ویژهنامههای زبانشناختیِ زبانداد
ویژهنامهی نامتوالیِ «جنسیتزدگی در زبان»
سهیل دانش زاده
زبانشناس و پژوهشگر فلسفهی زبان
مثل دخترها: حاشیهای کوتاه بر یک از-آن ِ-خود-سازیِ گفتمانیِ خوشآتیه در یک آگهی تبلیغاتی
۱. «تخصیص مجدد»، «باز-از-آن-خود-سازیِ زباني» یا «بازپسگیری واژهها»، که در انگلیسی از آن با عنوانهای
Semantic Reappropriation
یا
Semantic Reclamation
یاد میشود، یکی از فرایندهای تغییر معنایی است که با اجرای آن یک صورت زبانیِ اهانتآمیز، واژه یا عبارتی که برای توهین به گروهی خاص وضع شده است، از سوی کوشندگانِ زبانآگاهی که به آن گروه تعلق دارند، بازپس گرفته میشود و در زبانورزیهای آن گروه تداول مییابد؛ این زبانورزانِ انتقادی از آن «نام ننگین» مایهی مباهات میسازند و با این کار، آن «اهانت» را تااندازهای از خاصیت میاندازند. در این تغییر معنایی، که از نادر فرایندهایی است که از پس ِتصمیم ِجمعی و آگاهانهی گروهی از زبانوران به بار میآید، نحوهی معنیرساني یک صورت زبانی از نظارتِ صاحباختیاران اولیهی آن بیرون میشود، و آن «واضعان اولیه» از قِبَل همین از کفدادنِ نامنتظرهی «اختیارِ گفتمانی»، به ناظرانِ انگشتبهدهان دگرگون میشوند؛ ناظرانی که در هاضمهی کاربردشناختیشان، این دگردیسیِ تعیینکننده، بهراحتی گوارشپذیر نیست؛ با این حال، این تکاملِ گفتمانی رمزوراز دیریابی هم ندارد؛ اگر بپذیریم که «معنی» کاملاً درونزبانی نیست، ویژگیِ اشتراکی دارد، و در فرایندی پویا و برخط (کرافت و کروز، ۹۷:۲۰۰۴ ) به دست میآید و پیوسته بهروز میشود، اگر تمایزناپذیریِ معنیِ یک صورت زبانی و الگوهای کاربردِ پیوسته-بهروزشوندهی آن را بپذیریم، میتوان انتظار داشت که قالببندی مجددِ (Reframing) یک نماد زبانی و کاربرد آن متناسب با قالب جدید، «آرایش طبیعیشدهی» معانی و تداعیهای آن نماد را از هم بپاشاند، یا دستکم ماهیتِ غیرطبیعی و برساختهی آن آرایش را نمودار کند.
۲. در «اینجا» و «اکنونِ» اغلب زبان-فرهنگها کم نیستند واژهها یا عبارتهایی که برای اهانت، کوچکداشت، یا به-سکوت-کشاندنِ یک گروه تکوین یافتهاند؛ یا حتی اگر، در ابتدای کار، تکوین آنها با چنان انگیزهی فرودستسازانهای هم نبوده باشد، در عمل، در شیوهی کاربرد واقعیشان، در رویدادهای کاربردشان، چنان کاربردی یافتهاند، و آن کاربرد معنی یا دلالت اصلی و مسلط آنها شده است. زنان، از جمله گروههای هدفی هستند که در اغلب دورهها در معرض این صورتهای زبانی تحقیرگر و اهانتآمیز بودهاند: از bitch در انگلیسی تا پتیاره در فارسی؛ از بیرا در عربی تا poissonniere در فرانسه. یکی از شگردهای زبانیِ وارونهسازی جنسیتزدگی مذکر-محور، یکی از راههای از-کار-انداختن این خشونتورزیِ زبانی، که به افزایش سرعتِ چرخهی اهانتسازی هم نمیانجامد، باز-ازآن-خود-سازیِ عبارتها یا واژههای جنسیتزده بوده است. سه نمونهی زیر که با هم از جهتهای گوناگون متفاوت هستند، گسترهی پرتنوعِ این خلاقیتِ گفتمانی را بازنمایی میکنند؛ در هر سه نمونه واژه ای اهانتآمیز از مالکیتِ انحصاری مدعیانِ ناروادارِ آن بیرون شده است، و در نمونهی دوم، آن مدعیان، بهکلی از آن واژه «خلع زبان» شده اند:
Bitch:
در زبان-فرهنگ انگلیسیِ آمریکایی و انگلیسیِ بریتانیایی خردهفرهنگهایی پا گرفتهاند، که میکوشند لفظِ توهینآمیز و جنسیتزدهی bitch را از آنِ خود کنند، و از این رهگذر، از قدرتِ آزارندهی آن بکاهند. این زنان خود را و دوستان خود را با آن واژه خطاب میکنند، و با این کار میکوشند نوعی دگردیسی معنایی را بر این واژه تحمیل کنند؛ عبارتبندیهایی از قبیلِ:
I love being a bad bitch
You say bitch like it is a bad thing
از مصداقهای اهتمام به این تغییر معنایی ریشهای است که بر این واژه «درحالِ» تحمیل است. نمونهی شهرتیافتهی این تخصیصِ مجدد، که کاربرانِ چنین لفظِ جنسیتزدهای را تااندازهای سردرگم میکند، آلبومها و اجراهای مدونا، بهویژه آلبوم قلب شورشی (Rebel Heart)، است؛ در ابن آلبوم مدونا چهل و چهار بار خود را bitch خطاب میکند.
Suffragette:
سافراجت واژهای است که مطبوعات بریتانیا، با «ابتکار» دیلی میلز، در سالهای نخست سدهی گذشته برای بهحاشیهراندن، کوچکانگاری و بیاهمیتسازی زنان خواهان حق رأی به کار گرفتند؛ سافراجیست (suffragist) واژهای بود که به فعالانِ موج اول هواداری از حق رای زنان اطلاق میشد؛ با ظهور موج دوم این هواداران، که روش و رفتارشان با نظم اجتماعی مسلط ناهمخوان بود، تحقیر و تصغیرِ گفتمانی آنها هم رونق گرفت، و دگرگونکردنِ «سافراجیست» به «سافراجِت» از مهمترین نمودهای این تحقیر گفتمانی بود. روزنامهنویس دیلی میلز در سال ۱۹۰۶، وندِ ette را که در آن برش زمانی تقریباً مهجور بود، یا دستکم زایایی نداشت، به انتهای ستاک چسباند، تا از آن یک عنوانِِ کوچکانگارانه یا تحقیرکننده بسازد. وندِ ette ،مانند «ک» یا «چه» در فارسی، در ساخت نامهای مصغر به کار میرفته است، و خردی، کمارزشی یا کماهمیتی را انتقال میدهد: cigar را با cigarette مقایسه کنید یا Disk را با Diskette؛ در این نمونهها آنچه وندِ ette رمزگذاری میکند، تصغیر یا کوچکی است؛ افزونبراین، پسوندِ انگلیسیِ پیشگفته، نسخهی مونث یا زنانهی چیزی بودن را (Bachelorette بهعنوان نسخهی مونث Bachelor) نیز متبادرمیکند. کارکرد دوگانهی این پسوند برای رمزگذاریِ «کوچکی» و «زنانگی»، بالقوه به ملازمکردن کوچکی با زنانگی میانجامد. بااینحال، «سافراجتهای» منتقدِ جنسیتزدگی این نام را اِشغال کردند، از آن مایهی مباهات تراشیدند، خود را پیگیرانه به آن نام صدا زدند و نشریهشان را با همین نامِ انتشار دادند.
Slant:
گروه راکِ اسلنتس[1] ( کجچشمها یا لوچها یا حتی کجها[2])، که همه اعضای آن آمریکاییانِ آسیاییتبار (مقصود شرق آسیاست) هستند، این نام را مشخضاً بهمنظور از-آن-خو-سازیِ آن، و از کار-انداختنِ نیتِ نامتمدنانهی تکرارکنندگانِ آن، برای گروه خود برگزیدهاند. این واژه یکی از صورتها یا برچسبهای زبانیِ تحقیرآمیزِ نژادگرایی است که برای آمریکاییانِ آسیاییتبار ( شرق آسیا) به کار میرود؛ واژهی پیشگفته، مانند لفظ توهینآمیز کاکاسیاه، چنان اهانتآمیز و برخورنده است که ادارهی ثبتِ نامهای تجاری در آمریکا با توسل به قانون «ممانعت از ثبت نامهای اهانتآمیز» از ثبت آن خودداری کرد. فرایندِ پیگیری حقوقی این گروه موسیقی برای ثبت این نام و دادخواست های پی-در-پیِ آنها کار را به دیوان عالی کشاند؛ در تمام این مراحل استدلال اصلیِ پایهگذار این گروه این بود که هدف ما، از-آن-خود-سازیِ این واژه، قالببندی دوبارهی آن و کاستن از تندیِ زهر آن است. این گروه دستآخر در سال ۲۰۱۷ و با حکم دیوان عالی به این نامِ تجاری رسمیت دادند. طرفه آنکه، پژوهشِ توجهبرانگیز گیبسن و همکاران (۲۰۱۹) که به تحلیل میزانِ اثرگذاریِ کنش زبانیِ تخصیصدهی مجدد یا بازپسگیری، و به مطالعهی موردیِ پیامدهای این نامگذاریِ مناقشهانگیز (گزینش نام slantsبرای گروه موسیقیِ یادشده) میپردازد، حاکی از این است که فرایند تخصیصِ مجدد یا بازپسگیریِ اهانت نژادگرایانهی slants اثرگذار بوده است، و کاربست چنین فرایندی قادر است الفاظ اهانت آمیز را از-هم بپاشاند، یا از شدتِ آزارندگی آنها بکاهد.[3]
۳. ممکن است تصور کنید که در زبان-فرهنگ فارسی چنین مداخلههای پیشروانهای بیسابقه استِ، یا عرفهای گفتمانیِ تجربهشده در فارسی، به چنین وارونهسازیهای بازپسگیرانهای راه نمیدهند. واقعیت این است که نمونههای کاربست این فرایند تغییر معنایی در فارسی یافته میشود؛ بهویژه، در برشهایی از زبانورزی فارسی که در آنها لاسزدن با وضعِ موجود زبان هنجار کممنازع نبوده است. نمونهی تاریخیِ «رند»، که بهگواهی پژوهشهای متعدد (از جمله مقالهی محمدرضا بختیاری ۱۳۹۷) در ابتدا «صرفاً» رمزگذارندهی ویژگیهای منفی بوده است، و در گونهی گفتمانیِ عرفان، بهویژه، از سنایی به بعد، تخصیص مجدد می یابد، سابقهی کاربست آگاهانهی این شگرد را نمودار میکند؛ این تخصیص مجدد در الگوی شعرسرایی حافظ تکامل مییابد و از مهمترین دستاوردهای گفتمانی او میشود. حافظ از نظرباز و رند (و مجموعهای از واژههای همسنخ)، که در سیاقهای فرادست سخن فارسی، تا میتوانستهاند نادرستی و اشمئزاز بارشان کرده بودند، به زبانِ روان، بارها و بارها، نشان سربلندی و افتخار ساخته است؛ رفتار گفتمانی حافظ با رند، همان رفتار گفتمانیای است که شماری از ناقدانِ جنسیتزدگی با bitch کردهاند؛ این سرایندهی خاصپرداز، اهانتی را که بارها به سوی او پرتاب کردهاند، برمیدارد و آن را شوخگنانه از آنِ خود میکند، و میگوید «ما که رندیم»؛ و با این از- آن-خود-سازی، یک اهانتِ درشت و طردکننده را تااندازهای از خاصیت میاندازد.
۴. یکی ازنمونههای توجهبرانگیزِ زمینهسازی برای بهرهبرداری از این شگرد تغییر معنایی، که پا را از تغییر معناییِ یک واژه فراتر میگذارد، و دلالتهای کاربردشناختیِ یک عبارت را دگرگون می کند، آگهی تبلیغاتی شهرتیافتهای است که هفت سال پیش شرکت پراکتر و گمبل، برای برندِ آلویز (Always)، نام تجاریِ محصولات بهداشتی زنانهی آن شرکت، در سال ۲۰۱۵ در میانهی پخش تلوزیونی سوپربال، به آنتن فرستاد. در آن آگهیِ کوتاه، هدف سازندگان این بود که تداعیهای قالبوارهای عبارت “like a girl” را آشکار سازند، و زمینهی تغییر چنین دلالتهای جنسیتزدهای را فرهم کنند.
عبارت Like a girl یا «مثل یک دختر» برخلاف واژههای جنسیتزده، نه از مصداقهای جنسیتزدگی زبانی، که نمونهی اعلای جنسیتزدگیِ گفتمانی است. در نظر داشته باشید که حتی اگر ساختهای صوری یک زبان مستعدِ جنسیتزدگی نباشد، یا حتی اگر پای واژههای اهانتآمیزِ جنسیتزده در میان نباشد، گفتمان ( گفتمان در اینجا ناظر بر شیوهی کاربرد زبان در بطن بافت گستردهی درونزبانی و برونزبانی است)، قادر است جنسیتزدگی را در کاربرد واقعی زبان، در یک «جامعهی عمل» خاص، به ظهور رساند. در این نمونهی خاص نیز، نه واژههای حاضر در این عبارت جنسیتزدهاند، و نه نوع عبارتبندی حاکی از جنسیتزدگی است؛ بااینحال، الگوهای رایج کاربریِ این عبارت یا رفتار گفتمانی آن جنسیتزده است.
«مثل یک دختر» که در زبان – فرهنگِ فارسی عمدتاً در قالب عبارتهای «مثل دخترها» یا «عین دخترها» ملفوظ می شود، برای زبانورِ فارسی نیز کم آشنا نیست. ارزیابیِ باهماییهای این عبارت در یک خردهپیکرهی وِببنیاد (نمونههای نمایهشده در موتور جستوجوی گوگل) حاکی از فراوانیِ قابلاعتنای رمزگذاریِ ارزیابیهای جنسیتزدهی «منفی» در رویدادهای کاربرد این عبارت است:
لااقل محکم بکوب اون توپو چرا عین دخترا با ترس بازی می کنی//–این کجاش به بوکسور می خوره؟ چرا عین دخترا مشت می زنه//–چرا عین دخترا رفتار می کنی//–این چرا عین دخترا فرار می کنه//–چرا مثل دخترا ناله می کنید//–چرا مثل دخترا اینقدر لفتش می دی//–چرا مثل دخترا ترسیدم.
لارن گرینفیلد، کارگردانِ بهدرستی قدر-دیدهی این آگهیِ تجاری، در کمتر از یک دقیقه، یک الگوی زبانیِ رایج، طبیعیشده و آشنا، یک الگوی زبانیِ خودمانی که هیچ «بوی ترجمه» هم ندارد- را بیاعتبار میکند؛ بهبیان بهتر، بیاعتباری آن را آشکار میکند. در آن آگهی، چنانکه میبینید، ابتدا از افراد میخواهند که چند کار – مانند دعوا کردن، نبردکردن یا جنگیدن، دویدن، یا پرتابکردن را «مثل یک دختر» انجام دهند، آنها هم دقیقاً بر اساس کاربرد رایجِ این عبارت، بر اساس قالبوارههای (stereotype) زبانیِ آویزان از این عبارت، آن کارها را نادقیق، احمقانه، شلخته، غیرحرفهای و نادرست انجام میدهند؛ ببنشِ شگفتانگیر این کلیپِ یکدقیقهای به فاصلهی چند ثانیه نمودار میشود: سازندگان فیلم، اینبار، از دختران کمسن، میخواهند که همان کارها را «مثل یک دختر» انجام دهند؛ در عالم مقالِ این دسته از مصاحبهشوندگان، که از دستپختِ گفتمانیِ بزرگترهای زنده و مردهی خود چندان بویی نبردهاند، عبارت Like a girl معنایی جز این ندارد که بکوشند «به بهترین شکل ممکن»، «به بهترین شکلی که از عهدهی آن برمیآیند» آن کارها را انجام دهند. قالبوارههای زبانی تداعیشونده با این عبارت، به مخیلهی آنها خطور هم نمیکند؛ این دختران کمسن، هنوز، در «نظمِ نمادین» کاملاً ادغام نشدهاند، و ازاینرو حتی در کابوسهایشان هم نمیبینند که عبارتِ «مثل دخترها» بر ویژگیهای منفی، ناخوشایند و تحقیرآمیز، یا بر انجامدادنِ «غیرحرفهاییِ» یک کار، دلالت کند. در این کلیپ کوتاهِ اثرگذار، آنچه بازپس گرفته میشود، آنچه مدعیانِ تازهای مییابد، نه یک واژهی اهانتآمیز، که الگوهای کاربردشناختیِ تولید و تفسیرِ اهانتآمیزِ یک عبارت، یعنی رفتار گفتمانی آن، است؛ الگوهایی تصنعی و غیرعقلانی که تولید و بازتولید زبانیشان، به قوامیافتن و سختجانتر شدنِ قالبوارههای جنسیتزده میانجامد.
پانویسها
[1] البته گروه موسیقی slants نخستین آمریکاییان آسیایی تباری نیستند که این واژه را قالببندی مجدد (reframing) کردهاند. به تصریح پایهگذار این گروه، پیش از آنها، مجلهی اسلنت، جشنوارهی فیلم اسلنت، تلویزیون اسلنت، و نمونههای دیگر وجود داشته است. با این حال، نامگذاریِ رسمی این گروه، پروندهی حقوقی هفتسالهی آن و رفتار زبانآگانهی این گروه، دامنهدارترین و اثرگذارترین تغییر را در الگوی تفسیرِ این واژهی نژادگرایانه به بار آورده است.
[2] . «چشمبادامی» برابر مناسبی نیست و وجه توهینآمیز این واژه را چندان بازنمایی نمیکند.
[3] . فرایند بازپسگیری یا تخصیص مجددِ واژهها منتقدانی هم دارد؛ منتقدانی که نگران بودهاند، تکرار این واژههای اهانتآمیز به تثبیت قالبوارههای بازنماییشده در آنها کمک کند؛ بااینحال، صرفنظر از تجربهها و روایتهای علاقهمندان به این فرایند، و سابقهی تاریخی آن، ارزیابیهای پژوهشبنیادی مانند مقالهی گیبسن و همکاران (Taming Uncivil Discourse) حاکی از کاماببودنِ کاربستِ این فرایند است.
عجب مطلبی دمتون گرم 🤌🏾✌🏽
سپاسگزاریم از اینکه نظر پرلطفتان را با ما و دیگران در میان گذاشتید؛ برقرار باشید.