زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

فصلی از باب لغت – بخش دوم

انتشار نخست: مجله‌ی مهر

بازنشر (در قالب متن جست‌وجوپذیر) پس از ۹۰ سال

مجید موقر

وسعت دایرۀ لغات و اصطلاحات علمی و فنی امروزۀ زبان‌های اروپائی مرهون لغات بسیطی است که از زبان‌های لاتین و یونانی قدیم گرفته شده است و هر چه دامنۀ اکتشافات و اختراعات توسعه یابد و علوم و فنون جدیدی پیدا شود بی‌درنگ توسل به این دو زبان متروک و مرده[1] می‌جویند و اصطلاحات جدیدی به اقتضای احتیاجات وقت وضع می‌کنند. در حقیقت این دو زبان مرده زنده‌کنندۀ اصطلاحات علمی دنیای امروز و دو منبع لايزال لغوی اروپایی است. چون آلتی اختراع کنند برای تک‌سواری که دارای دو چرخ و زین و رکاب و سکان و چراغ و ترمز باشد فوراً کلمه «Bi» یعنی «دو» را از لاتین و «kyklus» یعنی «چرخ» را از یونانی گرفته اصطلاح جدید «Bicycle» بر آن اطلاق کنند[2]. اگر واضعین اولیۀ این دو لغت بسیط سر از قبر درآرند و کلمۀ جدید مرکبه از آن دو لغت را بشنوند چیزی از آن نخواهند فهمید، چه معنی ابتدائی آن‌ها دور افتاده و معنی جدید یا معنی «اصطلاحی» که مفهوم تمدن امروز است از ترکیب آن‌ها حاصل شده است.

در زبان فارسی هم تشکیل کلمات مرکب از الفاظ بسیط متداول بوده و هست. وقتی که «ره‌آورد» می‌گوییم توجهی به ریشه لغت ۱ – «راه» که اسم است و ۲ – «آوردن» که فعل است نمی‌کنیم بلکه مفهوم جدیدی که «هدیۀ سفر» است از آن افاده می‌کنیم. همچنین وقتی که کسی را «شیردل» می‌خوانیم نه کاری به «شیر درنده» داریم و نه به «دل» پاک يا ناپاک او بلکه مراد «جرأت، جسارت، شجاعت و دلیری» است. کلمات جدید «هواپیما»، «هوانورد»، «راه‌آهن»، «زره‌پوش» نیز از همین قبیل است.

اعراب پیش از ما متوجه لزوم وضع اصطلاحات جدید شده و هیئتی مخصوص اجابت ندای تمدن امروز منتخب ساختند که نمونه‌ای از نتیجه زحمات آن‌ها از این قرار است: دبابه (تانک)، قاطره (لكوموتيو)، غواصه (تحت‌البحرى)، سیاره (اتومبیل)، رشاشه (مسلسل)، طیاره (ائروپلان)، دراجه (دوچرخه)، هاتف (تلفن)، برید[3] (پست). وقتی که در معرفت‌النبات به كلمه «مکروکوکوس» (Micrococcus) برخوردند و دیدند لفظی است ثقیل و صعب‌الاداء به ریشۀ کلمه پرداخته اصل آن را از دو کلمه یونانی یافتند: «مکرو» (Micro) یعنی كوچک، «كوكوس» (Coccus) یعنی حبه و چون معلوم شد معنی تحت‌اللفظی مكروكوكوس «حبۀ كوچک» است لذا حبه را مصغر کرده «حبیبه» نامیدند و جمع آن «حبيبات» شد. حالا وقتی‌که بخواهند اسم جراثیم نباتی خیلی كوچک مدور شکل بی‌حرکتی که توالد و تناسل آن‌ها از طریق تجزیه به عمل می‌آید به محصل عرب‌زبان یاد دهند، [اگر] آن را «حبیبات» نامند زودتر مرکوز ذهن و ملکۀ او می‌شود یا «مکروکوکوس»؟ محصل عرب‌زبان اولین مرتبه که به کلمۀ «حبيبات» برخورد و تعریف آن را بشنود فوراً به خاطر می‌سپارد ولی «مکروکوکوس» را باید چندین بار تکرار کند، مدتی وقت گران‌بها را بیهوده صرف نماید، دماغ خود را بی‌جهت خسته کند و از باقی دروس بازماند تا این کلمه و چند کلمه ثقیل علمی دیگر از این قبیل را فراگیرد! حال، صلاح محصل عرب‌زبان کدام است؟ اصرار در برقراری کلمه «مکروکوکوس» یا تبدیل آن به حبیبات؟ زبان فارسی مزیت خاصی دارد و آن اتکا به سوابق ممتد ریشه کلمات فارسي سره است. زبان فارسی به چهار دوره اصلی تقسیم می‌شود ۱ –اوستائی، ۲- کیانی، ۳- پهلوی، ٤ – فارسی امروزه.

اوستائی زادۀ مستقیم زبان آریایی است و با سانسکریت هم‌عصر بوده به این معنی که سانسکریت و اوستائی شعب دوگانه زبان آریائی هستند و از این جهت شباهت تام و تمامی به هم دارند به قسمي كه اغلب كلمات با جزئی تحریف بین آن‌ها مشترک است. از زبان اوستائی غیر از گات‌ها که سرود مذهبی زردشتیان است و احتمال می‌رود کلام خودِ زردشت باشد دیگر چیزی در دست نداریم ولی همین اندازه که از زبان اوستائی باقی است ارتباط نزديک خود را به سانسکریت می‌رساند و کاملاً نشان می‌دهد که از يك اصل و ریشه بوده‌اند.

از زبان کیانی هم خیلی کم باقی مانده و منحصر به سنگ‌ها و کتیبه‌هایی است که از سلاطین هخامنشی به یادگار به ما رسیده. ضمن کشفیاتی که در تخت جمشید و سایر خرابه‌های ویران شده لوحه‌های تازه‌ای بیرون آمده و بر دایرۀ لغات این زبان افزوده است؛ چون اخیراً آثار عتیقۀ ایران خدمات بزرگی به تاریخ بشر کرده و توجه دول مهم دنیا را به خود جلب نموده است. هیئت‌های علمی از طرف دول فرانسه، انگلستان آمریکا، سوئد … به خرج خود به ایران آمده و فعلاً مشغول اكتشافات و تحقیقات در شوش، تخت جمشید، دامغان، ری، نهاوند، بوشهر، استرآباد و … هستند لذا می‌توان امیدوار بود که در اثر زحمات و کاوش‌های علمای زبان‌شناس و متخصصین آثار عتیقه، این هیئت‌های علمی علاوه بر کشف مسائل تاریخی موفق شوند خدمات شایانی به زبان کیانی ما نیز بکنند و بر وسعت دایرۀ آن بیفزایند.

از زبان پهلوی که زبان رسمی دوره ساسانیان بوده کتب متعددی در دست داریم که هنوز برخی از آن‌ها کاملاً فهمیده نشده و در آن تتبع می‌کنند. علمای اروپا زحمات زیادی برای شناختن السنۀ سه‌گانۀ قدیم ایران متحمل شده و خدمات بزرگی در این راه انجام داده‌اند تا آنجا که بیشتر مجهولات و مرموزات زبان‌های نیاکان ما را روشن کرده‌اند. اگر این زبان‌شناسان اروپائی رنج کشف رموز السنۀ قديم ما را متحمل نشده بودند حتی تاریخ نیاکان ما در زوایای تاریکی باقی می‌ماند.[4]

بنابراين السنه قديم ما نسبتاً مفهوم شده به قسمی که امروز میدانیم «دختر» در سانسکریت «دهیتر» بوده و معنی تحت‌اللفظی آن «دوشندۀ شیر» است («ده» شیر و «تر» علامت فاعلیت) و چون در میان قبایل آریائی عمل دوشیدن شیر از وظایف دختر خانه محسوب می‌شده لذا از «دهیتر» یا دوشندۀ شیر دختر خانه افاده می‌شد. در اوستا هم «دوغ» به معنی «شیر» آمده و از همين يک كلمۀ بسيط «ده» یا «دوغ» کلمات «دوغ، دوشیزه، دوشیدن، دوختن و دختر» مشتق شده است. همچنین از لغت بسیط «ورز» که معنی اوستائی آن کار و کوشش است لغات «ورزش، ورزشکار، ورزیدن، ورزنده، ورزش‌گر، ورزیده، برزوورز[5]، کشاورز، برزی‌گر[6]، ورزا» استنشاق یافته است؛ بنابراین با داشتن همچو منابع سرشار لغوی هرآینه هیئتی می‌داشتیم مخصوص وضع اصطلاحات جدید، امروز با این درجه در تنگنای دایرۀ لغوى واقع نمی‌شدیم. مقصود نگارنده از اظهار این مطلب نه این است که تشویق به پیروی از سره‌نویسان امروز شود، چه آن‌ها با آشنایی نداشتن با السنۀ قدیم سه‌گانۀ ایرانی و سانسکریت صلاحیت این امر خطیر را نداشته اشتباهات عجيب مرتکب می‌شوند تا آنجا که «الاغ» را کلمه فارسی سره می‌پندارند و حال آنکه «خر» بیچاره نباید امروز الاغ باشد. الاغ كلمۀ ترکی و معنی چاپار را دارد و چون در ایران چاپار را به وسیلۀ خر حمل‌ونقل می‌کردند تدریجاً الاغ مفهوم خر پیدا کرد ولی امروز که چاپار را با اتومبیل، ائروپلان، کشتی بخاری و راه‌آهن حمل‌ونقل می‌کنند مقتضی است خر زبان‌بسته را از الاغی مستعفی ساخت و مقام او را به عجایب‌المخلوقات سريع‌السير زادۀ قرن بیستم سپرد!

عجیب‌تر آنکه تا به امروز در افغانستان و ترکستان و هندوستان برخی از لغات فارسی اصیل معمول و متداول است که ما آن‌ها را ترک گفته به کالای بیگانه معاوضه کرده‌ایم یعنی زر ناب داده نقد ناسره گرفته‌ایم. هندوستان مخصوصاً خدمات مهمی به ادبیات فارسی کرده، دوستداران ادبیات فارسی از قرن پنجم هجری یعنی از دوره فتوحات سلطان محمود سبکتکین که زبان فارسی در هندوستان رواج یافته تاکنون به این زبان شیرین خدمت می‌کنند. فرهنگ نظام نمونه‌ای از علاقۀ اعلیحضرت میر عثمان علیخان شاه نظام حیدرآباد دکن است به ادبیات فارسی که به همت و جدیت و کاردانی ادیب فاضل آقای آقا سید محمدعلی داعی‌الاسلام معلم ادبیات فارسی در مدرسه عالی حیدرآباد دکن در تحت تألیف است. آقای داعی‌الاسلام گذشته از اینکه سالیان دراز رنج آموختن السنۀ قدیم و جدید فارسی را متحمل شده سه سال تمام به خرج اعلیحضرت نظام در اغلب ایالات و ولایات ایران برای مطالعات لغوی صرف وقت نموده است. نتیجه این زحمات و مطالعات عمیقه آنکه تاکنون از «الف» تا «یا» را در يک جلد ۸۰۷ صفحه‌ای با مقدمه نافعی و از «پ» تا «خ» را در يك جلد ۶۲۷ صفحه‌ای تدوین کرده و در هندوستان به طبع رسانیده است هرگاه این فرهنگ به همین شیوه به اتمام رسد جامع‌ترین فرهنگ زبان فارسی است که تا به امروز تدوین شده و به طبع رسیده است. فرهنگ لغات مزبور هر سه قسمت زبان یعنی نظم و نثر و تكلم و نیز لغات فارسی را که اخیراً وارد زبان ما شده، مانند برخی لغات فرانسوی و انگلیسی و ترکی و روسی و غیره داراست. زبان فارسی چندین قرن زبان رسمی دربار سلاطین هند بود. بیت ذیل که به خط جلی و زراندود هنوز زینت‌بخش تالاری از قصور سلاطین مغول است که محل انعقاد دربار خاص بوده و امروز زیارتگاه سیاحان جهان است، حکایت از نفوذ از دست رفتۀ زبان فارسی در هند می‌کند.

«اگر فردوس بر روی زمین است / همین است و همین است و همین است»[7]

علاقه‌مندی هندوستان به زبان شیوای فارسی نه‌تنها از این است که زبان رسمی دربار آن‌ها بوده بلکه شعرای هندی منظوم‌ها بدین زبان سروده، نویسندگان آن‌ها کتاب‌ها به فارسی نوشته، بهترین فرهنگ‌های زبان فارسی در هند به طبع رسیده، بسیاری از کتب کمیاب ما در هند منتشر شده و امروزه در دسترس ما باقی مانده است. نه‌فقط مسلمین هند شیفتۀ زبان فارسی بودند بلکه هندوها هم آن را می‌آموختند و آشنایی به این زبان را جزو مفاخر ادبی و فضایل ضروری خود می‌شمردند ولی اخيراً نفوذ زبان فارسی در هند به‌سرعت عجیبی راه تنزل می‌پیماید و زبان انگلیسی جانشین آن گردیده است. علل سیاسی تنها مسبب این تغییر نیست عدم توجه ما به زبان شیوای خود نیز این تنزل زبان فارسی را در هند تسریع نموده است. ما نه‌ فقط زحمت وضع لغات و اصطلاحات جدید را به خود نداده و در این دورۀ ترقیات علوم و فنون چیز مهمی بر سرمایه لغوی نیفزوده‌ایم بلکه قسمتی از سرمایه موروثی خود را به‌رایگان از دست داده و بسیاری از الفاظ زیبا و رسای فارسی که تا چند قرن پیش معمول و رایج زبان ملی ما بود عالماً عامداً به طاق نسیان افکنده‌ایم. شاهد ما لغات و اصطلاحاتی است که در شاهنامه فردوسی با آن قدرت بیان و اعجاز لسان بکار رفته و امروزه نه‌ تنها مصطلح نیست بلکه در هیچ فرهنگی به تمام آن‌ها اشاره نشده است. استاد اجل آقای میرزا علی‌اکبرخان دهخدا[8] که سالیان دراز است رنج تألیف فرهنگ جامع و کاملی را از زبان فارسی بر خود هموار داشته‌اند وقتی به نگارنده می‌گفتند که از صدها کتاب که از نظر لغت باید دیده شود و البته فردوسی در صدر آن‌ها واقع شده است فرهنگ نویسان قدیم ما یکی را نیز به‌دقت ندیده‌اند و اگر تنها شاهنامه از این نقطه‌نظر تتبع شود شاید به عدۀ اشعار آن (شصت هزار) لغت یا معنی فراموش‌شدۀ لغت بر فرهنگ‌های ما بیفزاید.

این معنی بی‌هیچ شبهه صحیح است و زبانی که از يک كتاب آن بتوان شصت هزار لغت یا معنی و چم لغت به دست آورد چه گنج شایگان و منبع سرشار لغوی است آیا سزاوار است به جای اینکه از این دریای بی‌کران درِّ شاهوار بی‌منت به دست آوریم و با سرافرازی و افتخار بر خزانه معمور زبان فارسی بیفزاییم دست تکدی به دامان این‌ و آن دراز کنیم و اصرار ورزیم اندام زیبای عروس زبان فارسی را با جامۀ عاریه آرایش دهیم؟!

[1] زبانِ مرده زبانی را گویند که یک‌وقتی در میان طایفه یا ملتی متداول بوده ولی امروزه متروک شده و کسی بدان تکلم نکند.

[2] در فارسی هم عین ترجمۀ تحت‌اللفظی همین لغت مصطلح شده و «دوچرخه» گوییم.

[3] معرب «بریده‌دم» فارسی است و بر استرانی اطلاق می‌شده که مخصوص نامه‌بران پادشاهان بوده و هر چهار فرسخ با استران تازه‌نفس عوض می‌شدند.

[4] اولین کلاس درس زبان پهلوی در تهران در سنۀ ۱۳۰۶ توسط پرفسور هرتزفیلد، مستشرق آلمانی، که فعلاً مأمور استخراجات تخت جمشید است تشکیل یافت و شاگردان او جمعی از ادبای طراز اول بودند. چون پرفسور در تخت جمشید مأموریت یافت کلاس منحل شد. همچنین وقتی‌که لایحۀ مسیو گدار مدیر عتیقات و موزه دولتی در مجلس شورای ملی مورد بحث بود آقایان نمایندگان اظهار تمایل کردند که یکی از مواد استخدام مسيو گدار تدریس زبان قدیم فارسی (پهلوی) باشد ولی نظر به ضيق وقت مسیو گدار این ماده تصویب نشد.

این تشبثات نشان می‌دهد ما ایرانیان به قدری از زبان نیاکان خود بیگانه و بی‌علاقه شده‌ایم که امروزه برای آشنا شدن به زبان اجدادی خود نیازمند آموزگاران آلمانی و فرانسوی هستیم.

[5] کار و مزرعه

[6] مرد مزرعه

[7] در یکی از اضلاع این تالار پایۀ مرمری برقرار است که کتیبۀ کوچکی به زبان انگلیسی بر فراز آن آویخته‌اند. نگارندۀ این سطور شخصاً این کتیبه را خوانده و کتیبۀ مزبور معرفی می‌کند [این‌گونه اظهار می‌دارد] که این پارچۀ مرمر پایۀ تخت معروف طاووس است که نادر قلی‌خان ایرانی آن را به غارت برد! «غنیمت جنگ» که نصیب يک سردار فاتح می‌شود با «غارت و چپاول» که عمل نابکار راه‌زنان است خیلی فرق دارد. بجاست که نمایندۀ دولت شاهنشاهی بر این عبارت موهون رسماً اعتراض نموده و اصلاح آن را بخواهد (این پیشنهاد در صورتی وارد است که تاکنون عبارت موهون فوق اصلاح نشده باشد چون از زمان سیاحت نگارنده در هند چند سال می‌گذرد و یقین ندارد تاکنون این عبارت به حال اول باقی است یا اصلاح شده).

[8] قریب سی سال است که آقای دهخدا با جدیتی خستگی‌ناپذیر مشغول تألیف فرهنگ فارسی هستند و گویا تاکنون صد هزار لغت جمع‌آوری فرموده كه هر يك از آن‌ها دارای معانی وضعی و اصطلاحی با امثال و شواهد است. استاد بزرگوار در این مدت متمادی بدون وقفه و تعطیل گاه و بی‌گاه مشغول پیشرفت این خدمت عالی بوده و اينک فرهنگ مزبور قریب به اتمام است. کتابی که نتیجۀ رنج و زحمت يک عمر يک اديب محقق فاضل عالی‌مقامی باشد بدیهی است که شاهکاری ادبی است و از مفاخر زبان فارسی به‌حساب می‌آید. امید است هر چه زودتر این گنج گران‌بهای لغوى زینت‌بخش عالم مطبوعات فارسی گردد و تنگی و عسرت فعلی تا حدی به رفاه بدل شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *