ویژهنامههای نامتوالی زبانشناختی زبانداد
برگرفته از: ویژهنامهی نامتوالی «جنسیتزدگی در زبان»
براندا در تکگویی ماخولیایی این بریده (برگرفته از سریال توجهبرانگیز Six Feet Under)، که از پسِ مرگ تکاندهندهی کودکی پنجساله بیان میشود،می٬گوید که اگر همسر کسی بمیرد در انگلیسی به آن کس،برحسب آنکه «مرد» است، یا «زن»، widow یا widower میگویند؛ براندا ادامه میدهد که اگر پدر یا مادر کسی بمیرد در انگلیسی به او Orphan میگویند؛ در این میان، او میپرسد که به کسی که فرزندش مرده است چه میگویند. تصور او این است که شدّتِ دردناکی چنان تجربهای مانع از این شده است که کسی بر آن نامی گذارد.
گمانهی طرحشده در تکگوییِ براندا، که عیناً برگرفته از رمان «داستان یک یتیم» است، تکان دهنده است، حاوی رگههایی ازحقیقت هم هست، و، بااینحال، کاملاً درست نیست. در فارسی (بهعنوان یک نمونه از شمار پرتعدادی از زبانها)، برخلافِ انگلیسی (یا حتی ارمل و ارمله در عربی)، در حالِ حاضر، گرچه واژهی «بیوه»، (یا حتی صورتِ بیوهمرد) بالقوه میتواند به مردی که همسرش مرده است اطلاق شود، رواجِ چندانی ندارد؛ گرچه در فارسی بهکرّات (دستکم در برخی از گویشهای اجتماعی) هنگام سخنگفتن از زنی که شوهر او مرده است، صورتهای «بیوه» یا «بیوهی فلان مرد» به کار میروند، در یادکردِ محاورهای از مردی که همسر او مرده است، عمدتاً واژۀ «بیوهمرد» به کار نمیرود، یا کمتر کسی میگوید که «این آدم بیوه یا بیوهمردِ فلان زن» است. اینکه «مردِ همسر از دست داده» درالگوهای رایج سخنگویی فارسی نام رایجی ندارد، و «زنِ همسر از دست داده» نام رایجی دارد، برخلاف منطق حاکم بر تکگویی براندا، حاکی از این نیست که اولی، در قیاس با دومی، هولناکتر و غمانگیزتر تلقی شده است؛ بلکه، کماهمیتتر تلقیشدنِ چنین تجربهای در زبان-فرهنگِ دربرگیرندۀ آن، در قیاس با تجربۀ زنی که شوهراو مرده است، و نقشِ کماثرترِ چنین تجربهای در نسبت دادنِ «هویتی» خاص به مرد و پیامدهای کمشمارتر آن، که باز هم ناشی از مذکرمحوری یا جنسیتزدگی فرهنگی – زبانی به نفع جنس مذکر است، مانع از نامدار شدنِ آن، یا پراقبالتر شدنِ نامِ بالقوهی آن، بوده است.
میزان اهمیتی که یک زبان-فرهنگ به یک تجربهی خاص نسبت می دهد، یا میزان «برجستگیِ» یک تجربه در الگوی توجهیِ یک زبان- فرهنگ، و آمادگی آن زبان-فرهنگ برای رمزگذاریِ زبانیِ آن میزان اهمیت، در اینکه آن پدیده نامدار باشد یا بینام اثرگذار است؛ و «تغییر» در همین میزانِ اهمیت است که بهتدریج بعضی از صورتهای مذکرمحور را کمبسامد کرده است، و از آنسو، به صورتِ «بیوهمرد» یا «مرد بیوه» مجالِ کاربردِ افزونتری بخشیده است.
در عین حال، نباید از نظر دور داشت که این شاخص نیز، صرفاً، یکی از عوامل اثرگذار درنامیافتن پدیدههاست.
پ.ن. در سال 2006 کارلا هالووِی با الهام از سانسکریت، که خاستگاه واژۀ widow نیز هست واژۀ Vilomah را برای توصیفِ «والدی که فرزند او مرده است» پیشنهاد داد. مفهوم کلیِ این واژه «خلاف مسیرِ طبیعت بودن» است. وجه تسمیۀ این نام، این است که اگر فرزندی زودتر از والدِ خود بمیرد، چیزی خلاف جهتِ روالهای «طبیعی» یا «معمول» رخ داده است. گرچه تا کنون اغلب واژهنامههای انگلیسی این واژه را به مدخلهای خود نیافزودهاند، نمیتوان از کنار نوآوریِ کاملاً بهجای سازندۀ این نام، که خود این سوگ را با گوشت و پوست و استخوان تجربه کرده است، بیتفاوت گذشت؛ بهویژه اگر بپذیریم «نامیافتنِ» و «به نام صدا زدنِ» چنین تجربهی هولناکی، یعنی همان تجربهی مرگ فرزند، میتواند بخش کوچکی از فرایندی باشد که از بدلشدنِ سوگ به ماخولیا جلوگیری میکند.
فرستههای مرتبط در ویژهنامههای نامتوالی زبانداد:
مثل دخترها: حاشیهای کوتاه بر یک از-آن-خود-سازی گفتمانی خوشآتیه در یک آگهی تبلیغاتی
فرستههای مرتبط در بخشهای جستارها و بایگانیِ دیداری – شنیداری: