بخش دوم
توضیحات (بر اساس شمارهگذاریهای بخش اول جستار)
(ابتدا بخش اول جستار را بخوانید)
[1] طنز زبانپایه سابقهای طولانی دارد. آنچه سیسرو (سیسرون) از آن با صورتِ de dicto (در مقابل de re) یاد میکند ناظر بر همین بهرهگیری از ویژگیهای صوری زبان و صورت بانی در طنزآفرینی است. حتی نمونههای پراقبالشدهای از دستِ
I tried to catch some fog but I mist it –
یا جوکی (از ژانر جوکهای تعاملی) که در آن دو راز با یکدیگر خلوت کردهاند و یکدیگر را به «فاش می» میخوانند، از همان ایدهی کلاسیک کاربستِ گزینگویهوار و طنازانهی جناس نیرو میگیرند؛ نکته اینجاست که نمونههای تازه نشاندهندهی حدِ اعلای «تلویحیشدنِ» بهرهبرداری ازجناساند. این «تلویحیشدن»، رگههایی از گونهی زبانی پوسیدهمغز را در خود دارد (چنانکه با دیگر هنجارها و پسندهای آن دو نسل نوپا نیز ناسازگار نیست؛ برای نمونه در اقبال گستردهی لاکچریبازهای این نسلها به «لاکچری خاموش» همین میل به تلویح و دشوارترکردنِ استنتاج بینقش نیست). بااینحال تفاوت طنازیهای زبانی تازه، یا همان طنز پوسیدهمغزانه، با ویژگیهای سنتیِ این ژانر به «کاهش درجهی صراحت» منحصر نیست. خودبازتابدهندگی، خودآگاهی، درآمیختنِ زبانها، ارجاعات خردهفرهنگی و بیناذهنیتِ گستردهی دروننسلی و نقض هوشمندانه و بیسروصدای پیشانگاریها از دیگر ویژگیهای خصلتنماییاند که این جوکهای زبانپایهی مغزپوسیده را از جوکهای زبانپایه کلاسیک تمایز میبخشند؛ تمایزهایی که لزوماً خنثی و بیخاصیت نیستند. برای نمونه بازی با «انسجام منظقی» و «انتظاراتِ برخاسته از پیشانگاری» در قطعهی زیر صرفاً حاکی از – یا صرفاً گسترندهی- هوش زبانیِ درخودباشِ سازندگان و مخاطبان آن نیست؛ دور از انتظاز نیست که زبانورانِ دمخور با این طنزها برای شناسایی ساختهای گفتمانیِ جهتداری که انسجامهای منطقیِ تصنعی و پیشانگاریهای تاییدنشده را به ذهن و زبانِ مخاطبان قاچاق میکنند آمادهتر باشند:
- آنقدر گرسنهام که میتوانم یک اسب را بخورم؛ یا یک گاو را یا یک ظرف بزرگ سالاد را.
افزونبراین روآوریِ روزافزون به جوکهای زبانپایه و گردشِ بیسابقهی آنها، چنانکه در جهانِ فارسیزبان نیز دیده میشود، از همین درگیریِ عمیقِ شماری از زبانوران نسل نو با فضای مجازی روییده است. این گرایه را، حتی آنجا که، مانند نمونهی زیر، از معناباختگی به مثابهی ابزار طنزآفرین بهره میبرد، نباید با یاوهپردازی، که «راستیراستی» میخواهد در زمینهی همه پدیدارها و وضعیتها تمایز صادق را از کاذب ناممکن کند، اشتباه گرفت:
- چند روزه با این درگیرم که اگه املای یک کلمه رو غلط بنویسیم، هنوز میشه گفت که اون کلمه وجود داره؟
یاوهپردازان معمولاً این جوکها را نمیپسندند؛ یا چنان میپسندند که محتوای آنها را به قصد تمایززدایی از صادق و کاذب، و مربوط و نامربوط، عملاً و مطلقاً بیشوخی بازتولید میکنند. درآمیختن جدیت و شوخی فرا-آیرونی است؛ فرضِ درآمیختگیِ همیشگیِ صدق و کذب یاوه است؛ همواره یاوه خواهد بود.
[2] . مغزپوسیدگی یا پوسیدهمغزی صرفنظر از آن معنای برجستهترِ مصرف مواد فرهنگی کمکیفیت، اکنون بهعنوان صفتگونهای برای زبان، طنز، هنر، نسل و… به کارمیرود؛ این شیوهی کاربردِ مغزپوسیدگی آن سویهی آیرونیک (نه آن محتوی نهیبزنانه) را بهتر نمودار میکند. برای نمونه سخنرانیِ مشهور سناتور استرالیایی فاطمه پیمان که از آغاز تا پایان از واژهها و تعبیرگریهای سنخنمای این گونهی زبانیِ نوپیدا بهره رده است، با عنوان سخنرانی نمایندهی پارلمان استرالیا به زبان پوسیدهمغزانه (brainrot language ) شناخته شده است و دست به دست میشود:
- Fatima Payman’s recent speech, delivered in brainrot language
- Payman goes on to deliver an entire speech in brainrot language to boost its viral appeal
- Senator delivers BRAINROT speech in parliament
[3] . روشن است که ممکن است شماری از نمودهای این گرایش بیش از آنکه خودانتقادیِ شوخطبعانه باشند جلوهای از کاربستِ سازوکار دفاعی روانی زبانور باشند؛ روشن است که «برخی» ازخودتحقیریهای شوخیآمیز قالبوارههای ناظر بر ورزندهی آن شوخی را سختجان میکنند. در میانهی این روشنیها بد نیست دو چیز دیگر از نگر دور نماند: الف) شوخیباخود حتی هنگامی که حاکی از گشودگی روان-زبانی نباشد، حتی هنگامی که صرفاْ بازتولید سازشکارانهی قالبوارهای باشد که به ورزندهی آن شوخی تحمیل شده است، خندههای اختصاصیِ درون گروهی را از سازندگان تاریخیِ آن جوکها میقاپد. ب) سخن ما این نیست که دستانداختنِ خویشتن «والاترین» ترازِ طنازیِ انتقادی است؛ سخن این است که شوخیباخود به سهم خود قادر است یک فرهنگِ جوکگویی را از فقرِ هدف برهاند. هر چه اهداف یک فرهنگ جوگویی کمشمارتر باشند (فقر هدف) و همان کمشمار هم بهغایت غیریتسازانه، جدیگرفتنِ محتواهای قالبوارهایِ جوکهای آن از سوی مشارکان فعالِ آن فرهنگ پراحتمالتر میشود. جدیگرفتنهایی که در قالب عبارتهایی از دست «حالا ما داریم جوک میگیم اما واقعاً هم همین طوریاند» و «خودم به چشم دیدهام»، یا در قالبِ آن مثالهای وقیحِ ساختگی از هزاران همخوابگاهی یا معاشرِ خیالی گوش را میخراشند.
Men are become of no account. Men in history, men in the world of to-day, are bugs, are spawn, and are called “the mass” and “the herd.” In a century, in a millennium, one or two men; that is to say, one or two approximations to the right state of every man.
(از سخنرانی امرسون در کمبریج، سال 1837)
[5] . اگر ثورو فارسی میدانست، بهویژه اگر فارسی معاصر را میدانست، شاید پوسیدهمغزی و مغزپوسیدگی را به Brian rot ترجیح میداد. گسترش استعاریِ «مغز» در فارسی پای این واژه را به قلمرو گیاهان کشانده است: از مغز بادام و مغز گردو تا مغز لوبیا و در گونهی تخصصی، بله، مغز سیبزمینی:
«شرايطي كه موجب رشد سريع غده و توليدغدد بزرگ گردد، باعث پيدايش حفره اي با رنگ سفيد يا قهوه اي روشن در مغز سيب زميني مي شود. زيرا غده سيب زميني از ناحيه مركزي مغز به طرف بيرون رشد مي كند.» (برگرفته از وبگاه ترویج کشاورزی)
برای برینانگارانی که همسازی با «طبیعت» و طریقتِ طبیعت را راهحل همه چیز میدانند، زمینی از این آمادهتر میتوان یافت؟ در این زمین رشتههای پیونددهندهی سیبزمینی و انسان (مغز انسان) از پیش تنیده شدهاند؛ احتمالاً استقرار پیشینیِ نگاشتهای استعاری پرشمار ثورو را به «درستی» و «بهجاییِ» استعارهاش باورمندتر میکرد.
[6] . در دهههای اخیر آمیزهسازی (blending) از محبوبترین سازوکارهای واژهسازی در ضرب ِنوواژههای انگلیسی بوده است. آمیزههای خلاقانه به اعتبار ویژگیهای صوریشان با هستیِ پیوستاریِ مقولهها متناسباند و با تولید همزمان حسهای آشنایی و نااشنایی دوزِ تحملپذیری از بیگانهسازی برشتی و مشقت شناختی را به عموم عرضه میدارند این ویژگی فرایندِ واژهسازی یادشده را هم در تبلیغات و برندسازی محبوب میکند و هم به انواع حساسیتهای انتقادیِ بهجای متاخر زبانِ بیان میدهد. بااینحال در دو یا سه سال اخیر بهرهبرداری از واژههای کلاسیک و از-آنِ- خود-سازی یا بازهدفگذاریِ آنها اندکی از رونقِ آمیزهسازی کاسته است. کسپر گراثول با اشاره به دیگر نامزدهای عنوان واژهی سال در انتشارات آکسفورد از همین بهچرخهاندازیِ دوبارهی واژههای کهنه یاد میکند: demure ،Brat ،lore ،slop؛ این واژهها همگی در نظرخواهی آکسفورد به مرحلهی واپسین گزینشِ واژهی سال ۲۰۲۴ راه یافته بودند و هیچیک نوواژه نبودهاند. و همگی میزانی از بازهدفگذاریِ بازیگوشانه را از سر گذرانده بودند.
بررسی واژههای برگزیدهی نهادهای دیگر نیز این برداشت را تقویت میکند. برای نمونه واژهی برگزیدهی سال ۲۰۲۴ واژهنامهی کالینز Brat (تخس) است؛ واژهای قدیمی با دلالتهای «منفی» یا «ناپسند» که چارلی ایکسسیایکس در آلبوم بسیار پرفروش خود (به همین نام) برای ترقی گفتمانیِ آن سنگ تمام گذاشت و اکنون در شیوهی کاربری گفتمانی و معنیسازی شمارِ زیادی از نوجوانان و جوانان بر فردی دلالت دارد که اعتماد به نفس کافی دارد، مستقل است، نامتظاهر است، سم نمیپراکند و سم نمیپذیرد و از لذت نیز چشم نمیپوشد. شتاب و میزان این ترقی چنان بوده است که رنگ سبز آن آلبوم، سبز تخسی، به اردوگاه کامالا هریس راه مییابد و چارلی نیز در وصف تأییدآمیز او مینویسد که کامالا تخس است (نُنُر بازنمایدهی نسبیِ همان معنیهای پیشین این واژه در انگلیسی بریتانیایی نیست، معنای نوپیدای آن نیز شباهتی چشمگیر به enfant terrible در فرانسه دارد؛ آن ترکیب فرانسوی نیز، در فارسی بیش از لوس و نُنُر به تخس نزدیک است).
وبگاه پرمخاطب dictionary.com نیز واژهی کهننمای Demure (بامتانت / باوقار) را بهعنوان واژهی سال برگزیده است؛ واژهای که هم در میان نُه نامزد نهایی مریام-وبستر به چشم میخورد، و هم یکی از شش واژهی محبوبی است که وبگاه واژهنامهی کمبریج از آنها یاد میکند. الگوی کاربری نوظهور این واژه نیز هجویهای است بر مدِ ایسنتاگرامیِ تبليغ استاندادرهای رفتاري و اتيكتهاي متناسب با ایدهآلِ زنانگی. اکنون از پسِ رفتار طعنهزنانه و آیرونیک با واژهی یادشده، صورت «خیلی با متانت» ( -very demureعبارتی که نخستینبار در بیان یکی از تولیدکنندگان محتوا در تیکتاک، جولز لبران، نظرها را به خود کشاند) در توصیف هر چیز، از پیتزاخوردن و کتابخواندن تا شیوهی بودنِ غیرجانداران به کار افتاده است. برای نمونه بنگرید به توییت چند ماه پیش حساب رسمی ناسا:
You see how Earth looks in space? It’s very demure, very mindful.
واژهی برگزیده انتشارات کمبریج، Manifest، نیز واژهای است باسابقه که فرایند هدفگذاری دوبارهی معنایی را از سر گذرانده است. آنگونه که وبگاه واژهنامهی کمبریج گزارش میدهد این واژه در سال ۲۰۲۴ صد و سی هزار بار در واژهنامهی برخط کمبریج جستوجو شده است. معنای تازهیافتهی manifest چیزی در این مایه است: «آنچه را میخواهی تصورکن؛ این تصورکردن احتمال وقوع آن را افزایش میدهد.» به نظر میرسد بازهدفگذاری این واژه بیش از همه باب طبعِ گفتمانیِ انگیزشیها باشد. صرف نظر از داوری ما دربارهی این معنای نوظهور و پیامدهای شناختی و اجتماعی آن، چنانکه میبینید، در اینجا نیز معنایی تازه واژهای از پیش موجود را دگرگون کرده است.