زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

فواید شاهنامه از حیث لغت و صرف و نحو

تصویر سعید نفیسی

سعید نفیسی

 
  بازنشر در قالب متن جست‌وجوپذیر پس از هشتاد و نه سال
  انتشار نخست: مجلۀ مهر، شمارۀ۶، سال ۱۳۱۳

این کتابی که درین روزها در گیتی ولوله افکنده و نهصد و اند سال‌ست که بر جهان فرمانروایی می‌کند دریائی‌ست که سال‌ها در آن غوطه توان خورد. بعضی از حکمای الهی خدا را چنین وصف کرده‌اند که هر کسی به فراخور فهم و دانش خویش؛ از کودک تا پیر گوژپشت و از زن و مرد و از دانا و نادان، چیزی از آن درک می‌کند. این کتاب هم دریائی‌ست که هر کس به فراخور اندیشه و خرد خود، به هر زمان و در هر دیار، به هر حال و به هر سن، از آن سودی برمی‌دارد. این کتاب تنها برای نژاد ایرانی نوشته نشده؛ برای فرزند آدمی پرداخته شده است، داستان رستم و سهراب و بیژن و پیران و گردآفرید و دیگر پهلوانان نیست، بلکه داستان دل و جان آدمی‌زاده است. هر سطری از آن را فایدتی است و هر کلمتی از آن را زیبائی صوری و معنوئی. اگر برای دیگران گوهر گرانبهائی است که ره‌آورد سالیان‌ست برای ایران گنج زوال ناپذیری‌ست که همواره سودی دیگر می‌بخشد و هر کسی که به هر آرزو آن را بگشاید از آن نومید و نابهره بازنمی‌گردد.خدای داند که این مرد طوسی در نهصد و اند سال پیش چه بنیانی نهاده است که تا جهان باشد پایدار خواهد ماند! در زبان او سحری‌ست که پیر و برنا را جادو می‌کند و در سخنان او شکوه و جلالی‌ست که دانا و نادان را پای‌بست خود می‌سازد. فواید این کتاب زبانی که گوئی فرشتگان از آسمان برین فرود آورده‌اند به اندازه‌ای‌ست که به شمار نتوان آورد. درین سطور می‌خواهم به شمه‌ای از فواید لغوی و صرف و نحوی این کتاب کریم اشارت کنم و این یک فایده از هزاران فواید آن‌ است. هر بیتی از این کتاب از فایدتی تهی نیست و عمرها می‌خواهد که دانشمندان ایران بر سر هر یک بیت آن اندیشه کنند و سخن‌ها در آن بگویند و بنویسند. برای اینکه این راه تحقیق باز شود من دو هزار بیت از آغاز این کتاب را گرفته‌ام و فوایدی فراهم ساخته‌ام که برای نمونه درین چند سطور یادداشت می‌کنم و این فواید لغوی و صرف و نحوی در باب کلماتی‌ است که در کتاب‌های لغت و صرف و نحو متوجه آنها نشده‌اند:

فواید لغوی

پرستنده در شاهنامه کراراً به معنی خادم آمده است از آن جمله درین بیت:

 جدا کردشان از میان گروه // پرستنده را جایگه کرد کوه

کجا نیز درین کتاب، هم چنا‌که در زبان شعرای قدیم، کراراً به معنی «که» آمده است، از آن جمله درین بیت:

   نسودی سه دیگر گره را شناس //  کجا نیست بر کس از ایشان سپاس

درین بیت «همگنان» را به معنی «همگان» و همه کسان آورده است:

  کجا کارشان همگنان پیشه بود  // روانشان همیشه پر اندیشه بود

درین بیت «کالبد» را به معنی قالب اعم برای اجسام آورده است:

 هر آنچ ار گل آمد چو بشناختند // سبک خشت را کالبد ساختند

درین بیت درودن را به معنی عام کندن آورده است (نه تنها خاص درو کردن):

 بروزی دو کس بایدت کشت زود // پس از مغز سرشان بباید درود

درین بیت درنگ را به معنی مجال و فرصت آورده است:

   چو ضحاکش آورد ناگه بچنگ //  یکایک ندادش زمانی درنگ

درین بیت انجمن شدن را به معنی گرد شدن و جمع شدن آورده است:

  چو ضحاک بر تخت شد شهریار  // برو سالیان انجمن شد هزار

درین بیت آویختن را به معنی دست زدن اعم آورده است:

 چو آمدش هنگام خون ریختن //  به شیرین روان اندر آویختن

درین بیت پرداختن به معنی آماده کردن آمده است:

  از آن دو یکی را بپرداختند // جزین چاره‌ای نیز نشناختند

درین بیت و در بسیار موارد دیگر «کئی» را صفت برای پادشاهان ایران به معنی اعم آورده است و تنها منسوب به سلسلۀ کیان نیست:

  پرستنده کردیش بر پیش خویش // نه رسم کئی بد نه آئین نه کیش

درین بیت «به راز» قید مرکب به معنی محرمانه آمده است:

 چنین گفت ضحاک را ارنواز // که شاها چه بودت بگوئی به راز

درین بیت خان را به معنی سرای آورده است و خانه مصغر همین کلمه است:

  که خفته به آرام در خان خویش // بدینسان بترسیدی از جان خویش

درین بیت و در بسیاری از موارد دیگر «یا خود» را به جای «یا آنکه» آورده است و همین ترکیب در بعضی از لهجه‌های ایران باقی‌ست:

 نگه کن که هوش تو بر دست کیست //ز مردم نژادست یا خود پری‌ست

درین بیت «پرمنش» را به معنی «پردل» و بن افکندن را به معنی طرح کردن آورده است:

 شه پرمنش را خوش آمد سخن// که آن سرو پروین‌رخ افکند بن

درین بیت چراغ را به معنی مجازی برای خورشید آورده است:

 جهان از شب تیره چون پر زاغ // همانگه سر از کوه بر زد چراغ

درین بیت «جگرسوخته» را به معنی فاعلی به جای جگرخسته‌کننده آورده است:

 ز کشور به نزدیک خویش آورید// بگفت آن جگرخسته خوابی که دید

درین بیت و در بسیاری از موارد دیگر «نهانی» را به معنی محرمانه آورده است:

  نهانی سخن کردشان خواستار// ز نیک و بد گردش روزگار

درین بیت گشادن را به معنی فاش کردن آورده است:

 گر این راز بر ما نباید گشاد  // دگر سر بخواری بباید نهاد

درین بیت پردخته مخفف پرداخته به معنی تهی کرده و «را» به جای «برای» آمده است:

 بدو گفت پردخته کن سر ز باد  // که جز مرگ را کس ز مادر نزاد

درین بیت «بازجای» به معنی «بجای خود» آمده است:

 چو آمد دل تاجور باز جای // به تخت کئی اندر آورد پای

درین بیت «پیرسر» را به معنی «رسیده به پیری» آورده است: و «پیرانه سر» نیز به همین معنی در مقام قید و بند و از بن ماده است:

  که کس در جهان گاو چونان ندید // مه از پیرسر کاردانان شنید

درین بیت «باز خوردن» به معنی برخوردن و تلافی کردن آمده است:

 از آن روزبانان ناپاک مرد //  تنی چند روزی بدو باز خورد

درین بیت «باژ» به معنی اعمِ مزد آمده است نه به معنی اخصِ باج و خراج:

  اگر باژ خواهی روانم تراست // گرو کان کنم دل بدان کت هواست

درین بیت پرستنده به معنی پاسبان و نگهبان آمده است:

  پرستندۀ بیشه و گاو نغز  //  چنین داد پاسخ بدان پاک مغز

درین بیت پند به معنی امر و فرمان آمده است:

 که چون بنده در پیش فرزند تو // بباشم پذیرندۀ پند تو

درین بیت زنهارگیر به معنی امان و پناه‌دهنده است:

  سه ساله پدروار از آن گاو شیر // همی داد هشیار زنهار گیر

درین بیت زنهار دار نیز به معنی پناه و امان‌دهنده است:

 دوان مادر آمد سوی مرغزار // چنین گفت با مرد زنهاردار

درین بیت پی بریدن به معنی دل بریدن و دل کندن است:

 ببرم پی از خاک جادوستان // شوم با پسر سوی هندوستان

درین بیت ستردن به معنی فرو ریختن آمده است:

 چو گفت این سخن خوب رخ را ببرد // ز بس داغ او خون دل می‌سترد

درین بیت و در بسیاری از موارد دیگر پست کردن به معنی نابود کردن آمده است:

 بیامد از آن کینه چون پیل مست // مر آن گاو پرمایه را کرد پست

درین بیت ایوان را به معنی اعم خانه و از پای اندرآوردن را به معنی ویران‌کردن آورده است:

 به ایوان او آتش اندر فکند // ز پای اندر آورد کاخ بلند

درین بیت و در جاهای دیگر داستان «زدن» به معنی نقل کردن آمده است:

 چه گویم کیم بر سر انجمن // یکی دانشی داستانم بزن

درین بیت یازیدن را به معنی دراز کردن آورده است چنان‌که شعرای دیگر هم گفته‌اند:

 چنان بد که ضحاک جادوپرست// از ایران به جای تو یازید دست

درین بیت و در موارد بسیار «چه مایه» را به معنی «چقدر» و «چه مقدار» آورده است:

 ازو من نهانت همی داشتم  // چه مایه به بد روز بگذاشتم

درین بیت «رست« را به معنی اعم آورده است و نه به معنی اخص برای گیاه:

 ابر گفت ضحاک جا دو دو مار  // برست و برآورد از ایران دمار

درین بیت «پای» را به معنی مجازی برای تاب و توان آورده است:

 بدو گفت مادر که این رای نیست // ترا با جهان سر به سر پای نیست

درین بیت «پیوند» را به معنی رسم و آئین آورده است:

 جز این‌ست آئین و پیوند کین  // جهان را به چشم جوانی مبین

و نیز ازین شعر همین معنی برمی‌آید:

 بدو باز دادند فرزند‌ اوی  // به خوبی بجستند پیوند اوی

درین بیت داستان به معنی واقعه آمده است:

 بباید برین بود همداستان// که من ناشکیبم بدین داستان

و ازین بیت نیز همین معنی برمی‌آید:

تو شاهی و گر اژدها پیکری // بباید بدین داستان داوری

درین بیت دژم به معنی عبوس و گرفته آمده است و شعرای دیگر نیز به همین معنی آورده‌اند:

  بدو گفت مهتر به روی دژم // که بر گوی تا از که دیدی ستم

درین بیت دست‌ بردن را به معنی دست درازی کردن و دست اندازی کردن آورده است و دستبرد نیز از همین ماده است:

  ستم گر نداری تو بر من روا  // به فرزند من دست بردن چرا

درین دو بیت «شمار» را به معنی داوری آورده است و «روز شمار» از همین ماده است که به معنی روز رستاخیز و روز داوری و حساب باشد:

 شماریت با من بباید گرفت // بدان تا جهان ماند اندر شگفت

 مگر کز شمار تو آید پدید // که نوبت به گیتی به من چون رسید

از قافیه این بیت برمی‌آید که «گرفت» را به فتح راء نیز می‌توان خواند:

سر و دل پر از کینه کرد و برفت //تو گفتی که عهد فریدون گرفت

درین بیت «گرد برخاست» را به معنی «هیاهو برخاست» آورده است:

 همان کاوه آن بر سر نیزه کرد  //همان گه ز بازار برخاست گرد

درین بیت «هوا کردن» را به معنی آرزو کردن و هوادار بودن آورده است:

  کسی کو هوای فریدون کند  // سر از بند ضحاک بیرون کند

درین بیت «بوم» را به معنی «بدنه» و «پیکره» آورده است:

 بیاراست آن را به دیبای روم // ز گوهر بر و پیکر و زرش بوم [از زرش بوم]

درین بیت «گرد» به معنی «گرده» و «قرص» آمده است: 

 بزد بر سر خویش چون گرد ماه // یکی فال فرخ پی افکند شاه

درین بیت نهیب به معنی آزار آمده است و پرداختن به معنی پاک کردن:

 بگردان ز جانش نهیب بدان // بپرداز گیتی ز نابخردان

درین بیت ساز گرفتن به معنی آماده شدن آنده است:

 فریدون سبک ساز رفتن گرفت// سخن راند و هر کس نهفتن گرفت

درین بیت و در بسیاری از موارد دیگر تافتن را به معنی روی سوی چیزی کردن آورده است:

 چو بگشاد آب هر دو بشتافتند // به بازار آهنگران تاختند

درین بیت پیکر را به معنی نقشه و طرح آورده است:

 جهان دار پرگار بگرفت زود // وزان گرز پیکر بدیشان نمود

درین بیت توشه به معنی آذوقۀ سپاه آمده است:

 به پیلان گردن‌کش و گاومیش // سپه را همی توشه بردند پیش

درین بیت درود به معنی سلام آمده است و شعرای دیگر نیز بسیار بکار برده‌اند:

 درآمد بدین جای نیکان فرود// فرستاد نزدیک ایشان درود

درین بیت بند به معنی قفل آمده است:

 که تا بندها را بداند کلید //  گشاده به افسون کند ناپدید

درین بیت رودبان چنان‌که از اشتقاق آن هم پیدا است به معنی پاسبان رود آمده است:

 چو آمد به نزدیک اروند رود // فرستاد زی رودبانان درود

دریت بیت «نخست» به معنی پیش از وقت آمده است:

 مرا گفت کشتی مران تا نخست // جوازی نیابی به مهرم درست

درین بیت گلرنگ به معنی اعم برای اسب آمده است:

  سرش تیز شد کینه و جنگ را // به آب اندر افکند گلرنگ را

درین بیت راهجوی به معنی راهرو و رهوار آمده است:

نشست از برِ بارۀ راهجوی//  سوی شاه ضحاک بنهاد روی

درین بیت آرام به معنی اعم به جای آرامگاه آمده است:

 به مردی نشیند در آرام تو // ز تاج و کمر بسترد نام تو

درین بیت شوریدن به معنی تغییر کردن و تندی کردن آمده است:

 به دشنام زشت و به آواز سخت // به تندی بشورید با شور بخت

درین بیت هم‌گروه را به معنی هم‌دست و هم‌داستان آورده است:

 سپاهی و شهری به کردار کوه // سراسر به جنگ اندرون هم‌گروه

درین بیت ورزش به معنی اعم برای شغل و کار آمده است:

 شما دیر مانید و خرم بوید// به رامش سوی ورزش خود شوید

درین بیت گزیرد از گزیر به معنی چاره و ضرورت آورده است درین صورت به قیاس باید مصدر آن گزیرفتن باشد مانند پذیرفتن و گرفتن:

 مبر جز کسی را که نگزیردت// به هنگام سختی ببر گیردت

درین بیت شناختن را به معنی دانستن آورده است:

 بزرگان لشکر چو بشناختند// بر شهریار جهان تاختند

درین بیت زیبا را به معنی زیبنده آورده است:

 از آن پس بدیشان نگه کرد شاه// که گفتند زیبای تخت‌ست و گاه

درین بیت چربی را به معنی چرب‌زبانی و نرمی و ملایمت آورده است:

 زمین را ببوسید و چربی نمود//  بدان مهتران آفرین برفزود

درین بیت بدی را به ضم باء به معنی بادی در مقام دعا و آرزو یعنی باشی آورده است:

 بدو گفت جندل که خرم بدی //  همیشه ز تو دور دست بدی

و نظیر همین بیت و به همین معنی و صورت بیتی در کتیبۀ قصر شیرین در حدود خانقین بوده است[1] از زمان ساسانیان بدین گونه:

 هژیرا به کیهان انوشه بدی // جهان را به دیدار توشه بدی

درین بیت پادشاهی به معنی مملکت و قلمرو پادشاه آمده است:

 مرا پادشاهی آباد هست // همم گنج و مردی و بنیاد هست

محمود خان ملک‌الشعرا نیز همین کلمه را در مدیحه به همین معنی سروده است:

  جغد ازین پس به سوی خانۀ بدخواه رود  // که نمانده است درین پادشهی جای خراب

درین بیت «چو» را به معنی «چنان‌که» آورده است:

 که ما نیز نام سه فرخ نژاد // چو اندر خور آید نکردیم یاد

درین بیت آب گنده را به معنی گندیدۀ در آب آورده است:

 پیامش چو بشنید شاه یمن // بپژمرد چون ز آب کنده سمن

درین بیت «نندر خورد» را مخفف «نه اندر خورد» آورده است:

 اگر گویم آری و دل ز آن تهی // دروغ ایچ نندر خورد با مهی

درین بیت «ازین در» را به معنی «ازین حیث» و «ازین باب» آورده است:

 ازین در سخن هر چه تانست یاد // سراسر به من بر بباید گشاد

درین بیت «میستان» را به معنی جای می و «نیستان» را به معنی نی‌زار آورده است:

 زمین را به خنجر میستان کنیم // به نیزه هوا را نیستان کنیم

درین بیت کار بستن را به معنی پیروی کردن و عمل کردن آورده است و شعرای دیگر نیز بدین معنی بسیار سروده‌اند:

  شما هر چه گویم ز من بشنوید // اگر کار بندید خرم بوید

درین بیت ژرف‌بین را به معنی باریک‌بین و دقیق آورده است:

 یکی ژرف‌بین است شاه یمن // که چون او نباشد بدین انجمن

درین بیت بازار شکستن را به معنی رونق و رواج بردن آورده است:

 بدان گه که پیوسته شد کارشان // به هم بر شکستند بازارشان

درین بیت افسرور را به معنی افسردار و تاجدار آورده است:

سه افسرور از پیش سه تاجور  // رخان‌شان پر از شرم بود از پدر

درین بیت می به یاد کسی خوردن را به معنی شراب به سلامتی کسی خوردن آورده:

  سه پور فریدون سه داماد اوی // نخوردند می جز همه یاد اوی

درین بیت نشستن‌ گه را به معنی نشیمن آورده و نظایر بسیار در زبان ما دارد:

 نشستن گهی ساخت شاه یمن// همه نامداران شدند انجمن

درین بیت سزاید را به معنی سزاوار باشد آورده و ازین قرار مصدر آن سزائیدن است:

 برفت و بیامد پدروار پیش //چنان چون سزاید به آئین و کیش

درین بیت پرسیدن را مطلق احوال پرسیدن آورده چنان‌که در جاهای دیگر نیز می‌توان یافت:

 فریدون بپرسید و بنواختشان // به اندازه بر جایگه ساختشان

درین بیت فرسته را که اسم مفعول از فرستادن‌ست چنان‌که در زبان فارسی نظایر بسیار دارد به معنی فاعلی آورده است:

 به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین // فرسته فرستاد زی شاه چین

درین بیت دیدار را به معنی دیده و چشم آورده است:

 به دیدار دل بنگر این داستان // کزین گونه نشنیدی از راستان

درین بیت تیز ویر را به معنی تیز هوش آورده است و یادگیر را به معنی پرحافظه:

  گزیدند پس موبدی تیز ویر // سخن‌گوی و بینادل و یادگیر

درین بیت پندمند را به معنی حاوی و شامل پند آورده است:

 چنین گفت کین نامۀ پندمند// به نزد دو خورشید گشته بلند

درین بیت «کرد» را به معنی کرده و کردار آورده است:

 از آن پس که هر گونه کرد جهان // شده آشکارا بدو بر نهان

درین بیت آزار را بر سبیل تعارف به معنی دردسر و صداع و زحمت آورده است چنان‌که در زبان عوام هم هست:

 دوان آمد از بهر آزارتان // همان آرزومند دیدارتان

درین بیت بودن را به معنی ماندن آورده است چنان‌که امر آن «باش» نیز در محاورات به معنی «بمان» متداول است:

 چو از بودنش بگذرد روز چند // فرستید نزد منش ارجمند

درین بیت پرسش را به معنی اعم به جای احوال‌پرسی آورده است:

 دو پرخاشجوی و یکی نیک‌خوی // گرفتند پرسش نه بر آرزوی

درین بیت رای‌زن را به معنی مشاور آورده است از رای زدن به معنی مشورت کردن:

 سرا پرده پرداخت از انجمن // خود و تور بنشست با رای‌زن

درین بیت هنگامه را به معنی مشغله آورده است:

 به هنگامۀ بازگشتن ز راه// نکردی همانا به لشکر نگاه

درین بیت زیر پای کردن را به معنی زیر پای افکندن آورده است:

 اگر بیخ او نگسلانی ز جای// ز تخت بلندت کند زیر پای

درین بیت زین کشیدن را به معنی غاشیه کشیدن و کنایه از احترام کردن آورده است:

 سپهر بلند ار کشد زین تو  // سرانجام خشت است بالین تو

درین بیت «نشست» را اسم مکان به معنی نشستن گاه و نشستن جای و نشیمن آورده است:

 یکایک برآمد ز جای نشست // گرفت آن گران کرسی زر به دست

درین بیت اندازه گرفتن را به معنی عبرت گرفتن آورده است:

چو شاهان کشی بی‌گنه خیر خیر // ازین دو ستمکاره اندازه گیر

درین بیت پذیره شدن را به معنی استقبال کردن آورده است:

 پذیره شدن را بیاراستند// می و رود و رامشگران خواستند

درین بیت «بدرود» را به حالت صفت و به معنی دردمند آورده است:

  هیونی پدید آمد از تیره گرد  // نشسته برو سوگواری به درد

درین بیت «رخان» را جمع به معنی گونه آورده است و نه چهره و روی که فرهنگ‌نویسان ضبط کرده‌اند:

 سیه شد رخان دیدگان شد سپید // که دیدن دگرگونه بودش امید

درین بیت «پذیره» را که اسم فاعل از پذیرفتن است به حالت اسم فعل به معنی استقبال و پذیرایی و پیشباز آورده است:

 چو خسرو بدان‌گونه آمد ز راه // چنین باز گشت از پذیره سپاه

درین بیت دل شستن را به معنی دست شستن و دست کشیدن و چشم پوشیدن و دل برداشتن آورده است:

 یکی پند گویم ترا من درست // دل از مهر گیتی ببایدت شست

درین بیت «داغ دل» را به حالت صفت مرکب به معنی داغدیده دل آورده است:

 سپه داغ دل شاه با های و هوی // سوی کاخ ایرج نهادند روی

درین بیت شاه‌پور را به معنی مطلق شاهزاده آورده است:

 فریدون سر شاه‌پور جوان //  بیامد ببر در گرفته توان

درین بیت «از در» را به حالت صفت مرکب به معنی درخور و فراخور آورده است چنان‌که شعرای دیگر هم سروده‌اند:

  بر آن تخت شاهنشهی بنگرید //  سر شاه را نز در تاج دید

درین بیت جشنگاه را به معنی جای جشن آورده است:

 تهی دید از آزادگان جشنگاه // به کیوان برآورد گرد سیاه

درین بیت «نفرید» را از نفریدن به معنی نفرین کردن مشتق کرده است:

 بر افشاند بر تخت خاک سیاه// بنفرید بر جان بدخواه شاه

درین بیت «خان و مان» را به جای خانمان در دو کلمه آورده و ظاهراً خان به معنی سرای است که خانه مصغر آن‌ست و مان از فعل ماندن‌ست به معنی به جا گذاشتن و گویا خان و مان اموال غیرمنقول و منقول را معنی می‌دهد:

  به زنّار خونین ببستش میان // فکند اندر آتش همه خان و مان

درین بیت «اندر گذار» را به معنی ببخشا و عفو کن آورده است:

 همی گفت کای داور کردگار //  بدین بی‌گنه کشته اندر گذار

درین بیت پیماید را به معنی درنوردد آورده است:

 چو دیدم چنین زان سپس شایدم // کجا خاک بالا بپیمایدم

درین بیت «به‌ زار» را به حالت قید مرکب به معنی «به‌ زاری» آورده است:

  سرت را بریده به‌ زار اهرمن// تنت را شده کام شیرا ن کفن

درین بیت بگذاشتند را به معنی گذراندند آورده است:

 چه مایه چنین روز بگذاشتند // همه زندگی مرگ پنداشتند

درین بیت هنگامه را به معنی وقت و زمان و هنگام گفته است:

  چو هنگامۀ زادن آمد پدید // یکی دختر آمد ز ماه آفرید

درین بیت «برگشت» را به معنی بزرگ شد سروده است:

 چو برگشت و آمدش هنگام شوی // چو پروین بدش روی و چون قیر موی

درین بیت درنگ را به معنی مدت و زمان آورده است:

  نیا نامزد کرد شویش پشنگ // بدو داد و چندی برآمد درنگ

درین بیت روا نکردن را به معنی روا نداشتن گفته است:

 چنان پروریدش که باد و هوا // برو برگذشتن نکردی روا

درین بیت چیره‌زبان را به معنی زبان‌آور گفته است:

 بجستند از آن انجمن هر دوان //  یکی پاکدل مرد چیره‌زبان

درین بیت گردن را به معنی عرابۀ و گردونۀ جنگی آورده است:

 به گردونه‌ها بر چو مشک و عبیر // چه دیبا و دینار و خز و حریر

درین بیت «برز» را به معنی باندی و فراز مطلق آورده است:

 پیامی گزارم ز هر دو رهی// بدین برز درگاه شاهنشهی

درین بیت نوشته را به معنی سرنوشت و قضا و قدر و بوش را که اسم مفعول از بودن است به معنی هستی و وجود آورده است:

  نوشته چنین بود بر ما روش // به رسم روش اندر آید بوش

درین بیت خواهشگر را به معنی خواهشمند آورده است:

 منوچهر را با سپاه گران// فرستد به نزدیک خواهشگران

درین بیت بپوئیم را به معنی بکوشیم سروده است:

 بپوئیم تا آب و رنجش دهیم // چو تازه شود تاج و گنجش دهیم

درین بیت و در بسیاری از موارد دیگر دو رویه را به معنی دو سوی و از دو طرف آورده است؛ آژده را به معنی رنگ کرده:

 دو رویه بزرگان کشیده رده // سراپای یکسو به زر آژده

درین بیت کمر را هم‌چنان‌که در محاورت باقی مانده به معنی کمربند آورده است:

  به زرین عمود و به زرین کمر  //  زمین کرده خورشیدگون سربه‌سر

درین بیت بازخریدن را عوض و کیفر گرفتن آورده است:

 خریدن از او باز خون پدر // به دیبا و دینار و گنج و گهر

درین بیت بن را به معنی اساس و پایه سروده است:

  شنیدم همه هر چه گفتی سخن // نگه کن که پاسخ چه یابی ز بن

درین بیت خیره را به معنی عبث و بیهوده آورده است:

 که گفتار خیره نیرزد به چیز //  ازین در سخن چند رانیم نیز

درین بیت پرداختن به معنی فارغ شدن آمده است:

 کنون چون ز ایرج بپرداختند // به کین منوچهر برساختند

درین بیت رزم‌خواه به معنی رزمجوی و جنگجوی آمده است؛ نستوه به معنی جنگی و ستیزنده و مبارز:

 سپهدار چون قارن رزم‌خواه // چو شاپور نستوه پشت سپاه

درین بیت از آن را به معنی از آن جهت و از آن روی سروده است:

 از آن تاکنون کین او کس نخواست //  که پشت زمانه ندیدیم راست

درین بیت دست پیش کردن را به معنی پیشدستی کردن آورده است:

 نه خوب آمدی با دو فرزند خویش // که من جنگ را کردمی دست پیش

درین بیت بودنی را به معنی وضع و حال آورده است:

 همه بودنی‌ها به روشن روان //  بدید آن گرانمایه مرد جوان

درین بیت «سالاربار» را به معنی حاجب و پیشخدمت آورده است:

 بیامد همان‌گاه سالاربار //  فرستاده را برد زی شهریار

فواید صرف و نحوی

گذشته از این فواید لغوی که در شاهنامه می‌توان یافت و این شواهد کافی‌ست برای آنکه مسلم سازد چه مایه از آنها از فرهنگ‌نویسان و از کسانی‌که در این کتاب تتبع کرده‌اند فوت کرده است فواید صرف و نحوی نیز در شاهنامه بسیار است و برای نمونه فوایدی چند را که در همین ابیات دو هزارگانۀ آغاز کتاب یافته‌ام یادداشت می‌کنم:

از آن جمله است شین فاعلی که در زبان عوام در آخر سوم شخص مفرد از فعل ماضی معمول‌ست مانند «گفتش» و «رفتش» که او گفت و او رفت معنی می‌دهد و فردوسی عین همین شین را کراراً در شاهنامه آورده است از آن جمله درین بیت:

 فرانک بدو داد فرزند را // بگفتش بدو گفتن پند را

و نیز درین بیت:      

به ضحاک گفتش ستاره شمر // که روز تو آرد فریدون به سر

دیگر آن‌ست که معمولاً «ان» را علامت جمع برای روح‌داران یا چیزهای منسوب بدان می‌دانند یعنی می‌پندارند که انسان و حیوان و نبات و اعضای انسان و حیوان را به «ان» جمع می‌بندند و جز آن را به «ها». گذشته از آنکه فردوسی و شعرای دیگر چیزهای دیگر را که جزو این شمار نیست با «ان» جمع بسته‌اند مانند شبان و روزان، درین بیت جمع گوهر را گوهران آورده است و این دلیل دیگری‌ست که آن قاعده پابرجاست:

بر آن بی‌بها چرم آهنگران // برآویختی نو به نو گوهران

دیگر آن‌ست که در کتاب‌های نظم و نثر قدیم ما کراراً دیدم شده است که برای فاعل جمع فعل مفرد می‌آورند: مخصوصاً فریدالدین عطار در تذکره‌الاولیا این کار را بسیار کرده است، این بیت شهنامه نیز دلیل دیگری‌ست که آوردن فعل مفرد برای فاعل جمع در زبان فارسی مجاز است:

 خورش خانۀ پادشاه جهان // گرفت آن دو بیدار فرخ‌مهان

و حتی ازین شعر برمی‌آید که هر گاه عدد بر سر اسم درآید می‌توان آن اسم را جمع بست، چنان‌که «دو بیدار فرخ‌مهان» آورده است و نه «دو بیدار فرخ‌مه».

دیگر از فوایدی که ازین کتاب بدست می‌آید این‌ست که گاهی ابیات آن معانی را که فرهنگ‌نویسان به خطا ضبط کرده‌اند یا در آن تردید داشته‌اند تصحیح می‌کند یا از تردید بیرون می‌آورد، از آن جمله است کلمۀ «بیجاده» که فرهنگ‌نویسان در معنی آن تردید دارند و هم آن را کهربا معنی کرده‌اند و هم نوعی از یاقوت ولی ازین بیت فردوسی مسلم می‌شود که قطعاً به معنی کهرباست:

  شد آن تخت شاهی و آن دستگاه // زمانه ربودش چو بیجاده کاه

دیگر کلمۀ «دیبا» است که دیبا و دیبه مخفف آن و دیباج معرب آن‌ست و فرهنگ‌نویسان آن را پارچۀ حریر الوان و رنگارنگ دانسته‌اند ولی از این بیت فردوسی یقین می‌کنیم که پارچۀ سرخ بوده است:

 بدان را زبد دست کوته کنم // زمین را به خون رنگ دیبه کنم

بالجمله این کتاب گران‌بهای شریف گذشته از فواید دیگر دریائی‌ست از فواید لغوی و صرف و نحوی که اگر در آن دقت و تتبع کامل کنند نه تنها لغات بسیار برای حوائج روزانه بدست می‌آید بلکه بسا مشکلات زبان فارسی گشاده می‌شود و برای اینکه راه این‌گونه تحقیق در شاهنامه باز شود درین سطور نمونه‌های چند از فوایدی که در لغت و صرف و نحو از دو هزار بیت آغاز این کتاب می‌توان برداشت یادداشت کردم که سرمشقی برای کسانی‌که می‌خواهند ازین راه خدمتی به ادبیات ایران کنند درمیان باشد، امیدست که پویندگان این راه دنبالۀ این اندک تتبع را بگیرند و به نتایجی که حتماً باید ایرانیان روزی بدان برسند هر چه زودتر کامیاب گردند.

پانویس‌ها

۱ . تذکرۀ الشعرای دولتشاه چاپ لیدن – ص 29

۲- زبان‌داد: تنها تغییر مهم زبان‌داد در رسم‌الخط اصلیِ متن بهره‌گیری از نیم‌فاصله به‌جای فاصله است؛ همین تغییر نیز در بیشترِ مثال‌هایی (برای نمونه فعل‌های مرکب) که نویسنده نقل کرده است، به کار بسته نشده است. برای جداسازی دو مصراع یک بیت نیز دو خط مورب به کار رفته است. شماری از اشکال‌های چاپی تصحیح شدند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *