بازنشر
انتشار نخست: مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
به طوریکه از مطالعۀ نمودارهای بالا معلوم میشود (در بخش نخست مقاله) حوزۀ روابط خویشاوندی در زبان فارسی در مقایسه با انگلیسی ظریفتر تقسیم شده است؛ به عبارت دیگر بعضی خصوصیات که در برش معنائی زبان انگلیسی مهم تلقی نشدهاند در زبان فارسی بااهمیت تلقی شده و در نتیجه واژههای بیشتری برای بیان آنها اختصاص داده شده است. مثلاً در مورد آن دسته روابط خویشاوندی که در انگلیسی با کلمۀ cousin بیان میشود، یا بهبیاندیگر در حوزهای که این کلمه میپوشاند، مهم نیست که شخص مذکر یا مؤنث باشد و یا خویشاوندی از طرف پدر یا از طرف مادر باشد، درحالیکه این خصوصیات در زبان فارسی مهم تلقی شده و در نتیجه آن حوزه بین ۸ کلمه تقسیم شده است؛ بنابراین کلمه cousin شمولی بیشتر و صراحتی کمتر از هر یک از کلمات ۸ گانۀ فارسی دارد. بدین ترتیب واضح است که به علت اختلاف برش هیچکدام از کلمات فارسی را در این حوزه نمیتوان بهطور مطلق معادل کلمه cousin دانست بلکه باید گفت در بافتهای (context) مختلف ممکن است هر یک از کلمات هشتگانۀ فارسی معادل ترجمهای کلمۀ cousin قرار گیرند.
در نمودار شماره ٤ در فارسی دو نوع نامگذاری وجود دارد: از یک طرف «دختر خواهر» و «دختر برادر» از یکدیگر تفکیک میشوند (در مقابل واژه مشترك niece) و از طرف دیگر «پسر خواهر» و «پسر برادر» از هم جدا میشوند (در مقابل واژه مشترك nephew). ولی پسر خواهر و دختر خواهر بدون توجه به تمایز جنس در فارسی واژه مشترک و «خواهرزاده» را دارند که در انگلیسی معادلی ندارد. همچنین پسر برادر و دختر برادر (بدون توجه به تمایز جنس) واژه مشترك «برادرزاده» را دارند که در انگلیسی معادلی ندارد؛ یعنی معادل «خواهرزاده» در انگلیسی ممکن است niece یا nephew باشد و معادل «برادرزاده» نیز ممکن است همین دو واژه باشد.
در نمودارهای ۹ و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲، برش معنائی در زبان انگلیسی از فارسی ظریفتر است. در جدول شماره ۹ زبان فارسی کلمه «عروس» را علاوه بر بیان یک نوع خویشاوندی برای بیان زنی که تازه زناشویی کرده بکار میبرد و همچنین در جدول شماره ۱۰ زبان فارسی کلمه «داماد» را علاوه بر بیان یک نوع رابطه خویشاوندی برای بیان مردی که تازه زناشویی کرده بکار میبرد درحالیکه زبان انگلیسی در هر دو مورد بین این دو نوع رابطه فرق میگذارد و برای آنها واژههای جداگانه دارد. همچنین در جدول شماره ۱۱ و ۱۲، زبان فارسی «دختر» و «پسر» را علاوه بر بیان نوعی رابطه خویشاوندی برای بیان زن جوان و مرد جوان نیز بکار میبرد درحالیکه زبان انگلیسی این روابط را از یکدیگر تفکیک میکند. علاوه بر این در زبان فارسی «دختر» و «پسر» دارای مفاهیم دیگری نیز هستند که چون در روابط خویشاوندی وارد نمیشود در این نمودار گنجانیده نشده است.
در مثال زیر، مانند حوزۀ رنگها حوزۀ معنائی بر اساس تجربه پیوسته و محسوسی قرار دارد و آن اوقات شبانهروز با زمان یک بار گردش زمین به دور خود میباشد که در زبانهای فارسی و انگلیسی به دو نوع متفاوت برش یافته است. در نمودار زیر ٢٤ ساعت شبانهروز (از نیمهشب تا نیمهشب بعد) با اعداد نشان داده شده است. تقسیمبندی تقریبی شبانهروز در انگلیسی در زیر این اعداد و تقسیمبندی تقریبی آن در فارسی در بالای اعداد ذکر شده است.
بهطوریکه از مشاهدۀ نمودار بالا معلوم میشود برش اوقات شبانهروز در دو زبان فارسی و انگلیسی متفاوت است. در انگلیسی از نیمهشب تا ظهر روز بعد و گاهی تا ساعت یک یا دو بعدازظهر را morning میگویند درحالیکه این قطعه در فارسی به چهار قسمت تقسیم شده است: از نیمهشب تا روشن شدن هوا هنوز جزو شب قبل بهحساب میآید و به آن «شب» میگویند، از هنگام روشن شدن هوا تا حدود ساعت ده، «صبح» و از حدود ساعت ده تا حدود ساعت دوازده «پیش از ظهر» و حدود ساعت دوازده را «ظهر» میگویند. از طرف دیگر از حدود ساعت یک بعدازظهر تا حدود ساعت پنج و حتی ديرتر را در انگلیسی afternoon و از این حدود تا نیمهشب را evening میگویند، ولی این قطعه نیز در زبان فارسی طور دیگری تقسیم شده است: از حدود ظهر تا حدود ساعت چهار را بعدازظهر و از این حدود تا هنگام تاریک شدن هوا را «عصر» و از این هنگام تا نیمهشب را «شب» مینامند؛ بنابراین میتوان این تقسیمات را چنین در برابر هم قرار داد:
فارسی | انگلیسی |
قسمتی از شب پیش + صبح + پیش از ظهر | morning |
بعدازظهر + اوایل عصر | afternoon |
عصر + شب تا نیمه | evening |
بدین ترتیب بهطور مطلق نمیتوان گفت که مثلاً morning در انگلیسی یعنی صبح در فارسی، بلکه باید گفت در بعضی از بافتها این دو، معادل ترجمهایِ یکدیگر قرار میگیرند. در نمودار دیده میشود که لبۀ خطوطی که حدود هر کلمه را مشخص میکنند رویهم قرار میگیرند. این به این دلیل است که مرز این کلمات را با قطعیت نمیتوان مشخص کرد زیرا چنانکه قبلاً گفتهایم، این نامگذاریها منطبق بر تقسیمبندی قطعی و مشخصی در جهان خارج نیست و ناچار حدود كلمات مبهم و تابع نوسانات زیاد است. (اختلاف طول روز در فصول مختلف نیز در تعیین حدود این کلمات تأثر دارد.) ولی نسبت این کلمات به هم همان است که در نمودار نشان داده شده و مبهم بودن حدود کلمات در استدلال ما که منظور آن نشان دادن اختلاف برش این قطعه پیوسته در دو زبان فارسی و انگلیسی است تأثیری ندارد. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که کلمه «شب» در فارسی در دو نوع تقسیمبندی وارد میشود: یکی در تضاد با روز، چنانکه میگوییم و «شب و روز» و دیگری در تقسیمبندی بالا که در نمودار نشان داده شده، چنانکه میگوییم «صبح و ظهر و شب». ولی زبان انگلیسی در این دو شبکه دو کلمه متفاوت بکار میبرد: در اولی کلمه night (مثل day and night) و در دومی کلمه evening چنانکه در نمودار بالا مشاهده شد.
ممکن است تجربهای که زیربنای یک حوزه معنائی قرار میگیرد مجرد باشد. اختلاف برش حوزههای معنائی مجرد در زبانهای مختلف پیچیدهتر است. بهطوریکه در جدول زیر مشاهده میشود کلمه right در انگلیسی وقتی در تضاد با left باشد معادل آن در فارسی «راست» و وقتی در تضاد با wrong باشد معادل آن «درست» و وقتی در مفهوم حقوق بکار رود معادل آن «حق» است. ولی حوزه معنائی کلمات فارسی منحصر به آن نیست که در جدول زیر به آنها داده شده است. هر یک از این سه کلمه در فارسی حوزه معنائی وسیعی را میپوشاند که فقط قسمتی از آن در مقابل right قرار میگیرد.
right | ||
راست | درست | حق |
به عنوان مثال از مقولۀ فعل میتوان کلمه know را با معادلهای آن مقایسه کرد. حوزهای که این فعل در انگلیسی میپوشاند در فارسی بین دو فعل «دانستن» و «شناختن» تقسیم میشود، ولی حوزه معنائی «شناختن» وسیعتر از آن مقداری است که در مقابل know قرار میگیرد بهطوریکه حوزه معنائی recognize را نیز در برمیگیرد:
مقایسه این حوزههای معنایی را میتوان به صورت جدول زیر نشان داد:
شناختن | دانستن | |
recognize | know | |
به عنوان مثال دیگری از مقوله فعل میتوان walk را با معادلهای آن در فارسی مقایسه کرد. حوزه معنائی این فعل در زبان فارسی بین سه فعل «راه رفتن»، «پیاده رفتن» و «قدم زدن» و تقسیم میشود:
تقسیمبندی این حوزه را میتوان چنین نشان داد:
walk | ||
پیاده رفتن | قدم زدن | راه رفتن |
ممکن است تجربهای که زیربنای یک حوزه معنائی قرار میگیرد مخلوطی از مفاهیم مجرد و محسوس و پیوسته و منفرد باشد. مثلاً کلمه «ساعت» در فارسی لااقل برای بیان شش مفهوم به کار برده میشود که برای هر کدام در انگلیسی کلمۀ جداگانهای به کار برده میشود: ۱- قطعهای از زمان معادل با ۶۰ دقیقه (که انگلیسی آن hour است) 2- علائم نوشتهای که عقربههای ساعت نشان میدهند (که معادل آن در انگلیسی گاهی o’clock است) ۳- برای نامیدن دستگاهی که زمان را نشان میدهد و به دیوار نصب میشود یا روی جایی قرار میگیرد (که معادل آن در انگلیسی clock است) 4- برای نامیدن همین دستگاه وقتی آن را به مچ دست میبندند (که معادل آن در انگلیسی watch است) ه – به معنی وقت (که معادل آن در انگلیسی time است). 6- مقدار زمانی که بهطور پیوسته در کلاس درس صرف میشود، مثل وقتیکه میگوییم «ساعت اول شیمی تدریس میشود» (که معادل انگلیسی آن period است). این حوزۀ نامتجانس ولى درعینحال مربوط به هم را میتوان به صورت جدول زیر نمایش داد:
ساعت | |||||
hour | o’clock | clock | watch | time | period |
در مثال زیر نخست معادلهای فارسی man را با مقایسه با متضاد آنها به دست میآوریم و سپس هر یک از کلمات فارسی را در شبکه جداگانهای قرار میدهیم و بعد همه را در یک جدول گرد میآوریم:
man | |||
در تضاد با woman | در تضاد با boy | در تضاد با animal | – |
مرد | انسان | فرد | |
Gentleman | human | individual | |
one | odd |
توضیح جدول بالا چنین است: در خط بالای جدول کلمه man قرار گرفته که حوزهای را میپوشاند. این حوزه در فارسی بین سه کلمه تقسیم میشود، مرد، انسان و فرد (کس). ولی هر یک از این کلمات فارسی حوزه معنائی وسیعتری دارند که علاوه بر پوشاندن قسمتی از حوزه man کلمات انگلیسی دیگری را نیز دربرمیگیرند. مثلاً «مرد» علاوه بر پوشاندن قسمتی از مفهوم man، قسمتی از حوزه gentleman را نیز میپوشاند که در جدول در زیر آن قرار گرفته است. همچنین کلمه «انسان» علاوه بر پوشاندن قسمتی از مفهوم man بخشی از حوزههای human و one را نیز میپوشاند که در جدول در زیر آن قرار گرفتهاند؛ و باز کلمه «فرد» علاوه بر پوشاندن قسمتی از مفهوم man، قسمتی از حوزههای individual و odd را نیز میپوشاند که در جدول در زیر آن قرار گرفتهاند. اگر ما کلمات individual, one, human, gentleman و odd را نیز در مرکز انشعاب قرار دهیم و مفاهیم مختلف آنها را به دست آوریم و در این جدول بگنجانیم، خواهیم دید که شبکه بسیار پیچیدهای به دست خواهد آمد و چون کلمات تازه نیز میتوانند در مرکز انشعابهای تازه قرار گیرند، این کار را بهطور نامحدود میتوان ادامه داد و هرچقدر پژوهش عمیقتر شود روابط معنائی کلمات و برشهای مختلف آنها در دو زبان آشکارتر خواهد شد.
در صفحات گذشته سعی کردیم با ذکر مثال دو اصلی را که مفهومِ نسبیت در زبان بر آن استوار است روشن گردانیم. این دو اصل عبارت بود از اینکه مرزبندی معنائی كلمات منطبق بر مرزبندیِ قرینهای در جهان خارج نیست و در نتیجه زبان تصویر درستی از واقعیت به دست نمیدهد و دیگر اینکه زبانها حوزههای معنائی را به طرق مختلف برش میدهند و در نتیجه تصویرهای گوناگونی از واقعیت ترسیم میکنند. درباره صحتِ این دو اصل، با توجه به مثالهای فراوانی که میتوان از هر زبانی نقل کرد، زبانشناسان تقريباً اتفاقنظر دارند، ولی در مورد نتیجهای که از آنها گرفته میشود اختلافنظر وجود دارد. عدهای نتیجه میگیرند که چون زبان تصویر درستی از واقعیت به دست نمیدهد و چون تصویری که زبانها به دست میدهند با یکدیگر تفاوت دارد، پس سخنگویان زبانهای مختلف جهانبینیهای مختلف دارند و بعضی تا آنجا پیش میروند که سخنگویان زبانهای مختلف را دارای منطق متفاوت میدانند و بسیاری از کشمکشها و مخاصمات بینالمللی را ناشی از آن میدانند که دو طرف زبان یکدیگر را به درستی درک نمیکنند. مخالفین آنها درعینحال که دو اصل بالا را تصدیق میکنند نتیجهگیری دستۀ اول را تأیید نمیکنند. اینان معتقدند که اختلاف زبان مانع از آن نیست که مردم مفاهیمی را که متعلق به زبان و فرهنگهای دیگر است درک كنند. اگر جز این بود چینیها، که زبانی بسیار متفاوت از انگلیسی دارند، نمیتوانستند مثلاً اصول فیزیک اتمی را درک كنند و بمب اتمی بسازند. آنچه میتوان گفت این است که مسئلۀ نسبیت در زبان و مطالعه حوزههای معنائی فعلاً یکی از مباحث داغ زبانشناسی است ولی خیلی زود است که بتوان درباره نتایج پژوهشهایی که دراینباره شده و میشود اظهارنظر قطعی کرد. مطالعه حوزههای معنائی و توجه به اختلافِ برش آنها در دو زبان دارای کاربرد عملی نیز نیست*: مترجمين و معلمان زبان خارجه بیش از همه میتوانند از نتایج این پژوهشها در کار خود بهرهبرداری کنند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتابهای زیر مراجعه کنید:
- R. L. Brown, Wilhelm von Humboldt’s Concept of Linguistic Relativity, Mouton & co. 1967.
2. R. L. Miller, The Linguistic Relativity Principle, Mouton & co. 1968.
3. S. Ullmann, Semantics, An Introduction to the Science of Meaning, Basil Black-
well, 1962.
پانوشتها
[1] این نمودار از کتاب A Linguistic Theory of Translation نوشته C. Catford اقتباس و بر زبان فارسی منطبق شده است.
* (زبانداد) احتمالاً در حروفچینی و چاپ اشتباهی رخ داده است؛ به نظر میرسد جملهی اصلی این باشد: دارای کاربرد عملی نیز هست.