زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

سیر تکاملی زبان – بخش سوم

علی دشتی

بازنشر پس از هشتاد و نه سال

انتشار نخست: مجلۀ مهر، مردادماه 1313 سال دوم شمارۀ 3

در این مقاله مجملی از پیدایش و توسعۀ اقسام مختلفۀ صرفی کلمات بحث می‌کنیم.

در دستورهای زبان معمولاً کلمات را به هشت یا نه قسم تقسیم می‌کنند (از قبیل اسم و فعل و ملحقات و متعلقات آنها و اقسام مختلفۀ حروف) از این‌رو یک مسئله به میان می‌آید که آیا تمام اقسام مذکور از ابتدا در زبان وجود داشته یا آنکه بعدها به مرور با سیر تکاملی فکر به میان آمده است و کدام قسم قدیم‌تر و به اصطلاح «مادر – ریشۀ» اقسام دیگر محسوب می‌گردد.

برای حل این مسئله علمای علم زبان بیشتر به علم روان‌شناسی و تاریخ و علوم اجتماعی متوسل شده و معلوم کرده‌اند که ابتدا همۀ اقسام صرفی کلمات وجود مداشته بلکه در نتیجۀ توسعۀ فکر و سیر تکاملی تمدن به مرور به عرصۀ وجود آمده است چنان‌که در زبان وحشیان امروز هم که زندگانی آنها ساده است و هنوز پا به مرحلۀ تمدن نگذاشته‌اند بسیاری از اقسام صرفی کلمات وجود ندارد مثل آنکه شخص متکلم فعل خود را در سوم شخص قرار می‌دهد و غالباً به جای ضمیر اسم خود را استعمال می‌کند. در زبان فارسی شبیه این عمل نیز مشاهده می‌شود و با آنکه فعل مخصوص برای متکلم موجود است گوینده برای رعایت ادب و احترام نسبت به مخاطب فعل خود را در سوم شخص قرار می‌دهد (مثلاً: محترماً معروض می‌دارد یعنی معروض می‌دارم) و گاهی فعل مخاطب را نیز برای رعایت احترام در سوم شخص قرار می‌دهند (مثلاً: البته آن جناب مسبوق هستند یعنی مسبوق هستید) اطفال در موقع تکلم بسیاری از افعال و کنایات و قیود و حروف اضافه را استعمال نمی‌کنند زیرا فکرشان نسبت به بزرگان محدود است و به مقتضای آن غالب اقسام کلمات را به‌کار نمی‌برند و غالباً کلماتی را کمتر استعمال می‌کنند که نسبت و رابطه بین اشیا و حوادث را بیان می‌کند و چون مفاهیم این قبیل کلمات در ذهن اطفال موجود نیست لذا احتیاجی به استعمال آنها هم ندارند.

مقصود این است که در مراحل اولیۀ حیات اجتماعی نه تنها عدۀ کلمات محصور بوده بلکه تمام اقسام صرفی کلمات نیز در بین نبوده است. حال باید فهمید که کدام قسم قدیم‌تر بوده که رفته‌رفته اقسام دیگر به آن افزوده شده است. بعضی گمان می‌کنند چون انسان ابتدا صفت و عمل را در اشیاء ملاحظه می‌کند لذا احتیاج او به فعل بیشتر بوده و از اقسام کلمات فعل را استعمال می‌کرده است زیرا فعل کلمه‌ای‌ست که دلالت بر کار یا حالتی نماید مانند رفتن – کاستن – زرد شدن و غیره. مثلاً غریدن ابر – پریدن مرغ – سرد شدن هوا را که عمل و حالت باشد قبل از خود موضوع ابر –  مرغ – و هوا مشاهده می‌نماید. پس اول عمل و صفت را می‌بیند و تشکیل تصور می‌دهد و در ازای آن کلمات مقتضی به‌کار می‌برد بعد آن عمل و صفت را به چیزی و کسی اسناد می‌دهد. فرض می‌کنیم طفلی پریدن مرغ را می‌بیند به واسطۀ ادراک و اعمال دیگر ذهنی تصور پریدن برای او پیدا می‌شود و چون هر تصوری با قرار دادن کلمه در ازای آن ثابت می‌ماند لذا تصور پریدن را با کلمۀ مقتضی تثبیت می‌کند (در اینجا ما کار نداریم که کلمه را خود اختراع نموده یا دیگران به او تلقین می‌کنند) همچنین هوا سرد می‌شود. تاریک می‌گردد، در مقابل این تصورات کلمات سرد شدن و تاریک شدن را به‌کار می‌برد. بنابراین افعال و صفات (مانند رفتن – آمدن – دویدن – پریدن – سفید – سیاه – اولی – دومی و امثال آنها) قدیم‌ترین قسم کلمات می‌باشند.

گرچه این قیاس در بادی امر صحیح به‌نظر می‌آید لکن در عمل و تجربه مقرون و مطابق با واقع نیست مثلاً در میان وحشیان که حیات ابتدائی اجتماعی را دارا می‌باشند کلماتی که دلالت بر فعل و صفت می‌کند کمتر استعمال دارد. اطفال نیز فعل و صفت را کمتر استعمال نموده و غالباً به اسم اکتفا می‌نمایند. مثلاً طفل در عوض «آب می‌خواهم – آب بده – آب بیاور» می‌گوید «آب!» در عوض «مرغ می‌پرد» می‌گوید «مرغ!» پس چون انسان وحشی و طفل برای افعال و صفات کلمات مقتضی استعمال نمی‌کنند بدیهی است که تصورات آنها در این باب مشخص و کامل نیست.

وقتی که به اعمال ذهنی و قوای فکری انسان مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که مفهوم مبدأ قبل از مفهوم عمل و صفت آن در ذهن پیدا می‌شود. تصور ماده و شیئی قبل از تصور جریان و حرکت در ذهن خطور می‌کند. اگر نظری به علوم طبیعی کنیم می‌بینیم که انسان تمام حوادث فیزیک و فعل و انفعال شیمی را به قوه نسبت می‌دهد و تمام را بر اساس آن قرار می‌دهد بنابراین برای فهم و حل مسائل و مطالب مجبور می‌شود قوه‌ای را که ندیده و با هیچ‌یک از حواس ظاهره ادراک ننموده مبدأ قرار دهد. بدیهی است که برای مفاهیم مبدء – ماده – شیئی – قوه اسم به‌کار می‌برد نه فعل و صفت. انسان در جریان حوادث قبل از همه چیز جسم و شیئی را می‌بیند و بعد در کیفیت و حالت آن فکر می‌کند پس موضوع (اسم) و فهم آن مقدم بر محمول (فعل – صفت) است (بدیهی است که موضوع یا مسندالیه اصلاً با اسم بیان می‌گردد و در صورتی می‌تواند به واسطۀ اقسام دیگر صرفی بیان شود که آنها جانشین اسم باشند.)

در السنۀ سامی ساختن صفت و فعل از اسم به خوبی محسوس است مثلاً از کلمۀ حجر (سنگ) تحجر (سنگ شد) متحجر (به حالت سنگ درآمده) و از کلمۀ خیمه – خیم (خیمه زد) ساخته می‌شود.

در السنۀ اورال و آلتائی نیز بسیاری از افعال و صفات از اسم ساخته می‌شود مثلاً از کلمۀ ترکی‌باش (سر) باشلاماق (شروع کردن) و از کلمۀ ایو (خانه) – ایولنمک (خانه‌دار شدن – تأهل اختیار کردن) ساخته می‌شود.

در السنۀ هند و اروپائی نیز نظیر این عمل دیده می‌شود. مثل آنکه با تغییر محل آهنگ لفظی در کلمات انگلیسی از اسم و صفت و فعل می‌سازند. مثلاً کلمۀ Conflict اگر آهنگ لفظی آن روی o واقع باشد اسم است و اگر آهنگ را به آخر انتقال دهیم فعل می‌شود. در زبان روسی Niania (دایه) اسم است، Niantchat (لای لای گفتن – پرستاری طفل) از آن مشتق شده است در زبان فارسی از کلمۀ چرخ که اسم باشد چرخیدن را می‌سازیم و به همین قیاس است فهمیدن – طلبیدن – بلعیدن و امثال آنها (کلمات فهم – طلب – بلع عربی است و مصدر در عربی جزو اسم داخل می‌باشد) کلمات سنگ – پشم اسم‌ند اگر بعد از آنها ادوات ی – ین – ینه درآوریم صفت به‌دست می‌آید، مثل سنگی – سنگین – پشمی، پشمینه و غیره (ساختن اسم از فعل در کلیۀ زبان‌های فوق‌الذکر نیز سابقه دارد لکن بیان وجه آن داخل در مبحث ما نیست.) بنابراین چنین نتیجه می‌گیریم که قدیم‌ترین قسم صرفی کلمات در زبان اسم است و بعد فعل و صفت و اقسام دیگر به میان آمده است و آنچه از بعد پیدا شده از اسم مشتق گشته و چون اغلب مأخذهای کلمات از بین رفته بنابراین امروز وسیلۀ در دست نداریم که برای تمام اقسام کلمات مأخذهای اسمی پیدا کنیم. مثلاً کلمات پیش – جلو – بالا – زیر و امثال آنها که قید می‌باشند (در عربی اینها را ظرف می‌گویند و ظرف از اقسام اسم است) ممکن است در جمله به جای حرف اضافه به‌کار روند یعنی دارای معانی مستقل نباشند (در این صورت آنها را حروف اضافه نامند نه قیود) مانند قلم من پیش شماست – جلوی خانه باصفاست – مورچه زیرزمین لانه دارد – بالای سر شما آسمان است – و غیره.

حال که می‌توانیم قیاس کنیم که اسم قدیم‌ترین کلمات بوده و استخوان‌بندی زبان محسوب می‌شود و اقسام دیگر صرفی به منزلۀ عضلات و مفاصل به‌شمار می‌روند یک مسئلۀ مهم برای ما کشف می‌شود که وقتی که یک زبان اجنبی رخنه در زبانی کرد پیش قراول آن اسم است نه اقسام دیگر. کسانی که با یکی از السنۀ خارجه آشنائی دارند در موقع محاوره اگر کلمات خارجی استعمال می‌کنند حتماً اسم است (و به ندرت فعل و غیره) و اگر بخواهند ضمن صحبت فارسی فعل خارجی را به‌کار برند غالباً آن را به دو جزء (جزء اسمی – فعل معین) تقسیم نموده جزء اسمی را به زبان خارجه و فعل معین را فارسی می‌آورند و این بر اثر طبیعت است که همواره به همراه بشر می‌باشد. مثلاً می‌گویند سوژه آن خیلی عالی بود این اطاق کومفورتابل است – من دکوراژه شدم – فلان شاگرد نمرۀ پاسابل گرفت و غیره.

چون زبان عرب در ایران رواج یافت ابتدا اسامی عربی رخنه در زبان فارسی کردند بعد اقسام دیگر و اگر نهضت احیای زبان فارسی از قرن سوم هجری به این طرف پیدا نمی‌شد آنچه را که حال داریم نیز از دست داده بودیم این است که امروز در زبان فارسی اقسام دیگر نسبت به اسم بیشتر محفوظ مانده است. اگر امروز کسی بخواهد به جای قیود و حروف اضافه و افعال و صفات فارسی کلمات مترادف عربی را به‌کار برد هم به خود زحمت داده و هم کلام خود را مشکل‌تر ساخته است (مثل عندالاقتضا – لدی‌الورود – لاوالله – فی حد ذاته – و غیره) که اگر چه ظاهراً در فارسی امروز مورد استعمال دارند لکن در محاوره کمتر کسی به آنها توجه می‌کند.

فردوسی در عالم ادبیات مقامی بلند دارد و یکی از خدمات مهم که به زبان فارسی نموده این‌ست که آنچه را از اسماء فارسی که از دستبرد حوادث محفوظ مانده بود به اندازۀ توانایی جمع‌آوری کرده و ایرانیان را از زحمت درآوردن اسماء عربی تحت شرایط تلفظ فارسی تا اندازۀ معلومی بیرون آورده است. البته گناه فردوسی نیست که با وجود داشتن کلمات فارسی بسیاری از کلمات عربی با مترادف فارسی خود هم‌آغوش شده و استادان بعد از فردوسی این قبیل کلمات را استعمال کرده و برای دیگران نیز راه باز کرده‌اند. مقصود ما این است که فردوسی در قسمت خود این وظیفه را با بهترین و کامل‌ترین وجهی انجام داده است.

بلی امروز اسماء عربی که در زبان فارسی به‌کار می‌رود با اصول و شرایط تلفظ ملت ایران تطبیق یافته و تقریباً لغات ایرانی محسوب می‌شود (مثل آنکه در زبان فرانسه لغات لاتینی – یونانی – سامی موجود است) لکن این را هم باید در نظر گرفت که قوای بسیاری در امتداد چندین قرن به مصرف رسیده تا این اعمال را به جای آورده و کلمات عربی را به لهجۀ فارسی مطابق نموده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *