یادداشتهای رو-زبان
«مغزپوسیدگی» را به پیامدهای زیانبار مصرف بیرویهی مواد محتواییِ کمکیفیتِ اینترنتی میشناسند. «رواجدادنِ» این واژه، برخلاف ظاهر غلطاندازش، کار شیفتگانِ «فرهنگ نخبگانی» و بدگمانان به اینترنت نیست؛ اگر رواجدادنِ brainrot و معنیها و تداعیهای نوین آن دستاوردِ گفتمانی آنها بود نه با روح زمانه نسبتی مییافت، نه به چنان گردش خیرهکنندهای میافتاد و نه فرایندهای گفتمانی و کاربردشناختیِ زایندهی آن تمایز معنیداری میداشت با انبوه استعارهکِشیهای روزانه از بیماری انسان و غیر انسان. این واژه را خودِ زبانورانِ نسلهای زِد و آلفا زبانآگاهانه و شوخطبعانه تداول دادهاند.
کمجانشدنِ «شوخی با خود» در یک زبان-فرهنگ به تورمِ طنزهایی میانجامد که دامنهی اهدافشان از گروههای نژادی و قومی بهسختی فرامیرود. ازآنسو دستانداختن و نقدِ مطایبهآمیزِ خویشتن نه تنها توسعهی یکسویهی جوکهای ناظر بر دیگری را مهار میکند، زمینه را برای گونههای پرتنوعی از طنز عامهپسند میگستراند. کافی است بنگرید به دستاوردهای درخشانِ ژانرهای نوپبدای «طنز زبانی» در توييتر فارسی؛ زبانورزیهای خلاقانهای که عمدتاً از رهگذرِ مداخلههای نسل بومیانِ جهان دیجیتال حاصل شده است.[1]
نسل زِد، و بیش از آن، نسلِ آلفا روزبهروز برای نیازها و جاذبهها و موقعیتهایش واژه میسازد، و همزمان خود از جداافتادنِ این نیازها و این موقعیتها، و بهاینترتیب از جداافتادنِ سیاقِ سخناش از گونههای زبانی مسلط، پرپرستیژ و «آخروعاقبتدار» بیاطلاع نیست. این نسل در سالهای اخیر آغازیده است به رواجدادن و برزبانراندنِ مغزپوسیدگی در حقِ خود، و گونهی زبانی خود را و میمها و طنزها و مناسک گفتمانی خود را به همین نام میخواند[2]. ادامهدادن به ورزیدنِ خردهفرهنگهای اختصاصیِ اینترنتی و پافشاریِ روان و علاقهمندانه به کاربریِ چنان زبانی، همزمان با اطلاقِ پیگیرانهی مغزپوسیدگی به چنان رویهای، از آن شوخی-با-خودهایی است که از جدیت و راستنمایی بهراحتی تمایزپذیر نیست؛ این فرا-آیرونی (Meta-irony) اندازهی معنیداری ازخودآگاهی را نمودار میکند. همین اندازه از خودآگاهیِ شوخطبعانه بیقدر نیست؛ چرا قدر آن را ندانیم هنگامی که بهروشنی میدانیم در شماری از زبان-فرهنگهای جوکگویی چه هنجارهای گفتمانی نادَرخوری پاگرفتهاند؟ هنجارهایی که «بازی با تخاصم» را، یعنی انگیزش و خاصیتِ پیدایشِ تاریخی جوکهای قالبوارهایِ ناظر بر «غیر» را، به «بازتولید تخاصم»، یا حتی تولید تخاصمهای بیزمینه و بیانگیزش یا جاندادن به تخاصمهای حلوفصلشده استحاله دادهاند. [3]
طرفه آنکه منتقدانِ این نوجوانان در اظهار فاضلانهی تأسف برای ایشان و شرایط مغزیشان، همان واژهای را به کار میبرند، که خودِ آنان انتشار دادهاند (در این بند کانون توجه رواج و انتشار واژه است نه خاستگاه احتمالیِ آن). رویهی تاریخی اغلب وارونهی این توالی است: با پیدایشِ نخستین نشانههای یک خردهفرهنگ مخالفخوان، یا سبکی ناهمخوان با ذایقهی سلیم، انکارگران و تمسخرکنندگان از راه میرسند، واژهای تحقیرآمیز را بر زبانها میاندازند و آنگاه از پس جاافتادنِ آن واژه، گروه هدف نیز چه آگاهانه و از-آن-خود-سازانه، چه ناهشیارانه، همان را در اجاع به خود بر زبان میرانند. اما در این داستانِ نو، ما در نقدِ مصرفِ بیرویهی محتواهای نازل در دوران اینترنت همان واژهای را به کار میبریم که آن مصرفکنندگان برای انتقال مطایبهآمیزِ همان معنا بر زبان خود جاری کردهاند.
این سویههای آیرونیک، یا چنانکه کسپر گراثول (مدیر بخش زبانهای انتشارات آکسفورد) درگفتوگو با نیویورکتایمز از آن با تعبیر «شبهآیرونیک» یاد میکند، از رهگذر خاستگاه واژهی Brain rot تشدید نیز میشود؛ این واژه را هنری دیوید ثورو (Henry David Thoreau) در انتقاد از پیچیدگیگریزیِ عامه وسادهسازی افراطگرانه به کار برده است. راویِ (خودِ ثورو) کتاب مشهور او «والدن»، که عزلتگزینی را به همزیستی با جامعهای که تحسین او را برنمیانگیزاند (جامعهای که بنا به استعارهی مشابه برینانگارِ سرشناس دیگر (و دوست ثورو)، رالف والدو امرسون، تودهای از مگس است[4])، ترجیح داده است، مینویسد:
حالا که انگلستان میکوشد پوسیدگی سیبزمینی را علاج کند، کوششی برای علاج پوسیدگی مغز، که هم بسیار شایعتر است و هم مرگبارتر، در کار نخواهد بود؟[5]
زندهکردنِ این واژهی انتقادیِ نخبگانی[6]، که از حیث صور خیال، الگوی واژهسازی و قلمرو مقصدِ استعارهاش نخوتِ مردمگریزانه را تماموکمال نمودار میکند، به دست و زبانِ نوجوانانی که بالقوه هدف انتقادیِ محتوای چنان واژهای هستند، معنی آن واژه و الگوی مفهومسازیِ آن را دستنخورده نمیگذارد و درنگ و تردید را به نخوت نخبگانیِ همان مفهوم/ واژهی انتقادی تزریق میکند. این درنگ و تردید به جنبههای بهجایی از آن مفهوم محل میگذارد و همزمان با جاکنکردنِ آن از جهان گفتمانیِ متعارف و مالوفش از سختیِ قطعیت و تکلیفروشنیِ آن میکاهد؛ در این میان چیزی به هوا نمیرود و بااینحال بر زمین هم نمیماند.
بخش دوم مقاله: توضیحات (پانوشتها) را اینجا بخوانید