میر نوروزی

لوگوی زبان‌داد

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

محمد قزوینی عکاس عباس اقبال آشتیانی است و عکس در سال 1319 گرفته شده است

میر نوروزی

محمد قزوینی

 
  بازنشر پس از هفتاد و نه سال

  انتشار نخست: مجلۀ یادگار، آبان‌ماه ۱۳۲۳ سال اول شمارۀ سوم

این تعبیر در یکی از غزل‌های معروف حافظ آمده که مطلع آن با چند بیت اول آن از قرار ذیل است:

                     ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی                

                                                        ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

            چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن     

                                                       که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

                   طریق کام‌بخشی چیست ترک کام خود کردن     

                                                        کلاه سروری آن‌ست کز این ترک بر دوزی

             سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی    

                                                         که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

                ندانم نوحۀ قمری به طرف جویباران چیست    

                                                           مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی 

الی‌آخرالابیات، کلمۀ «میر نوروزی» چنان‌که ملاحظه می‌شود در آخر بیت چهارم استعمال شده است و در این کلمه در اینجا ایهام است مابین معنی قریب آن یعنی بهار و سلطان بهار و شوکت و صولت بهار، و بین معنی بعید آن که مراد شاعر به طبق تعریف «ایهام» همیشه همان‌ست لاغیر، و این معنی بعید این تعبیر عبارت بوده از پادشاهی یا امیری یا حاکمی موقتی که سابق در ایران رسم بوده در ایام عید نوروز محض تفریح عمومی و خنده و مضحکه او را بر تخت می‌نشانیده‌اند و پس از انقضای ایام جشن سلطنت او نیز به پایان می‌رسیده، و گویا پادشاه حقیقی وقت محض متابعت سنت عمومی در آن چند روزه خود را بر حسب ظاهر از سلطنت خلع می‌مرده و نام پادشاهی را با جمیع لوازم ظاهری آن از فرمانروائی مطلق و اطاعت عموم عمال دولت از کشوری و لشکری از اوامر و نواهی او به یکی از ادانی‌الناس واگذار می‌نموده و این شخص مسخره در آن چند روزه یک نوع سلطنت دروغی صوری محض که واضح است جز تفریح و سخره‌یه و خنده و بازی هیچ منظور دیگری از آن دربین نبوده انجام می‌داده و احکامی صادر می‌نموده و عزل و نصب و توقیف و حبس و جریمه و مصادره می‌کرده و پس از چند روزی سلطنت صوری کوتاه او به پایان می‌رسیده و امور باز به مجاری عادی خود جریان می‌یافته است، و به این مناسبات تعبیر «پادشاه نوروزی» یا «میر نوروزی» کنایه شده بوده است از پادشاهی که مدت سلطنت او بسیار کوتاه و فرمانروائی او بسیار متزلزل و بی‌دوام و بی‌اساس باشد، در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی جلد اول صفحه 97 – 98 در اوایل فصب راجع به فتح خوارزم به دست لشکر مغول گوید: «و در آن وقت (یعنی اندکی قبل از حملۀ مغول) خوارزم از سلاطین خالی بود از اعیان لشکر خمار نام ترکی بود از اقربای ترکان خاتون[1] آنجا بوده است …. چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی آدم هیچ سَروَر معین نبود که در نزول حادثات امور و کفایت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند و به واسطۀ او با ستیز روزگار ممانعت کنند به حکم نسبت قرابت خمار را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از او برساختند و ایشان غافل از آنچه در جهان چه فتنه و آشوب است و خاص و عام خلایق از دست زمانه در چه لگدکوب الخ» انتهی، و در تذکرۀ دولتشاه سمرقندی صفحۀ 416 در شرح احوال میرزا علاءالدین بن بایسنقر بن شاهرخ بن امیرتیمور گورکان گوید: «القصه نصیب جام علاءالدوله همیشه از خم فلکُ دردی درد بود …. بعد از وفات (برادرش) بابر سلطان در شهور سنۀ احدی و ستین و ثمانمائه باز از طرف اوزبک و دشت قبچاق به خراسان آمد و ولد او ابراهیم سلطان متصدی سلطنت خراسان بود باز به دستور سابق در دست فرزند متهور ذلیل شد و چند روزی چون پادشاهان نوروز[2] [ظ: نوروزی] در هنگام نوروز آن سال در دارالسلطنۀ هرات حکومتی شکسته بسته نمود جهانشاه ترکمان از طرفی مزاحم و سلطان سعید ابوسعید خود همچون باد سحر از میانه برخاست که من آخرالامر عاجزوار در مصاحبت پسر عازم جبال غور و غرجستان شد الخ».

چون غزل خواجۀ مذکور در فوق در مدح خواجه جلال‌الدین تورانشاه وزیر معروف شاه‌شجاع و ممدوح بسیار محبوب حافظ است و نام او صریحاً در آخر آن غزل (طبع وزارت فرهنگ سنۀ 1320 ص 317) مذکور است لهذا به احتمال بسیار قوی می‌توان گفت که این بیت محل گفتگوی ما: سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی    که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی    باید در ایام محبوس بودن این وزیر گفته شده باشد یعنی در ایامی که شاه‌شجاع جلال‌الدین تورانشاه مذکور را در اثر تهمتی که رقیب او رکن‌الدین شاه‌حسن وزیر دیگر شاه‌شجاع شاه‌محمود صاحب اصفهان و از دشمنان قوی‌پنجۀ شاه‌شجاع مکاتبه و مواضعه دارد به حبس انداخته بود و بعدها چنان‌که در کتب تواریخ مفصلاً مسطور است پس از تحقیق دقیق چون برائت ساحت تورانشاه بر شاه‌شجاع واضح گشت رکن‌الدین شاه‌حسن را به قتل آورد و جلال‌الدین تورانشاه را مجدداً به وزارت خویش منصوب نمود (در حدود سنۀ 770)، و «میر نوروزی» بر فرض صحت این حدس لابد اشاره خواهد بود به رکن‌الدین شاه‌حسن مذکور که ایام وزارت او بسیار کوتاه و گویا بیش از چند ماهی نبوده است.

و این رسم «پادشاه نوروزی» که چنان‌که گفتیم سابق در ایران معمول بوده تا همین سنین اواخر (و شاید هنوز هم) در بعضی نواحی ایران آثاری از آن باقی بوده است، یکی از دوستان موثّق نگارنده از اطبای مشهور که سابق در خراسان مقیم بوده‌اند در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشته‌اند که عیناً درج می‌شود: «در بهار 1302 هجری شمسی برای معالجۀ بیماری به بجنورد رفته بودم از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم، در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری سواره و پیاده می‌گذرند که یکی از آنها با لباس‌های فاخر بر اسب رشیدی نشسته چتری بر سر افراشته بود جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند یک دسته هم پیاده به عنوان شاطر و فرّاش که بعضی چوبی در دست داشتند در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند چند نفرهم چوب‌های بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود یعنی استخوان جمجمۀ حیوانی و این رمز از آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می‌آورد، دنبال این جماعت انبوه کثیری از مردم متفرقه بزرگ و خرد روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند.

تحقیق کردم گفتند که در نوروز یک نفر امیر می‌شود که تا سیزده عید امیر و حکم‌فرمای شهر است به اعیان و اعزّۀ شهر حواله نقد و جنس می‌دهد که مهم کم یا زیاد تقدیم می‌کنند به این طریق که مثلاً حکمی می‌نویسد برای فلان متعین که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوقخانه کنید البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید، البته این صد تومان را کم و زیاد می‌کردند ولی در هر حال چیزی گرفته می‌شد. غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی می‌دادند زیرا جزو عادات عید نوروز به فال نیک می‌گرفتند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله می‌دادند که می‌پرداخت، بعد از تمام شدن سیزده عید دورۀ امارت او بسر می‌آید و گویا در یک خانواده این شغل ارثی بود». 

پانوشت‌ها

[1]. یعنی مادر سلطان محمد خوارزمشاه

[2]. نسخۀ خطی تذکرۀ دولتشاه متعلق به آقای دکتر غنی: چون میر نوروز.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *