محمدعلی اصغری
بازنشر پس از ۴۵ سال
انتشار نخست: روزنامهی اطلاعات
از پیراستن زبان فارسی چه میخواهیم؟
گفتار شیرین و پاکدلانۀ آقای دکتر نصرتالله باستان در شمارۀ 15503 روزنامۀ اطلاعات مرا برانگیخت که بار دیگر سخنانی چند در پیرامون زمینۀ مورد گفتگو بنویسم ولی این بار خواستم این نیست که پاسخی به نوشتههای این پزشک ارجمند داده باشم بلکه بهانهای است برای پرداختن به این پرسش که ما «از پیراستن زبان فارسی چه میخواهیم؟»
آقای دکتر و برخی از همباوران ایشان میپندارند که خواست از پیرایش زبان فارسی، تنها و تنها بیرون راندن واژههای تازی از این زبان و گذاشتن برابرهای فارسی بجای آنهاست و با انجام گرفتن این کار داستان پایان میپذیرد و بر پایۀ این برداشت نادرست است که نام و نام خانوادگی مرا که محمدعلی اصغری میباشد به «ستوده برتر کوچکتری!» برگردانده و یک زمینۀ ارجدار فرهنگی را به رویۀ ریشخند و شوخی انداختهاند. آقای دکتر بایستی میدانستند که نام من، یک نام ویژه، آن هم از گونۀ «ترکیبی» آن میباشد و با رویۀ کنونیاش هرگز درخور ترجمه و یا دگرگونی نیست، آری اگر ما بخواهیم واژههای محمد، علی و اصغر را که هر سه تازی هستند در یک نوشتار فارسی بکار بریم و اندیشههای خود را با دستیاری آنها بازنماییم خواهیم توانست از فارسی آنها سود جوییم و این نه تنها بد نیست که دربایست و بجا هم خواهد بود مثلاً چنین انگارید که ما داریم درباره فردوسی، شاعر نامدار ایران با کسی گفتگو میکنیم و سخن از ویژگیهای او و از نیکیهای شاهنامه در میان است. در اینجا در میان سخن توانیم گفت که فردوسی شاعر بزرگی بوده و «ستودگیهای» بسیار داشته است، توانیم گفت او از همۀ شاعران ایران ارجدار و «برتر» بوده است، توانیم گفت کار فلان شاعر یا بهمان نویسنده در زمینۀ شعر یا زبان فارسی «کوچکتر» از کاری است که فردوسی در شاهنامه کرده است پس میبینید که ما در این سه جمله بیآنکه از واژههای محمد و علی و اصغر که تازی هستند سود برده باشیم، فردوسی را با سه واژه ستوده و برتر و کوچکتر که فارسی میباشند شناساندهایم و از گفتههامان نیز هیچ چیستانی برای هیچکس پدید نیامده است.
یک بدفهمی دیگر که برای نویسندۀ گرامی پیش آمده این است که پنداشتهاند ما همۀ کمبودها و نابسامانیها را از درهمآمیختگی زبان فارسی با دیگر زبانها بهویژه زبان تازی میدانیم و به این باوریم که پیرایش زبان کلید همۀ دردها و گرفتاریهاست و از اینجاست که به تیمسار آریانا میگویند «مگر بیکار بودی که سرود یاد مستان دادی و بر و بچهها را به تکاپو انداختی که به پیراستن زبان فارسی پردازند و تصور کنند اگر زبان فارسی را تغییر دهند همۀ کارها اصلاح میشود؟».
در این باره باید دانست که ما هرگز چنین باوری نداریم، گرفتاریها و آلودگیها و نابسامانیهایی که امروز دامنگیر است چیزی نیست که تنها با پیراستن زبان فارسی از میان برود، این دردها بسیاریشان ریشههای تاریخی دارند که باید نیکخواهان و اندیشمندان و میهنپرستان ایران بجویند و بپژوهند و آن ریشهها را پیدا کنند و با همدستی و یاری خود مردم به درمانشان بپردازند و برخی نیز زاییدۀ برخورد ما با فرهنگ و تکنولوژی غرب و پیدا کردن بستگیهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی با کشورهای اروپا امریکا در این یکصد سالۀ بازپسین میباشد و این همان چیزی است که تلویزیون ملی ایران . کرده و برنامهای به نام «شرق و غرب» دربارۀ آن پدید آورده که کسانی از دانشمندان و دستاندرکاران «مسائل اجتماعی» را به آن میخواند که بیایند و بنشینند و اندیشههاشان را بازنمایند و ما امیدواریم که بتوانند کاری انجام دهند و گامی به سود کشور خود بردارند.
اکنون بپردازیم به زبان فارسی، و اینکه در پیرایش آن چه خواستهایی را دنبال میکنیم. ما سرزمینی داریم بزرگ و پهناور با آب و هوایی نیکو و ارزنده و آفتابی درخشان و دلکش، اینها سرمایههای بزرگی است، گذشته از اینها، ما جنگل داریم، دریا داریم، نفت دارین، گاز داریم، کانهای پایانناپذیر گوناگون داریم از همه والاتر و ارجدارتر تاریخ و فرهنگ داریم، تاریخی با سرافرازیهای بسیار و فرهنگی گرانمایه با خمیر مایهای انسانی و پربار. با این دستمایههای پربها، ما اگر بخواهیم و اگر همت کنیم و بکوشیم، در بنای بهزیستی آینده جهان سهم هنایندهای توانیم داشت. و اما این کار یک شرط بزرگ دارد، شرطش این است که ما، در گام نخست به خود بپردازیم و بکوشیم خود را از آلودگیها و گمراهیها و زشتیها و پلیدیها پاک گردانیم و با نیکیها و وارستگیها و بلند اندیشیها بیاراییم. فرهنگ ما مانند هر فرهنگ کهنسال دیگر، بشوند دیرپایی خود، نیکیها و بدیها، زشتیها و زیباییها و سازندگیها و ویرانگریها را با هم دارد. باید بنشینیم و بکاویم و بپژوهیم و آنچه را که در جهان مایۀ پیشرفت و سرافرازی میباشد از درون آن بیرون کشیم و به دستیاری آن خود و توده خود را با خویها و اندیشهها و باورهای پاک و خردپذیر و سودمند بپرورانیم.
در اینجاست که یک زبان پیراسته و آراسته، و پویا و رویا یاری بزرگی به ما تواند کرد، راز پیرایش زبان فارسی در اینجاست. ما دربارۀ سیاست مستقل ملی، دربارۀ کشاورزی، دربارۀ بازرگانی و کار و پیشه، و دربارۀ زندگی و خانواده و زناشوئی اندیشههایی داریم که باید آنها را از راه کتابهای تازه در دسترس هممیهنان خود، و همسایگان و مردم دیگر کشورهای جهان بگذاریم، و این به یک زبان جدا سر و پاک و آراسته – که بتواند سر پای خود بایستند، نیاز دارد.
با افسوس باید گفت که زبان فارسی این شرطها را ندارد و با حال کنونیاش دارای یک کاربرد جهانی نیست. درست است که ما امروز با این زبان سخن میگوییم و نیازهای زندگی روزانۀ خود را با آن از میان برمیداریم و این هم درست است که با همین زبان گفتار مینویسیم و کتاب میپردازیم ولی اینها دلیل نیرومندی یک زبان نخواهد بود، این کارها را گویشهای مازندرانی و گیلانی و سمنانی و خوانساری و مانند اینها نیز، منتها در میدانی کوچکتر، انجام توانند داد.
برای دست یافتن به چنین زبانی است که ما میکوشیم در بار نخست فارسی را تا آنجا که تواند بود از واژههای بیگانه بپیراییم و خودمان را و هممیهنانمان را از دست واژههایی مانند استحصال، احتراز، اعتذار، استعمال، مستحضر، منقطع، مجالست، ممانعت، مخاصمه، تحذیر، استعفاء و هزارها مانند اینها برهانیم و به جای آنها واژههای شیرین و سادۀ بهدست آوردن، دوری جستن، پوزش خواستن، بکار بردن، باشند و آگاه، گسسته، همنشینی، جلوگیری، دشمنی، دور نگاه داشتن، کنارهجویی، بگذاریم. از این گونه واژهها که من به نمونههایی از آنها اشاره کردم در زبان فارسی بسیار است و همه نیز آنها را میدانند و میشناسند ولی نمیدانم چه شوندی دارد که بسیاری از گویندگان و نویسندگان ما از بکار بردن آنها خودداری میکنند و همۀ کوشش آنان بر این است که به جای آنها از واژههای بیگانه سود جویند، این جای شگفتی است که حتی امروز، در میان نوشتههای برخی از نویسندگان واژههایی که بکار میرود، تا پنجاه و شصت درصد آن بیگانه است. به دیده ما این کار از هر باره نادرست است و نه تنها سودی برای زبان فارسی نخواهد داشت که بسیار زیانمند نیز خواهد بود.
در وهلۀ دوم، چه در گفتن و چه در نوشتن، ما باید به سادگی و آسان فهمی زبان بپردازیم. باید پیچیدگیها و درازگوییها و درازنویسیها را از خط و زبان فارسی دور گردانیم، باید کاری کنیم که سوادآموزی برای خودمان و فارسیآموزی برای بیگانگان آسان و خوشایند باشد.
یک چیز ناپسندی که در این سالها، درگفتارهای سخنرانان و نوشتارهای نویسندگان به گوش میرسد و به چشم میخورد توأمگویی و توأمنویسی، یا به گفتهای دیگر بکار بردن «مترادفات» است، نمیدانم این برای چیست و چه سودی را از آن چشم میدارند، شما در رادیو به سخنان فلان پند فروش گوش فرا میدهید و یا در روزنامه نوشتۀ بهمان نویسنده را میخوانید میبینید در لابلای گفتهها و نوشتههاشان، پشت سر هم و توأمان واژههایی از این گونه بکار میبرند: علم و دانش، عدل و داد، بیگانه و اجنبی، ظلمت و تاریکی، صبر و شکیبایی، نادم و پشیمان، پاک و منزه، ظلم و ستم، ضرر و زیان، بیماری و مرض، آز و طمع و … اگر باریکبینی کنیم و نیک بیاندیشیم خواهیم دریافت که این یک بیهودهکاری است و جز هدر دادن وقت و کاغذ و پول و گیج کردن مردم هیچ نتیجۀ دیگری ندارد. به تازگی نیز برخی دست به دامن واژههای اروپایی انداخته، و اینجا و آنجا، در «مجالس و محافل روشنفکرانه» بخت خود را در این راه میآزمایند و پی در پی و بهجا و نابجا از این ایسم و آن ایسم سخن به میان کشیده داد فیلسوفی سر میدهند. یکی از آشنایان میگفت در نشستی، یکی از اینان، در میان سخنان خود آنقدر از اگزیستانسیالیسم و اومانیسم و راسیسم و شوونیسم و سوسیالیسم و مارکسیسم و دگماتیسم و ایسمهای دیگر دم زد که مرد میانسالی شکیبایی را از دست داده بپاخاست و رو به سخنران کرده گفت «آقا. از این ایسمهایی که تو گفتی من هیچی نفهمیدم، یک چیزی بگو که به درد رماتیسم من بخورد». باید همۀ این درهمگوییها و آلودگیها از زبان ما ایرانیان زدوده شود. این نه تنها «تفنن» و «هوس» نیست که خود کاری ارجدار و تاریخی میباشد، و به وارونۀ پندار آقای حسن جهانبانی، بسیاری از «صاحبنظران» و «ادیبان سخنور» نیز با آن همراه و همداستان میباشند، در گام سوم، باید به نیرومندی و زایندگی زبان پرداخت. باید نگذاشت زبان سترون گردد و نیروی زایش خود را از دست بدهد. این بایای فرهنگستان و دانشمندان زبانشناس و زباندان است که در این باره بکار برخیزند و به یاری زبان مادری خود بشتابند. اینان میتوانند از راههای گوناگون زبان فارسی را بالنده و پرمایه کنند و آن را از دریوزگی در برابر زبانهای بیگانه بینیاز گردانند. یکی از این راهها پروا کردن به گویشها و نیمزبانهای اصیل ایران و بکار گرفتن صدها واژۀ ایرانی است که هم اکنون در گوشه و کنار این مرز و بوم رایج میباشد. یک راه دیگر بازبینی دوبارۀ متنهای گذشتۀ زبان دری مانند شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی و اسرار التوحید میباشد که هزاران واژۀ فراموش شدۀ فارسی را در دل خود نهان دارند و بالاخره راه سوم افزودن به میدان کاربرد پیشوندها و پسوندهای فراوان زبان میباشد. از این راه ما خواهیم توانست صدها و صدها واژۀ تازه بسازیم و هر چه بیشتر بر نیرومندی زبان خود بیفزاییم.