آقای فوادی
بازنشر پس از هشتاد و نه سال
انتشار نخست: مجلۀ مهر، شمارۀ ۲، سال ۱۳۱۳
در شمارۀ قبل تحت عنوان «سیر تکاملی زبان» جنبۀ لفظی آن را در نظر گرفته بحث نمودیم اینک به قسمت معنوی آن میپردازیم زیرا این قسمت هم مانند جنبۀ لفظی همواره در معرض تغییر و تحول و تکامل است.
یکی از راههای تکامل زبان طریق توسیع یا تعمیم مفاهیم کلمات است یعنی یک کلمه که برای معنی خاصی وضع شده رفتهرفته دائرۀ شمول آن وسعت یافته برای افادۀ معانی دیگر هم بهکار میرود مثلاً کلمۀ گوسفند – گوسپند که در فارسی ابتدا به معنی گاو مقدس استعمال میشده امروز به معنی گوسفند تنها استعمال میگردد و کلمۀ شدن که به معنی رفتن است در فارسی امروز معنی فعل معین را هم شامل است.
در زبانهای قدیم همچنین در زبانهای وحشیان امروزه برای هر اسم و صفت و فعلی کلمۀ مخصوص و منحصری استعمال میشود رفتهرفته این کلمات بر اثر قانون تداعی معانی (L` association des idees) برای مفاهیم دیگر نیز عمومیت پیدا کردهاند مثلاً در عربی کَلم به معنی خستن (زخم خوردن) وضع شده و کلمه – کلام – کلیم و غیره با معانی دیگر از آن مشتق گردیده است. در اینجا قانون تداعی معانی دخالت دارد همچنانکه از «جراحت وارد آوردن» طرف متأثر میشود از «کلام» هم شنونده متأثر میگردد. مثال دیگر کلمۀ دیو در زبان هند اروپایی ظاهراً به معنی پروردگار یا خدا وضع شده زیرا Deva در سانسکریت، Zeus یونانی، Dieu فرانسوی به معنی خدا آمده است. ارینهای ایرانی همین کلمه را به معنی خدای باطل گرفتهاند (گر نشنید فرشتۀ با دیو- وحشت آموزد و خیانت و ریو) که مترادف با کلمۀ شیطان است کلمۀ دیوانه نیز از همین کلمه مشتق شده است. بهعلاوه این کلمه را به معنی انسان وحشی هم گرفتهاند بلکه چون بر مردمان بومی ایران دست یافتند آنها را دیو نامیدند. در ادبیات فارسی کلمۀ دیو به معنی سبع (درنده) و انسان تنومند هم آمده است (کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست).
به واسطۀ تعمیم که یک نوع عمل ذهنی است کلمات متشابه و مترادف بهوجود میآید مثل صورت- چهره- رخ-روی- وجه- سیما که ابتدا هر کدام در معنی خاص استعمال میشده و در فارسی همۀ آنها به معنی صورت میآید. در زبان توده تعمیم بیشتر مجری است و غالباً معانی کلمات از اصل وضعی بلکه اصطلاحی و ادبی خود منحرف میشود مثل اینکه کلمات عقل- شعور- ذکاوت- هوش- فکر- ذهن در یک معنی استعمال میگردد لکن در زبان ادبی و علمی با هم فرق دارند. در زبان روسی کلمۀ Poute مترادف کلمۀ Doroza (راه) به واسطۀ تعمیم پیدا شده است.
بعد از آنکه زبان فارسی با عربی مخلوط شد کلمات مترادف به قدری در این زبان زیاد شد که کمتر زبانی در این قسمت به پایۀ آن میرسد. بلی در زبانهای اروپایی نیز کلمات لاتینی و یونانی و غیره زیاد وارد شده لکن نسبت به احتیاج و اقتضای محل و امثال آن کلمات اجنبی به واسطۀ تعمیم و اعمال دیگر ذهنی دچار تغییر و تحول گردیده دائرۀ لغت و معنی را وسعت دادند، مثل کلمات Consul- Machine – Magie – Public و غیره. کلمۀ Fontain در زبان فرانسه بیشتر برای چشمه استعمال میشود لکن در روسی فقط برای فواره بهکار میرود. کلمۀ Kazak (قزاق) روسی در اصل قاچاق ترکی است لکن کلمات عربی اغلب برخلاف این منظور در صورت عدم احتیاج به حکم اجبار وارد زبان ما گردیده است مثلاً با آنکه ما کلمات خورشید – آفتاب – هور – مهر- داریم کلمۀ شمس هم با همان معنی بر فارسیزبان تحمیل شد (خوشبختانه اخوات کلمۀ شمس عربی در زبان فارسیِ مصطلح ریشه نکرده است) با کلمۀ ماه فارسی کلمۀ قمر و با کلک – قلم و امثال آن مقابلی نموده و بعضی مترادفات فارسی را از بین برد. گرچه وارد شدن کلمات عربی در فارسی میدان سخنوری را وسعت داده و برای صنایع لفظی و معنوی کلام تسهیلاتی تولید نمود، چنانکه شاعر گوید:
روت بپوش ای قمر خانگی
تا نکشد کار به دیوانگی
و دیگری گفته:
باغبان سرو من و سرو تو مانند به هم
لیک آن راست بسر قُمری و این را قَمری
اگر به جای کلمۀ ماه فارسی قمر عربی استعمال نمیشد کمیت شاعر در این وزن و این صنعت لنگ بود و قس علی ذلک. لکن از طرف دیگر زبان ما را سنگین و دارای اطناب و تفصیل نموده تعلیم آن را مشکل میسازد.
در نتیجۀ تعمیم، از اسماء ذات اسماء معنی تولید میشود یعنی ابتدا هر اسم معنی اسم ذات بوده و رفتهرفته جنبۀ معنوی بهخود گرفته است. در جمل هم این حالت معمول است و از اینرو امثال و استعارات بهمیان میآید مثلاً آبزیرکاه – از این ستون به آن ستون فرج است – دیوار موش دارد موش گوش دارد که معانی آنها غیر از خود انها میباشد.
به زعم علمای علم زبان قدیمترین کلمه که جنبۀ معنوی به خود گرفته و در السنۀ ملل قدیمه دیده میشود کلمۀ «بودن» است. حدس میزنند که در زبان اولی هند و اروپایی برای آن دو ریشه وجود داشته:
es (اس)
این ریشه در زبان سانسکریت به شکل Asmi (هستم) Asti (هستی) Santi (هستند) و در زبان لاتین به شکل est (است – هست) میباشد. این ریشه را اغلبِ ملل هند و اروپایی امروز در تلفظ، با جزئی تفاوت، دارند مانند jest روسی (jesm اسلاویانی)، Is انگلیسی، Ist آلمانی، est فرانسه و «است» فارسی (با اشکال صرفی مفصل یا مختصر چنانکه در فارسی استم – استی – است – استیم – استید – استند صرف میشود و در روسی فقط دو شکل موجود است jest = است Lout = استند)
Bheu یا Bhu
که در سانسکریت Bhu و در فارسی بو (بودن) و در زبانهای کنونی اروپایی Bi و غیره استعمال میشود. کلمۀ es به معنی نفس کشیدن و زندگی و Bhu به معنی نمو و روئیدن استعمال میشده بعد معنی زندگانی و وجود (اسم معنی) را دارا شدهاند. آثار معانی ابتدائی این دو کلمه در بعضی زبانهای امروزی دیده میشود مثل آنکه در فارسی گوئیم «بود و نبودش یکسان است» که کلمۀ بود به معنی زیستن استعمال شده است و ریشۀ کلمۀ jestestvo (هستی – وجود) روسی es میباشد. همچنین Bi در معنی اصلی خود که نمو باشد در کلمۀ Pribil (منفعت) روسی وجود دارد (معنی لغوی این کلمه اضافه شدن – زیاد شدن است).
امروزه کلمات «بودن» و «استن» از معنی مستقل خود منحرف شده به شکل افعال معین درآمده مثل «زنده بودن» و «رفته است» که برای «بودن» و «است» معنی مستقلی نمیتوانیم پیدا کنیم بلکه این دو فعل برای کلمۀ ماقبل خود حالت صرفی و نحوی را بیان میکند. به عبارت اخری کلمۀ ماقبل بهوسیلۀ آنها صرف میشود به این طریق بسیاری از افعال معنیِ اصلی خود را فاقد گشتهاند. کلمۀ «شدن» وقتی به معنی «رفتن» استعمال میشده و هنوز هم در بعضی نقاط معنی اصلی خود را حفظ کرده است لکن در فارسی اصطلاحی معمولی حالت فعل معین را دارد. در عبارت «آمد شد» این کلمه به معنی اصلی و در جملۀ «هوا سرد شد» جنبۀ فعل معین را داراست و از این قبیل است افعال کشیدن – خوردن – گرفتن و امثال انها.
گر چه در زبانهای قدیم اسماءِ معنی بسیاری از قبیل خوبی – بدی – روش توانایی – گناه – ثواب و امثال آنها دیده میشود لکن بر روی همان اصلی که در فوق ذکر شد اینها به تدریج بعدها پیدا شدهاند، پس اسماء معنی ابتدا مدلولهای خارجی داشته و رفتهرفته جنبۀ معنوی به خود گرفتهاند.