زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

دکتر علی‌محمد حق‌شناس

شعر زبان سعدی و زبان شعر حافظ – بخش دوم

تصویر علی‌محمد حق‌شناس

علی‌محمد حق‌شناس

استاد گروه زبان‌شناسی دانشگاه تهران

بازنشر
منبع: مجلۀ بخارا – آذر و دی سال ۱۳۸۴

بازنشر
منبع: مجلۀ بخارا – ۱۳۸۴
***

محدودیت واژگانی غزل‌های سعدی نیز، البته در سنجش با غنای حافظ، ره‌آورد تمرکز عمیق او، به گفته محمدعلی فروغی[12]، بر مضامین محدود «مغازله و معاشقه» از یک طرف و «مواعظ و حکمت» از طرف دیگر است.
حال اگر از منظر همین اختلاف در گنجینه واژگان سعدی و حافظ به قضایا نگاه کنیم، به‌راحتی می‌بینیم که تفاوت‌های واژگانی و ساختاری در غزل‌های این دو شاعر خود معلول اختلاف در فاصلۀ صورت و معنی در غزل‌های آن‌ها است، نه علت بروز آن اختلاف. چرا که وفور معانی و مضامین در غزل‌های حافظ، در عین حال که بر غنای واژگانی زبان درمی‌افزاید، او را از روی آوردن به تنوع در ساخت‌های زبانی بی‌نیاز می‌سازد. حال آن‌که محدودیت مضامین و معانی در غزل‌های سعدی، هرچند موجب محدودیت واژگانی زبان او می‌شود، با این‌همه او را ناگزیر می‌کند که مضامین یگانه یا همانند را در ساخت‌های گوناگون با پردازش‌های نو به نو بازآفریند تا هم از ملال تکرار بپرهیزد، هم به ملامت یکنواختی گرفتار نشود.

اکنون اگر، بنا بر آنچه گفتیم، بپذیریم که نه ملاحظات سبکی نه نیز ملاحظات زبانی نمی‌توانند علت بروز تفاوت در فاصله صورت و محتوی در غزل‌های سعدی و حافظ باشند، در آن صورت، باید به ناچار به همان سؤال پیشین بازگردیم و دوباره بپرسیم: پس علت این تفاوت در فاصله‌ها در چیست؟

آنچه من می‌توانم بر اساس جستجویی محدود در پاسخ به این سؤال بگویم ممکن است در یک جمله به اجمال چنین جمع بسته شود که: علت در این است که غزل‌های سعدی شعر زبان فارسی است؛ حال آن‌که غزل‌های حافظ زبان شعر فرهنگ و فکر ایران است. یا به عبارت دیگر، سعدی در عالم غزل شاعر زبان، به ویژه زبان فارسی است؛ ولی حافظ شاعر فکر و فرهنگ، به ویژه فکر و فرهنگ ایران، است.

در تفصیل این مجمل می‌توان به اختصار تمام گفت که هم سعدی هم حافظ، هر دو کار آفرینش غزل را از یک جا، یعنی از فضای فرهنگ و اندیشه، آغاز می‌کنند. منتهی، سعدی، اولاً، حوزۀ فکری و فرهنگی خود را در عالم غزل، به قول فروغی، به مغازله و معاشقه یا به حکمت و موعظه محدود می‌کند و ثانیاً، همان مایه از فکر و فرهنگ را نیز نخست به زبانی باز می‌پروراند که به فهم عامه نزدیک باشد و آنگاه آن را در هیئت همگان‌فهمش به جامه غزلی درمی‌آورد که غالب شگردها و صناعت‌های ادبی آن عموماً مایه از امکانات زبان می‌گیرند. این است که پیام واقعی غزل او برای هر فارسی‌زبانی به‌راحتی قابل کشف است، که خود مبین این نکته نیز هست که باب درک و التذاذ هنری در غزل سعدی بر همگان باز است.

حافظ، برعکس اولاً فضای فکری و فرهنگی غزل خود را در حد فکر و فرهنگ ایران با همه ژرفای تاریخیش باز می‌گذارد. ثانیاً هر مایه از فکر و فرهنگ را که جانمایه غزل خود می‌کند در همان سطح و ساحت متعالی که بدان تعلق دارد نگاه می‌دارد و هیچ نمی‌کوشد تا آن‌همه را به زبانی باز گوید که همگان فهم باشد؛ بلکه برای آن مایه از فکر و فرهنگ، با خلق مابازاءهای ادبی، زبان شعری می‌آفریند که سزاوار همان سطوح و ساحات فکری و فرهنگی باشد. این است که پیام واقعی غزل او برای فارسی‌زبانانی که با سطوح و ساحات متعالی‌تر فکر و فرهنگ ایران الفتی دیرینه ندارند چندان زودیاب و آسان‌فهم نیست.
با این تفاصیل ناگفته روشن است که چرا فاصله صورت و محتوی در غزل‌های حافظ به مراتب طولانی‌تر از همان فاصله در غزل‌های سعدی است. چه، به تعبیری، در غزل سعدی فکر و فرهنگ ایرانی در آینۀ شعر زبان همگان بازتابانده می‌شود. در نتیجه، همین که ما به فضای چنین غزلی وارد شویم، ابزار فکری و فرهنگی لازم را هم برای کشف پیام آن و رسیدن به درک و التذاذ هنری از آن رهگذر در اختیار خواهیم داشت. ولی در غزل حافظ، این زبان فارسی است که به سطوح و ساحات فکر و فرهنگ ایران فرابرده می‌شود و در آنجا، همان زبان، با قبول مابازاءهای گوناگون برای مفاهیم و مضامین موجود در فرهنگ مزبور به صورت زبان شعری مختص به آن فرهنگ باز پرورانده می‌شود. در نتیجه، ما پس از ورود به فضای غزل حافظ ناگزیریم به سیروسفری تازه در سطوح و ساحات فکر و فرهنگ ایران تن دهیم تا، سرانجام، به کمک مابازاءهای موجود در زبان غزل به کشف پیام واقعی آن و درک و التذاذ هنری از آن نائل شویم. بگذارید پاره‌های (۱۲) و (۱۳) در زیر، به ترتیب از غزل‌های سعدی و حافظ را با هم بسنجیم تا نکته روشن‌تر شود:

۱۲) به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح / تا دل مرده مگر زنده کند کاین دم از او است

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل / آنچه در سر سویدای بنی‌آدم از اوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است / به ارادت بکشم درد که درمان هم از او است …

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد / ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از او است …

13) عکس روی تو چو در آینه جام افتاد / عارف از خنده می در طمع خام افتاد

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد / این‌همه نقش در آیینه اوهام افتاد …

 غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید / کز کجا سرّ غمش در دهـن عـام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم / اینم از عهد ازل حـاصـل فـرجـام افتاد …

زیر شمشیر غمش رقص‌کنان باید رفت / کان‌که شد کشتۀ او نیک سرانجام افتاد …

هر دو نمونه‌های (۱۲) و (۱۳) که پاره غزل‌هایی، به ترتیب، از سعدی و حافظ‌اند سرشار از معانی و مضامین عرفان عاشقانه ایران‌اند. پس این دو نمونه از نظر محتوی کمابیش از یک سنخ‌اند، جز آن‌که در نمونه (۱۲)، یعنی در پاره غزل سعدی، می‌توان تنها با گذار از سطح صورت غزل به سطح معنای زبانی آن و آنگاه به سطح معنای ادبی به کشف پیام غزل و از آنجا به درک و التذاذ هنری رسید؛ زیرا که سعدی در این غزل، تو گوئی، شاخه عرفانی فرهنگ ایران را به خانه شعر زبان فارسی دعوت کرده است. در نمونه (۱۳)، یعنی در پاره غزل حافظ به زحمت می‌توان تنها پس از گذار از دو سطح معنائی پیش‌گفته و بدون عبور از سطوح و ساحات بخش عرفان از فرهنگ ایران به کشف پیام واقعی پاره غزل و درک و التذاذ هنری راه برد. چرا که حافظ در این غزل، انگار که زبان شعر فارسی را به خانه عرفان فرهنگ ایران به مهمانی برده است.

اینک پیش از که به برخی پیامدهای همین تفاوت میان غزل‌های سعدی و حافظ بپردازیم، بجا است تصریح کنیم که گفتمانی که در این هر دو نوع غزل یافت می‌شود گفتمان ادبی است، نه گفتمان زبانی. چه در هر دو نوع ما باید از سطح معانی زبانی _ که در این نوع آثار حاوی هیچ گفتمانی نیست _ بگذریم تا به سطح معانی ادبی برسیم و در آنجا به گفتمان اثر دست یابیم. منتهی در مورد غزل حافظ، به صرف آن‌که باید از سطح معانی ادبی هم فراتر برویم، با گفتمانی ادبی ـ فرهنگی سروکار داریم. تصریح این نکته از آن رو ضرورت دارد که روشن شود هر دو نوع غزل، به هر حال، به ساخت هنر _ هنر کلامی _ تعلق دارند و از این نظر هر دو هم‌عرض و هم‌طرازند، و اگر امتیاز بیشتری به غزل حافظ تعلق می‌گیرد آن امتیاز بیشتر فرهنگی است تا ادبی.
سرانجام بجا است، پیش از به پایان بردن سخن، به برخی پیامدهای تحلیل اخیر به اجمال اشاره کنیم: 


نخست این‌که اگر این تحلیل پذیرفته شود، در آن صورت باید قبول کرد که غزل‌های حافظ، به صرف آن‌که فهم معانی و کشف پیام‌های آن‌ها و در نتیجه، درک و التذاذ هنری از آن‌ها در گرو گذشتن از سطوح و ساحات فکری و فرهنگی است، ناگزیر شعر فرهیختگان و خاصان است. حال آن‌که غزل‌های سعدی به دلیل این‌که فهم و درک و التذاذ از آن‌ها موقوف به گذشتن از سطوح و ساحات فرهنگی بیش از آن نیست که شناخته همگان است، لاجرم، شعر همگان، چه خاص چه عام است و در سنجش با غزل‌های حافظ از این امتیاز برخوردار است که موجبات انس و الفت همگان را با فکر و فرهنگ ایرانی، لااقل در روایاتی فردی‌شده، در خود فراهم دارد؛ به عبارت دیگر، غزل‌های سعدی را می‌توان همچون واسطۀ عقد مردم فارسی‌زبان با فرهنگ ایران در نظر آورد.

دوم این‌که غزل سعدی از آن جهت که باب درک و التذاذ هنری را، بنا بر آنچه گفته شد، در عرصه زبان فارسی بر روی عموم فارسی‌زبانان باز می‌کند، شعری سهل است؛ اما از این جهت که در آفرینش فضاهای هنری بیش از همه از شگردهای ساختاری و گره‌افکنی‌های صرفی و یا نحوی و از خلق واژه‌های نو بهره می‌گیرد، شعری ممتنع است، به ویژه از آن رو که دست‌کاری در ساخت‌های زبان به‌گونه‌ای که در بنای آن خللی پدید نیاید کاری است که تنها از سخن‌دانان استادکار ساخته است. غزل حافظ، برعکس، دست‌کم به دلیل پیوند اندام‌وارش با سطوح و ساحات فکری و فرهنگی، نیز به دلیل بهره‌گیریش هم از شگردهای زبانی هم از گره‌افکنی‌های رندانه فرهنگی و فکری در خلق زبان شعرش، به هیچ روی سهل نیست، گو آن‌که به سبب سنگینی بار عظیم فرهنگی و غنای سرشارش از آن جهت، شعری ممتنع حتماً هست.

سوم این‌که غزل‌های حافظ که فهم آن‌ها و در نتیجه، درک و التذاذ از آن‌ها در گرو نوعی اهلیت یا دست‌کم آشنایی با فکر و فرهنگ مردم بخصوصی است، ناگزیر، شعری است محدود به جغرافیای فرهنگ خود. حال آن‌که غزل‌های سعدی که حاوی روایتی فردی شده از فرهنگ ایران، آن‌هم در قالب شعری است شکل‌گرفته از امکانات ادبی زبان، خواه‌ناخواه، شعری جهانی‌تر و در عین حال، معاصرتر با زمانه تفرد جوی ما است. پس اگر می‌بینیم که اقبال مردم فارسی‌زبان زمانۀ ما بیشتر به سوی غزل‌های حافظ است تا به سوی غزل‌های سعدی، این خود رخدادی است که ریشه‌هایش را، به گمان من، باید در وضع امروز جامعه ما و آنچه در این برهه از تاریخ بر ما می‌گذرد جست؛ اما طرح و شرح این نکته جا و مجالی دیگر می‌طلبد.

پانوشت‌ها

[1] روایتی از این مقاله در کنگره مهرگان چهار در مهرماه ۱۳۸۴ در شیراز عرضه شد و از پیشنهادهای برخی حاضران در تهیه روایت حاضر استفاده شد.

[2] نمونه‌های غزل‌های سعدی و حافظ از نسخه‌های زیر گرفته شده‌اند:

الف) کلیات سعدی؛ به اهتمام محمدعلی فروغی؛ به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی؛ مؤسسه انتشارات امیرکبیر تهران؛ ۱۳۶۲.

ب) دیوان … خواجه حافظ …؛ به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی؛ کتاب‌فروشی زوار؛ تهران، بی‌تا.

[3] نگاه کنید به:

Semantics, John I. Saeed; Blackwel Publishers; Oxford; 1997. pp 11, 234-6

[4] Semantic system

[5] semantic rules

[6] anomalous

[7] deviations from the norm

[8] نگاه کنید به: «معنا و آزادی در شعر حافظ»؛ زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنت و مدرنیته؛ علی‌محمد حق‌شناس؛ مؤسسه نشر آگه؛ تهران؛ ۱۳۸2؛ ص 30-7.

[9] verbal art

[10] از دکتر علی‌اشرف صادقی، گروه زبان‌شناسی دانشگاه تهران، ممنونم که رهنمودهای او مرا از برخی

خطاهای تاریخی در این باره مصون کرد.

[11] از جمله نگاه کنید به:

الف) حافظ؛ بهاءالدین خرمشاهی؛ طرح نو؛ تهران؛ ۱۳۷۳؛ ص ۱۱۴ – ۹۹.

ب) جمع پریشان، طبقه‌بندی موضوعی اشعار حافظ؛ علی‌اکبر رزاز؛ انتشارات علمی؛ تهران؛ ۱۳۶۸؛ مجلد

۱ و ۲.

[12] نگاه کنید به: پیشگفتار محمدعلی فروغی بر بخش غزلیات؛ کلیات سعدی؛ همان؛ ص 4۱۰-403.

متن سربرگ خود را وارد کنید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *