آقای فوادی
بازنشر پس از هشتاد و نه سال
انتشار نخست: مجلۀ مهر، شهریورماه 1313 سال دوم شمارۀ 4
یکی از مراحل سیر تکاملی زبان انتقال از حقیقت مجاز است. به عبارت دیگر از زبان ساده و حسی زبان شعر پیدا میشود به این معنی که ابتدا کلمات و جمل مطابق با عین موضوع و مدلول خود استعمال میشده رفتهرفته مفاهیم توسعه یافته و برای موضوعها و مدلولهای دیگر هم بهکار رفتهاند. مثلاً کلمۀ (آتش) تا وقتیکه برای مدلول چیزی بهکار میرفت که اشیاء قابل احتراق را بسوزاند و با آن گرم شده و طبخ نمایند در معنای حقیقی و ساده و حسی خود بهکار میرفت و چون دائرۀ آن وسعت یافته به معنای یکی از عناصر اربعه هم بهکار رفت وارد مرحلۀ مجاز گردید. همچنین است کلمۀ (حرارت) که چون مدلول آن حسی باشد حقیقی است لکن در جملههای (گرمی او زیاده شده باید دواهای مبرد استعمال کند – فلانی شخص باحرارتی است) معنای مجازی را داراست.
زبان بشر در مراحل اولیۀ حیات اجتماعی زبان حسی بوده رفتهرفته با سیر تکاملی تمدن و فکر پا به مرحلۀ مجاز و شعر گذاشته است.
مثلاً در سرودهای (ودا) میخوانیم که گروهی از حکما آتش را در جوف درختی یافته و مردم را به فوائد آن آشنا ساختند در افسانههای ما هم پیدا شدن آتش از سنگ مذکور است. بنا به مندرجات (ودا) این آتش هر روز از دو قطعه چوب تولید شده زیاد میگردد و در قربانگاه میسوزد. گر چه آفتاب یکی از مظاهر آن آتش است لکن چون بین آن و آتش رابطۀ عینیت موجود میباشد کلمۀ (آتش) در این سرودها ساده و حقیقی است. لکن آن آتشی را که حکمای یونان و بعد حکمای مشرق زمین ذکر کردهاند مجازی است زیرا بین آن و آتش صوری محسوس رابطۀ عینیت وجود ندارد.
در منطق اطفال انتقال از حقیقت به مجاز به خوبی معلوم میشود مثلاً اگر برای طفلی حکایت کنیم که چگونه موشها میخواستند زنگ به گردن گربه ببندند طفل ابتدا حکایت را مطابق واقع تصور میکند و در ذهن او موشها و گربه موجودهائی ثابت و غیرقابل انتقالند. مثل آنکه این حکایت فقط برای موشها و گربه تخصیص دارد. باری ذهن طفل طوری آنها را مقید کرده که اعمال آنها و شبه آن را نمیتواند به اشخاص یا حیوانات دیگر نسبت دهد. لکن چون فکرش وسعت پیدا کرد و به حد رشد رسید تصور موشها و گربه و اعمال آنها را قابل انتقال یافته آنها را در موارد دیگر هم برای بیان اعمال و اخلاق موجودهای دیگر بهکار برده و بدین طریق وارد مرحلۀ مجاز و شعر میشود. پس فکر طفل از این حکایت استفاده کرده و مدلول و مفاد آن برای وقایع دیگر هم بهکار میبرد، اگر اینطور نبود فکر او راکد مانده وسعت نمییافت.
همینطور است فکر بشر در مورد زبان که میخواهد آنچه را در دست دارد برای وسعت دادن فکر بهکار برده و این فکر را در دائرۀ کلمات و جملی که در دست دارد محصور نسازد و معانی کلمات و جمل را به مقتضای سیر تکاملی فکر وسعت دهد این است که از حقیقت به مجاز وارد میشود.
انتقال زبان از حقیقت به مجاز امری است فطری که بدین واسطه فکر در تنگنا و دائرۀ کلمات محصور نمانده بر آن غلبه میکند و آن را برای سیر و وسعت خود مورد استفاده قرار میدهد. برای فهم این حقیقت کافی است مثلاً (مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو) حافظ و (بخت جوان دارد آنکه با تو قرین است) سعدی را یک دور مطالعه نموده کلمات و جمل محصور آنها را با مضامین و فکر وسیع گوینده بسنجیم آن وقت یقین میکنیم که اگر بشر بنا بود کلمات را فقط در معانی حقیقی خود استعمال کند تا چه اندازه در بیان فکر سیار و جوال خود عاجز مانده و در مرحلۀ طفولیت و سادگی خود میماند و بدین وسعت و لطافت فکر نمیرسید، زیرا برای هر تصوری باید کلمهای در مقابل داشته باشد تا فکر او روشن و محرز و ثابت گردد و در تصرف انسان درآید کلمه مانند سربازی است که هر سنگری را فکر اشغال نماید در آن قرار گرفته موجبات تسلط آن را فراهم سازد.
قصص دورۀ (هزیود) یونانی و مبارزۀ خدایان افسانه و ساده است و در مقابل حکایاتی راجع به مبارزۀ عقل با نفس جنبۀ شعر و مجاز را داراست (نفس اژدهاست او کی مرده است از غم بیآلتی افسرده است.) قصۀ هفتخوان رستم و مبارزۀ او با دیوان افسانه است و در مقابل مفاد آن یعنی غلبۀ تمدن بر توحش و استیلای آرینهای ایرانی بر مردمان بومی جنبۀ شعر و مجاز را داراست. حکایت (فوست) گوته آلمانی جنبۀ شعر و مجاز و کنایه را دارد زیرا مقصودش رسانیدن غلبۀ خیر و محبت بر شر و کینه است.
تا وقتیکه تصور جنبۀ حقیقت را دارد هیچگونه مجاز را در آن راه نیست و بنابراین نمیتواند برای مفهوم فکر تازهای بهکار رود، لکن همین که از حالت رکود و ثبوت بیرون آمد دارای تصویر میگردد و وسیلۀ وسعت دامنه مفاهیم میشود مثلاً حکایت (فوست) در قرون وسطی و بعد بین مردم شیوع داشت و کیمیاگر و اهریمن در آن یک وجودهائی قائم به ذات و حقیقی بودند لکن همینکه آن را [گوته] شاعر در لباس ادبی درآورد کیمیاگر و اهریمن یک هیولای کمرنگی بیش جلوه ننمودند و نمایندۀ یک تعمیم تصویری گشتند زیرا ممکن است آنها را در قضایا و موارد دیگر نیز بهکار برد. بطوری که هیچ مناسبتی با کیمیاگر و اهریمن در موارد تازه در بین نباشد. همچنین عناصر اربعه به نظر یونانیها خدایانی بودند که جنبۀ خالقیت داشتند و حقیقی بودند لکن آب (تالس) و آتش (هراکلیت) مجازی میباشند. اعداد نیز ابتدا دارای وجود و شخصیت خاصی بوده هر کدام را اثر و قدرتی علیحده بود بعد در تعلیم (پیتاگور – فیثاغورث) جنبۀ مجاز را دارا گشتند.
در تصور ساده اعتقاد اصل است و تردید را در آن راه نیست. آن یک نوع علمی است که تقاضای دلیل و برهان نمیکند مثل آنکه ما عقیده داریم که دو مرتبه دو چهار است. پس تصور حقیقی و ساده علم است نه معرفت. بعد کمکم اعتماد نسبت به کلمه سلب شده و انسان میخواهد آن را از اشیاء جدا کند و بر آن تفوق حاصل نماید لذا آن را به مرحله مجاز وارد نموده بدین طریق ادبیات (نظم و نثر) را به ظهور میرساند.
پس زبان ادبی زبانی است که دارای تصویر بوده و به وسیلۀ آن مفاهیم دیگر نیز پیدا شود. در زبان ادبی اگر کلمات و جمل در معنای حقیقی نیز استعمال میشود به واسطۀ آن است که حقایق و محسوسات آن را ایجاب مینماید. اعمالی که به وسیلۀ آن زبان دارای تصویر میشود و از افسانه به مجاز منتقل میگردد در تمام امتداد تاریخ بشر مجری بوده و میگردد و زبانهای ملل متمدنۀ امروز عموماً ادبی هستند.
***
بعد از در نظر گرفتن مقدمات فوق اشکالی ندارد اگر کیفیت وسعت یافتن دائرۀ لغات و اصطلاحات را تحقیق نموده به شرح آن بپردازیم.
تحقیقاتی که در زمینۀ زبانهای سادۀ امروز مانند زبان مردمان بومی استرالیا و سرخپوستان امریکا و غیره به عمل آمده دلالت بر این میکند که لغات این زبانها از چهارصد کلمه تجاوز نمیکند. همچنین زبانهای وسیع نیز ابتدا بیش از سیصد – چهارصد لغت نداشتهاند و مقصود ما در اینجا از لغت ریشۀ کلمه است نه آنکه مشتقات را نیز جزو لغت فرض کنیم و از طرف دیگر ثابت شده که وضع کلمات تازه به وسیلۀ اختراع ریشههای نوظهور در امتداد تاریخ به غایت محدود میباشد. پس این همه لغت و اصطلاح از کجا پیدا شده است؟ جواب این سئوال را تنها در توسیع و تغییر معانی کلمات باید پیدا کنیم.
تا وقتی که احتیاج انسان محدود است و با اشیاء و مطالبی که تمدن به میان میآورد سروکار ندارد دامنۀ لغاتش هم محصور است. بعد هر قدر با اشیاء و مفاهیم تازه آشنا میشود به حکم اجبار در مقابل لغاتی وضع مینماید و بنا بر اصلی که گفتیم از کلماتی که در دست دارد استفاده میکند مثلاً (اسکیموها) از یک تا چهار میشمارند به پنج که رسیدند میگویند (دست) سپس از نو میشمارند و چون عدد آنها به بیست رسید میگویند (آدم)، پس برای شماره از دو کلمۀ (دست- آدم) استفاده میکنند و ما برعکس از شمارۀ پنج استفاده نموده لغت (پنجه – پنجۀ خورشید) وضع کردهایم زیرا شمارۀ انگشتان در هر دست و پا پنج است.
امروز هم که ملت ایران در سایه ترقی تمدن احتیاج خود را به لغات تازه حس نموده برای مفاهیم تازه از کلمات قبل استفاده مینماید مثلاً دانش یعنی علم، سرا یعنی خانه. ازین دو کلمه لغت یا اصطلاح تازه (دانشسرا) را بهکار میبرد و بدین طریق مفهوم تازه را با کلمات قدیم بیان میکند. برای وضع لغات و اصطلاحات تازه طرق چندی را بشر در دست داشته و دارد که اینک به ذکر چند فقره میپردازیم:
- انتقال واحد ترکیب اصوات با معنی معین (آ) با حفظ آن ترکیب به معنی (ب). به این طریق که مفهوم (ب) قبلاً در بین نبوده و چون به میان آمده و شباهت با مدلول (آ) پیدا کرده واحد ترکیب آن را صاحب شده است. مثلاً در زبان عبری قدیم کلمه (تباه) به معنی قوطی یا جعبه دیده میشود و در قضیۀ طوفان نوح نیز این کلمه به معنای کشتی آمده است زیرا چون کشتی پیدا شد و شباهت به جعبه داشت و برای تسمیۀ آن کلمۀ موجود نبود کلمۀ (تباه) برای آن هم اطلاق شد. بومیان استرالیا چون اولین مرتبه کتاب را دیدند آن را (صدف) نامیدند زیرا صدف نیز مانند کتاب باز و بسته میشود. ممکن است طفلی اولین دفعه کرۀ مصنوعی ببیند و آن را توپ یا هندوانه بنامد. حال اگر کلمۀ (تباه) برای مفهوم جعبه بهکار رود حقیقی و چون بر کشتی هم اطلاق شود مجازی خواهد بود. یک مثال دیگر: کلمه (زندیق) از (زندیک) فارسی گرفته شده یعنی کسی که پیرو و آئین زند یا آئین مزدیسنی باشد. تا وقتیکه این کلمه به معنی اصلی خود استعمال میشده حقیقی بوده لکن چون بعدها برای مرتد – بدعتگزار – کافر- بیدین و غیره بهکار رفت جنبۀ مجاز را به خود گرفت و از آن اسم معنی (زندیقه) نیز ساخته شد.
- انتقال از معنی عمومی بخصوصی است. مثلاً در زبان سانسکریت (موش) به معنی دزد هم دیده میشود اگر ابتدا ترکیب مذکور برای افادۀ مفهوم دزد بوده بعد به مفهوم موش فارسی منتقل گردیده به طرز دوم وضع لغت میباشد – کلمۀ (صحبت) به معنی همنشینی است و در ادبیات ما غالباً در این معنی استعمال شده (از صحبت دوستی برنجم که اخلاق بدم حسن نماید – محبت نیکانت از نیکان کند – تنی چند در صحبت من بودند) این کلمه یک مفهوم عمومی دارد لکن در فارسی امروز (صحبت) در معنای مکالمه و گفتگو نیز استعمال میشود پس صحبت به معنی گفتگو جنبه مجاز را داراست.
- برعکس طرز دوم است یعنی انتقال از معنای خصوصی به عمومی یا از جزء و فرد به کل است مثلاً (سر و گردن) که قسمتی از اعضای بدن است به معنی انسان نیز استعمال شوند (سران لشکر – گردنان سپاه) کلمۀ Doncha روسی به معنی انسان نیز استعمال میشود. خود کلمۀ (انسان) را به معنی (بشر) نیز استعمال میکنند. چنانکه گوئیم انسان جائزالخطاست یعنی هر انسانی جائزالخطاست نه یک انسان منحصربفرد، و از این قبیل است اصطلاحات (چشم و گوش شاه) و امثال آن.
- به وسیلۀ واحد ترکیب اصواتی که مفهوم محل و موضع را افاده میکند. بطور غیرمستقیم یعنی کنایۀ مفهوم، دیگر استخراج میکنیم چنانکه گوئیم: (سال سختی بود) یعنی برای مردم سخت بود. (مسجد از هم پاشید) یعنی مردم آن متفرق شدند، (شهر بههم خورد) یعنی مردم مضطرب شدند.
بدیهی است که در وضع لغات و اصطلاحات عواملی دیگر هم که درجۀ دوم اهمیت را داراست وجود دارد و ما برای رعایت اختصار متعرض ذکر آنها نمیشویم.
در زندگانی روزمرۀ خود این سیر تکاملی را به رأیالعین میبینیم مثلاً (گوجهفرنگی) را سبزیفروش گاهی (گوجه) مینامد، (سیبزمینی) را (سیب) میگوید. گمان میکنم (شیر) آب انبار را به این جهت با واحد ترکیب شیر درنده مینامند که ابتدا مخرجهای آب را به شکل سر و دهان شیر ساختهاند و به واسطۀ مشابهت آن را به اسم شیر نامیدهاند (لکن شیر به معنی لبن عربی ترکیب اصوات دیگری دارد یعنی در اصل با یاء معلوم تلفظ میشده و الفبای ما شیر به معنی درنده را که با یاء مجهول تلفظ میشده به شکل شبیه آن درآورده است و امروز تاجیکها دو نوع شیر را دو قسم تلفظ میکنند) پس شیر آب انبار مجازی است. و از این قبیل است عبارات (صورت بده) یعنی صورتحساب – (در این کار دست دارد)
و همچنین کلماتی که از السنۀ خارجه وارد زبان میگردد غالباً نسبت به خود آن زبان مجازی است از قبیل سماور – ایشیک آقاسی – یساول – قراول – ژنرال – آجودان – طیاره – عبدالله – گارد – و غیره یک مثال دیگر: در زبان لاتین Bonum augurium به معنی فال یا ساعت نیک و Malum augurium به معنی فال یا ساعت بد و مجازاً به معنی خوشبخت و بدبخت هم استعمال میشوند. فرانسویها این لغت را به معنی مجازی در زبان خود وارد کرده و ترکیب اصوات آنها را تخفیف دادهاند چنانکه گفته میشود Bonheur خوشبخت و Malheur بدبخت و از این قبیل است کلمات (شعر – عروض – بیت – غزل – نظاره – ایمن – غیره) که از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است.
تمام اعمال سابقالذکر در اثر یک عامل مهم طبیعی است که در مقالات قبل هم گفته شد: روحیۀ انسان همواره جویای سهولت و اقتصاد است و میخواهد که قوای او حتیالامکان کمتر تلف شود تا از جنبۀ لفظ کاسته بر معنی بیفزاید یعنی اولاً برای معانی متعدد الفاظ قلیل استعمال نموده و ثانیاً اعمال ذهنی را تا حد ممکن تخفیف دهد.