انتشار نخست: مجلهی مهر
بازنشر (در قالب متن جستجوپذیر) پس از ۹۰ سال
مجید موقر
در ایالات و ولایات دوردست هم بسیاری لغات پراکنده و منتشر است که از ریشه اصیل اوستائی و سانسکریتی است. اساساً به قدري زبانهای ولایتی مغشوش و تحریف شده است که به وصف نمیآید. نه لر زبان کرد را میفهمد، نه کرد زبان بلوچ را، نه بلوچ زبان دشتی را و نه تهرانی زبان هیچکدام از آنها را. این ملوکالطوایفی لغوی بیشتر به واسطه صعوبت مراودات و دور بودن ایالات و ولایات از یکدیگر بوده است، چه طرق و شوارع تا اندکی پیش مخوف و ناامن، وسایل نقلیه بطئی و طاقتفرسا و احتیاجات مستقیم بین ایالات محدود و کم بود. هر ایالتی نیمهمستقل به سر میبرد و رفتهرفته زبانها و لهجههای بومی به وجود آمد و تدریجاً به قدری از یکدیگر متمایز شدند که علیالظاهر هر يک از آنها زبان خاصی گردید. نگارنده خوب به خاطر دارم وقتی که در کلاس چهار ابتدائی بودم معلم کلاس جملۀ ذیل را به لهجۀ بوشهری با حذف نقطه بر تختهسیاه نوشته محصلین را دعوت به قرائت آن نمود. هیچیک از شاگردان از عهدۀ خواندن آن برنیامد و جملۀ مزبور از این قرار بود:
«بحس تو عفتو بيد سيس گه ايحل يو»
که چون نقطه بگذاریم میشود:
«بچش تو عفتو بید سیش گه ايحل بيو»
وقتی که جملۀ فوق را به فارسی صحیح درآوریم میشود:
«بچهاش در آفتاب بود او گفت این طرف بیا»
آیا این دو جمله علیالظاهر هیچ شباهتی به هم دارند؟ و هیچ فارسیزبانی غیر از خود بوشهری چیزی از آن میفهمد؟ حاشا! در عین حال بوشهری «حرفزدن» را «گپ زدن» میگوید که کلمۀ فارسی خالص و از ریشه اوستایی است.
در همین زبانهای ولایتی بسا کلمات مورد استعمال است که چون با علم به السنۀ اوستائی و سانسکریتی در آنها تتبع شود معلوم خواهد شد که از بازماندگان پاک زبان آریائی است.
هرآینه اگر از آن روزی که نهضت معارف خواهی در ایران شروع شد و هر کس خود را طرفدار جدی اصلاحات معارفی معرفی میکرد این طرفداریها از دایرۀ قول به مرحله عمل گرائیده بود و توجه خاصی به اهمیت مقام لغت معطوف میگشت و هیئتی مخصوص اصلاحات لغوی تعیین میشد امروز از این تنگنای لغوی خارج شده فرهنگ نسبتاً منظم و جامعی از زبان فارسی در دست میداشتیم و تا این درجه در اصطلاحات علمی و فنی جدید زبون و بیچاره نبودیم.
تتبع و تفحص در همین زبانهای بومی و جمعآوری لغات و اصطلاحات آنها (با رعایت تفكيکِ صحيح از سقیم) خود مجلداتی بر لغات زبان ما خواهد افزود و بسیاری از احتیاجات ما را رفع خواهد کرد. گویند در زبان عرب شیر را به قریب صد اسم و شتر را به هفتاد و پنج اسم میخوانند. در يك زبان یکصد اسم مختلف دادن به يک حیوان درنده و هفتاد و پنج اسم به يك حيوان اهلی از درجه اعتدال و سابقۀ زبانی خارج است. پس این اسراف و تبذیر به واسطه چه عواملی به وقوع پیوسته؟ قبایل عرب در زمان جاهلیت نیمهمستقل زیست نموده هر يك تشكیلاتی جداگانه داشتند. زبان هر قبیله در تأثیر استقلال سیاسی نیمهمستقل شده هر قبیله بسیاری لغات اختصاصی داشتند. شیر یا شتر در هر طایفه به اسم خاصی خوانده میشد. چون عشایر و طوایف متشتت عرب در تحت لوای اسلام درآمدند، وحدت مذهب ایجاب وحدتِ زبان نمود و مترادفات متعدد تنظیم یافت و زبان عرب را چنان سعه و گشایشی داد که قرنها زبان علمی قسمت مهمی از عالم متمدن شد. همین لغت شیر که در زبان عرب از یمن تجمع السنۀ عشایری به این درجه توسعه رسید ضعف زبان فارسی را در بیت ذیل نشان میدهد:
آن یکی شیر است اندر بادیه / و آن یکی شیر است اندر بادیه
اهمیتی که ملل متمدن عالم به زبان خود داده رنجها و زحمتها و مخارجی که در این راه متحمل شدهاند نقطۀ مقابل لاقیدی ماست در امر زبان خود. برای فهم این قضیه همت و جدیتی که انگلیسها در تهیۀ فرهنگ اخیر زبان ملی خود به منصۀ ظهور رسانیدهاند ذیلاً شرح میدهد:
اولین کتابی که به شکل فرهنگ زبان انگلیسی تدوین یافت در سنۀ ١٤٤٠ بود که لغات مشکل انگلیسی را به لاتین ترجمه و تفسیر میکرد. مؤلف آن گالفریدوس گراماتیکوس «Galfridus Grammaticus» بود. کتاب مزبور در سنۀ ١٤٩٩ به طبع رسید. این قاموس مخصوص فضلا و ادبا بود و تودۀ ملت از آن بهرهای نمیبردند. لذا در سنه ۱۷۳۰ نتان بیلی «Nathan Eaily» اقدام به تألیف فرهنگ جامعتری نمود. در این اوان فرانسویها و آلمانها توجه خاصی نسبت به لغت خود معطوف داشته جداً مشغول اصلاح فرهنگ لغت خود بودند. تا آن تاریخ هنوز آکادمی انگلیس تأسیس نیافته بود و انگلیسیها نگران بودند مبادا به واسطۀ عدم وجود آکادمی رسمی طرز استعمال لغات و اصطلاحات آنها دستخوش تمایلات شخصی ادیبنمایان متفنن شود و هرجومرجی شبیه به هرجومرج لغوی امروزه فارسی به وجود آید. شخصی را میخواستند که طرف وثوق و اعتماد ملت و در جمعآوری لغات انگلیسی دقیق، صادق و عالم و معتمد باشد. ساموئل جانسون «Samuel Johnson» را جامع این مزایا تشخیص داده و او را مأمور انجام این امر مهم لغوی کردند. ساموئل جانسون این تقاضا را اجابت کرد و در سنۀ ١٧٥٥ فرهنگ خود را منتشر ساخت. با وجود دقتی که این مرد بزرگ در تدوین فرهنگ خود به عمل آورده بود پسند طبع باریکبین نژاد انگلوساکسن واقع نشده آن را مورد انتقاد قرار دادند. برای جبران این منقصت دکتر چارس ریچاردسن «Charles Richardson» همت گماشت و به عهده گرفت و این خدمت خطیر لغوی را به پایان رساند و در سنه ۱۸۳۷ موفق شد فرهنگ جامعتری تألیف کند ولی ملت دانشپرور معارفدوست انگلیس به این تألیفات انفرادی قانع نمیشدند پیوسته خواهان فرهنگ جامع و کاملی از زبان خود بودند. عاقبتالامر در سنۀ ١٨٥٧ هیئتی مخصوص تحقیقات لغوی برگماشتند و افضل و اعلم ادبای وقت را در این هیئت وارد کردند و امر تحقیقات لغوی رسماً شروع شد. ریاست این هیئت به عهده کالریج «Coleridge» مفوض شد. این مرد مادامالحیات مردانه کوشید تا در سنۀ ١٨٦١ دار فانی را وداع گفته مقام شامخ خود را به دکتر فرنيوال «Dr. T.G. Furnivall» سپرد. تا این تاریخ دو میلیون امثال و شواهد لغوی جمعآوری شده بود. اونیورسیته[دانشگاه] اکسفورد از سنه ۱۸۷۸ رسماً وارد تشريک مساعی با هیئت محققین لغوی شد و مخارج طبع لغات را به عهده گرفت.
در دورۀ مدیریت دکتر مری «D. J. H. Murray» تصمیم گرفتند لغات متداول از قرن دوازدهم هجری را تحت مطالعه درآورند و لغات و مصطلحاتی که در مائۀ دوازدهم متروک شده بود محض سهولت و سرعت عمل حذف کنند. علاوه بر مجاهدات متمادی جمعی از ادبای طراز اول هشتصد نفر نویسندۀ دیگر داوطلبانه حاضر خدمت شده تشریک مساعی کردند. جلد اول این فرهنگ عجیب که نمونهای از معارفپروری اروپائیهاست در سنة ١٨٨٤ اشاعه یافت. دیباچه جلد اول که در ۱۸۸۸ منتشر شد مشعر بود بر اینکه ۳۰۰۰ نویسنده در تکمیل فرهنگ جدید مجانی و افتخاری بذل مساعی میکنند و ۳۵۰۰۰۰۰ شواهد و امثال جمعآوری شده است. این فرهنگ در ۱۹۲۸ در بیست جلد به طبع رسید و مجموع لغات آن بالغ بر ٤٥٥٠٠٠ است که از اشتقاقات، تعريفات، الصاقات، تهيجي و املا، معانی مختلفه هر لفظي با شواهد و امثال از بزرگترین نویسندگان، مترادفات، متضادها بحث میکند.
انجام يک همچو امر خطیری از قوۀ هیچ بشرى بالانفراد ساخته نیست. چنانکه میبینیم همین فرهنگ انگلیسی در سنۀ ١٨٥٧ شروع شد جمعی از فضلای درجه اول مملکت همه وقت در آن کار میکردند هزاران نویسندگان و عاشقان زبان و دلباختگان ملت انگلیس بذل مساعی و تشريک خدمتگزاری کردند تا در سنۀ ۱۹۲۹ حسن ختام پذیرفت. اگر حداقل را گرفته فرض کنیم در این مدتِ ۷۳ سال رویهمرفته صد نفر عالم و فاضل مشغول انجام این مهم بودهاند، بنابراین در صورتی یک فرد میتواند به تنهائی خدمتی نظیر آن انجام دهد که ۷۳۰۰ سال عمر کند! این هم امری است محال. تا مقامات رسمی با اعتبارات مکفی و حوصلۀ فراخ و با تشریک مساعی داوطلبانۀ عاشقان زبان و ادبیات فارسی وارد کار نشوند هیچوقت دارای يک فرهنگ جامع و کامل فارسی نخواهیم شد، چه امروزه دایرۀ احتیاجات تمدن بشر و لزوم توسعه وسیلۀ تفاهم و تکلم فزونی یافته و همهروزه رو به ازدیاد است. بشر شاید روزی با ده بیست لفظ احتياجات خود را رفع میکرد. برخی از لغات خیلی ضروری مثل «پدر»، «مادر»، «برادر»، «است» …. در تمام زبانهایی که از زبان وسیع هندواروپائی[1] منشعب شده و امروزه زبان تقریباً کلیه اروپا و امریکا و قسمتی از آسیاست خیلی قریب به هم هستند و خود این گواه است که قبل از آنکه نژاد آریائی از وطن اصلی خود مهاجرت اختیار کند الفاظ خیلی محدودی را استعمال میکردند. مادر را به سانسکریت matr به لاتینی Mater به فرانسه Mère به انگلیسی قدیم meder [modor] به انگلیسی امروزه mother به انگلوساكسن Moder به هلندی Moeder به ساکسن قديم Medar به آلمانی Mutter به سوئدی Moder به روسی Mate به ایرلندی Máthair میگویند. همچنین «پدر» در سانسکریت Pitr در لاتین Fater در انگلیسی قدیم Fader در انگلیسی جدید Father در انگلوساکسن Foeder در هلندی Wader در ساکسن قدیم Foder در آلمانی Vater در سوئدی Foder میگویند. نیز «است» را در لاتین est اما در سانسکریت Asti در فرانسه est در انگلیسی is میگویند.
بشر ماقبل تاریخ با این الفاظ معدود رفع احتیاجات خود میکرد ولی تمدن قرن بیستم توسعۀ شگفتآوری به زبان داده به قسمی که هیچ فردی از افراد بشر در هیچ قوم و ملتی پیدا نمیتوان کرد که به کلیۀ لغات و اصطلاحات زبان خود احاطه داشته باشد چه امروزه علوم و فنون به صدها بلکه هزارها شعبه منشعب شده و هر شعبه هزارها لغات و اصطلاحات مخصوص دارد و هیچ بشری نمیتواند تمام آنها را فراگیرد تا چه رسد که هر کدام را بتواند مورد بحث لغوی قرار دهد!
اصلاح لغت فارسی در صورتی میسر تواند شد که دولت فضلا و علمای طراز اول مملکت را دعوت به تشکیل هیئت رسمی لغوی کند و اعتبار مکفی به اختیار آنها بگذارد، ایشان نیز تا بتوانند كمک از سایر ادبا و نویسندگان داخلی و خارجی بطلبند، علمای به السنۀ سانسکریت، اوستا، پهلوی از خارج جلب کنند، (متأسفانه امروزه این طبقه علما را در ایران نداریم) ادبای متبحر در زبان عرب و فارسی را در داخله به خدمت گمارند، عدهای مأمور جمعآوری و اصلاح لغات تحریفشدۀ ولایتی شوند. عدهای به تهیه مصطلحات بومی پردازند[2]. عدهای دیگر تهیه اصطلاحات جدید علمی امروز را به عهده گیرند برخی مصطلحات امروزه را میتوان به فارسی درآورد ولی برخی دیگر را باید با تصرفاتی از السنۀ خارجه اقتباس کرد. امروزه در تمام دنیا «پیانو» را از ایتالیا «جبر» را از عربی «کانگرو» را از استرالیا میگیرند.
[1] زبانهای هندواروپایی مهمترین طبقات السنه و مشتمل است بر معروفترین زبانهای اروپا و السنۀ هند و ایران و برخی دیگر از السنه آسیائی. اصل این السنه که آنها را زبانهای هند و ژرمانی و آریائی و هندوسلتی نیز گفتهاند معلوم نیست ولی قدیمیترین اسنادی که به این زبانها در دست است مانند سرودهای ودا و اشعار همروس و از حدود ۱۵۰۰ الی ۱۰۰۰ پیش از میلاد است نشان میدهد که این السنه را با یکدیگر تفاوت بسیار است. در دورۀ تاريخی السنۀ آريایی فوقالعاده تغيير پذيرفته است. شعب مختلفۀ السنۀ هندواروپایی به قرار ذیل است:
- شعبۀ هند و ایرانی مرکب از السنۀ سانسکریت (در هندوستان) و فارسی (در ایران و افغانستان و کردستان و غیره) که آنها نیز به شعب کوچکتر منقسم میشوند.
- شعبۀ آناتولی مرکب از شعب ارمنی و فریژی و سیتی (ارمنستان و آسیای صغیر و جنوب روسیه).
- شعبۀ تراس و ایلیری (Thraco – Illyria) در قسمتی از شبهجزیره بالکان و آلبانی.
- شعبۀ بالتو اسلاوی (Balto – SlavicB) مرکب از دو شعبه اسلاو (در روسیه و صربستان و بلغاری و لهستان و غیره) و بالتی (در روسیه و لیتوانی و ولایات ساحل دریای بالتیک).
- شعبۀ یونانی (در یونان و آسیای صغیر).
- شعبۀ ایطالیایی (در ایطالیا و فرانسه و اسپانی و پرتغال و سویس و رومانی)
- شعبۀ سلتی «Seltic» (در سرزمین گل قدیم و ولز و جزیره برتانی و ایرلند و اسکاتلند و غیره.)
- شعبۀ توتونی یا ژرمانی (در آلمان و اتریش و هلند و قسمتی از بلژيك و انگلستان).
[2] برخی اصطلاحات خاصۀ محلهای معینی هستند مثلاً خرما مخصوص جنوب ایران است و لغات زیادی راجع به اقسام خرما و اجزاء درخت خرما، مراحل تكامل ثمرۀ خرما، اسباب و آلاتی که از اجزاء درخت خرما ساخته میشود.