حکمت دیریابی» جلوه داده می‌شود که اگر مخاطب با آن موافق نباشد، و «نصیحت نپذیرد»، یعنی «اشارت نمی فهمد» و «با اندک عبارت عبرت نمی گیرد».

پانویس‌ها

  • [1] McGlone, Matthew S. and Jessica Tofighbakhsh, 2000, “Birds of a Feather Flock Conjointly (?): Rhyme as Reason in Aphorisms”, Psychological Science, 11(5): 424–428. doi:10.1111/1467-9280.00282

[2] . heuristic (یافتار، راه‌حل یا رهیافت آنی) نوعی میان‌بر ذهنی است که بی‌آنکه زحمت شناختیِ چندانی تحمیل کند، پاسخ، استنباط یا نتیجه تولید می‌کند. راه‌حل‌های ذهنِی هیوریستیک وقت‌گیر نیستند، ذهنِ سوژه را به دردسر نمی‌اندازند، و جاذبه‌ای «پنهان» دارند؛ جاذبه‌ای که سوژه را وامی‌دارد ساده‌انگاریِ خود را فضیلت به شمار آورد و به خود ببالد که هیچ چیز را «پیچیده نمی‌کند»

[3] . بنا به این هیوریستیک محتوای گزاره‌ایِ یک صورت‌بندی زبانیِ زیبا، در داوری اهل زبان، از بازگویی یا بدیلِ نه چندان زیبای آن، حقیقی‌تر یا درست‌تر ارزیابی می‌شود. وجه تسمیه‌ی این عنوان عبارتی است که شاعر پرآوازه‌ی رمانیک، جان کیتس، در یکی از شعرهایش به کار برده است: زیبایی حقیقت است، حقیقت زیبایی است.

از دیگر فرسته‌های ویژه‌نامه‌ی نامتوالی زبان، حقیقت و دست‌کاری:

آگاهی زبانی کن لوچ: بازنمایی گونه‌ای عالم‌گیر از لفظ‌پردازی‌های غلط‌انداز

درآمیختن قاب‌های توجهی به عنوان ابزار حسن تعبیر آفرین: پیچاندنِ ذهن و زبان در روایت روث از فاجعه

پاره‌گفتار مشهور وکیل او.جی. سیمپسون که در آن از سوگیری شناختی قافیه به مثابه استدلال بهره٬گیری شده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *