زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

«درست» و «غلط» از زبان بلومفیلد – بخش نخست

لئونارد بلومفیلد ( ترجمه‌ی علی‌محمد حق‌شناس)

بازنشر
انتشار نخست: نشریۀ نشر دانش، دانش مهر و آبان ۱۳۷۳ شماره ۸۴

مطلب زیر بخشی از فصل آخر کتاب زبان، نوشتۀ لئونارد بلومفیلد، است. زبان را بلومفیلد در سال 1933 منتشر ساخت و تا آغاز دوران چامسکی بر کل حوزۀ زبان‌شناسی سلطۀ بلامنازع داشت، و اکنون نیز در ردیف آثار معتبر و کلاسیک در این حوزه به‌شمار است.

در بخش زیر، بلومفیلد به شرح مسائلی در زمینۀ زبان و خط انگلیسی می‌پردازد که عیناً در زمینۀ خط و زبان فارسی نیز مطرح است. مترجم فارسی کتاب زبان بدان امید که شرح مشکلات دیگران در زمینۀ خط و زبان بتواند به درک و حل درست‌تر مشکلات خود ما در این زمینه‌ها کمک کند، اقدام به انتشار جداگانۀ این بخش کرد.

  • ریشه‌های اجتماعی «درست» و «غلط» در زبان

سخن‌گوی معمولی هرگاه سروکارش به صورت‌های – گوناگونی نظیر it’s I و it’s me – می‌افتد که فقط در معانی ضمنی با هم فرق دارند دچار مسئله می‌شود. سخن‌گو مسئلۀ خود را در قالب سؤالی از این قبیل مطرح می‌کند که «حرفم را چگونه بیان کنم؟». در بسیاری موارد، سخن‌گو هیچ مشکلی در حل این مسئله ندارد؛ چون ارزش اجتماعی معانی ضمنی صورت‌ها آشکار است، و سخن‌گو می‌داند که برخی از آن گونه‌ها (مثل گونۀ I done it) معانی ضمنی نامطلوبی دارند و مردم با کسی که آن‌ها را به کار برد خوب برخورد نمی‌کنند. انگلیسی‌زبانان در برخورد با چنین وضعی، بنا به سنت، می‌گویند گونۀ نامطلوب «غلط» است، یا «انگلیسی بدی» است، یا حتی «اصلاً انگلیسی نیست». این احکام، البته، عاری از حقیقت‌اند؛ چه، گونه‌های نامطلوب از سنخ خطاهای خارجیان نیستند؛ بلکه از جنس انگلیسی کاملاً خوب‌اند؛ جز آن که در گفتار گروه‌هایی که اعتبار اجتماعی بیشتری دارند به کار نمی‌روند؛ و همین هم سبب شده است که به گنجینۀ صورت‌های زبانی استانده راه نیابند. حتی در جوامع زبانی کمتر لایه‌بندی‌شده نیز که در آن هیچ صورت زبانی استانده‌ای شکل نگرفته است، سخن‌گو معمولاً می‌داند چه گونه‌هایی بیشتر وافی به مقصود او خواهند بود.

هرگاه هیچ تفاوت آشکاری میان [ارزش‌های اجتماعیِ] گونه‌های متنوع به چشم نخورد. دیگر قاعدتاً نباید هیچ مسئله‌ای در میان باشد؛ چه در آن صورت، هیچ فرقی ظاهراً نمی‌کند که گوینده کدام گونه را به کار برد. سخن‌گویی که شک دارد بگوید it’s I یا بگوید it’s me، این دو گونه را، لابد، از هم‌زبانانی کمابیش هم‌طراز شنیده است؛ چون در غیر این صورت، گونه‌های مزبور متضمن درجات مقبولیت یا عدم‌مقبولیت کاملاً متمایز و لذا تعیین‌کننده بودند. پس، از آنجا که هم‌زبانان هم‌طراز او هر دو صورت را به کار می‌برند، ناگزیر خود او به هنگام استفاده از این یا آن صورت دیگر منطقاً نباید نگران پایگاه اجتماعی خود باشد. ولی با همۀ این احوال، مردم وقت و نیروی بسیار زیادی را صرف مسائلی درست از همین قماش می‌کنند. گذشته از آن که متحمل نگرانی‌ها و دلهره‌های فراوانی نیز در این رهگذر می‌شوند.

تصورات عامه دربارۀ زبان ریشه در آموزه‌های موهوم «دستور زبان» قرن هجدهم دارد. در چارچوب این آموزه‌ها، که هنوز هم در مدارس ما انگلیسی‌زبانان، شیوع عام دارند، بر همۀ انواع صورت‌های زبانی برچسب «غلط» می‌زنند، بی‌آن‌که به واقعیت‌های نهفته در پشت آن صورت‌ها هیچ توجهی کنند. سخن‌گوی عادی نیز، همین که بشنود به گونه‌هایی برچسب غلط زده‌اند که هیچ معنای ضمنی نامطلوبی در خود ندارند، اعتماد خود را از کف می‌دهد و در اوج تردید و بدگمانی به هر صورت زبانی به چشم «غلط بودن» نگاه می‌کند.

باری، اگر عامۀ مردم تا بدین حد پذیرای فریب و گزافه نبودند، امکان نداشت «دستوریان» بتوانند بخش بزرگی از جامعۀ زبانی را با گزافه‌گویی مرعوب و مردد گردانند، و، از طرف دیگر، خود «دستوریان» نیز امکان نداشت به چنین کاری دست بزنند. تقریباً همۀ مردم، از جمله حتی بیشتر سخن‌گویانِ مادرزادِ زبانِ استانده، می‌دانند که، بالاخره، کس دیگری هست که زبان او ارج و اعتبار بیشتری دارد. بالادست همه، البته، گروهی هست که اعضای آن قاعدتاً بیشترین قدر و اعتبار را دارند. اعضای این گروه در زبان و گفتار نیز همان‌قدر از خود مطمئن‌اند که در همۀ موضوع‌ها، و همۀ روش‌ها، و همۀ رفتارها. در جامعۀ انگلیسی‌زبان این گروه قاعدتاً همان طبقۀ جامعۀ بریتانیاست که اعضای آن به زبان «مدارس خصوصی» [public schools] جنوب انگلستان سخن می‌گویند. می‌شود گمان برد که حتی در درون این گروه نیز انگارۀ زبان کتابت و گونه‌های زبانی دارودسته‌های پیش‌تاز اعتماد بسیاری از سخن‌گویان را از آنان سلب می‌کند. طاووس‌خصالی [snobbery]، یعنی ادا و اطوار گروه معتبری را به خود بستن، در حوزۀ زبان اغلب شکل گفتار غیرطبیعی را به خود می‌گیرد: یعنی سخن‌گو صورت‌هایی را بر زبان می‌آورد که میان اقران او رایج نیستند، چون بر این باور است (و اغلب به اشتباه) که صورت‌های مزبور نزد برخی طبقات «بهتر» در جامعۀ سخن‌گویان مقبول‌تر است. طاووس‌خصال، البته، با این کار فریب طعمۀ قدرت‌طلب را می‌خورد.

اتفاقی نیست که سروکلۀ «دستور زبان» درست در دوره‌ای در جامعۀ انگلیسی‌زبان پیدا شد که در بالا گفتیم. در طول قرن‌های هجدهم و نوزدهم جامعۀ انگلیسی‌زبان دیگرگونی‌های بسیار عظیمی را از سر گذراند؛ و اشخاص و خانواده‌های فراوانی به مقام‌ها و منزلت‌های به نسبت معتبر راه یافتند و در نتیجه ناگزیر شدند دست از زبان نااستانده بشویند و به زبان استانده روی آوردند. این که چه مسئله‌ای به دست و پای سخن‌گویی می‌پیچد که تن به چنین تغییری می‌دهد، موضوعی است که بعداً بدان خواهیم پرداخت؛ ولی حالا می‌بینیم که آموزۀ قدرت‌طلب در جامعۀ انگلستان چگونه از تزلزل و تردید سخن‌گویانی بار می‌گرفت که پیشینه‌شان به زبان نااستانده باز می‌گشت – یعنی سخن‌گویانی که می‌ترسیدند به آن صورت‌های زبانی اعتماد کنند که از پدران و پدربزرگان‌شان شنیده بودند. در ایالات متحده پای واقعیت دیگری نیز به میان می‌آید که وضع را از این هم پیچیده‌تر می‌کند؛ یعنی این واقعیت که حتی بسیاری از سخن‌گویان مادرزاد انگلیسی استانده در امریکا پیشینه‌شان به زبانی بیگانه بازمی‌گردد و ناگزیر خیلی زود به وحشت می‌افتند که مبادا آن صورت زبانی که برای آن‌ها طبیعی است، در واقعِ امر، «اصلاً انگلیسی نباشد».

واقعیت این است که تزلزل و تردید آدمی دربارۀ زبان خودش خصیصه‌ای کمابیش جهانی است. پژوهش‌گری که شروع به پژوهش دربارۀ زبانی غریبه یا گویشی محلی می‌کند، اغلب پس از گردآوری مواد زبانی از زبان‌وران یا گویش‌وران (informants) (یعنی از منابع اطلاعاتی) خود، ناگهان متوجه می‌شوند که خود آن زبان‌وران یا گویش‌وران وقتی بین خودشان صحبت می‌کنند، از صورت‌هایی به کلی متفاوت استفاده می‌نمایند. اینان صورت‌های اخیر را نازل‌تر می‌انگارند و خجالت می‌کشند که همان‌ها را در اختیار پژوهش‌گر بگذارند. این است که چه بسا پژوهش‌گر زبانی را گرد آورد و ثبت نماید که هیچ ربطی با زبانی که در پی آن است نداشته باشد.

گرایش آدمی به دست‌کاری در زبان خود گرایشی جهانی است؛ ولی این دست‌کاری معمولاً به قبول صورت‌هایی محدود می‌شود که آدمی از اقران خود می‌شنود. آموزه‌های دستوریان در رد یا قبول این یا آن صورت زبانی به خصوص تأثیر بسیار ناچیزی داشته است؛ ولی این آموزه‌ها به ایجاد این فکر در میان باسوادان انجامیده است که صورت‌هایی که انسان اصلاً نشنیده لابد «بهتر» از صورت‌هایی است که انسان عملاً می‌شنود و به کار می‌برد. تنها خطری که در این ماجرا اهل هر زبان استانده‌ای را تهدید می‌کند خطر تصنع است؛ سخن‌گو، اگر طاووس‌خصال یا خشکه‌عالم یا بزدل باشد، ممکن است گفتار خود را (دست‌کم، وقتی دل و دماغ خوش‌رفتاری دارد) با حروف‌خوانی (spelling-pronunciation)ها و صورت‌های «صحیحِ» عجیب و غریب بینبارد. سخن‌گویی که زبان استانده زبان مادری او است، هیچ دلیلی ندارد که چیز دیگری را جانشین صورتی کند که طبیعی اوست. گونه‌هایِ از نوع it’s me: it’s I قرن‌ها است که در گفتار سخن‌گویان سطوح بالای انگلیسی به کار می‌رود؛ پس دیگر دلیلی ندارد که کسی بخواهد خودش را دربارۀ آن‌ها به دردسر بیندازد.

کم پیش می‌آید که سخن‌گو در محدودۀ زبان استانده مجبور به انتخاب از میان گونه‌هایی شود که حد و مرزشان نسبت به یک‌دیگر کمابیش به خوبی مشخص است. در ایالات متحدۀ امریکا، سخن‌گویان انگلیسی استاندۀ رایج در نواحی غرب مرکزی آن کشور، که واکۀ [ɛ] را به‌طور یکسان هم در کلمات از نوع man، mad، و mat به‌کار می‌برند و هم در کلمات laugh، bath، و can’t، با گونۀ فخیم‌تری از زبان استانده روبه‌رو هستند که در آن در کلمات از نوع اخیر از واکۀ متفاوت [a] استفاده می‌شود. این که آیا سخن‌گویی می‌کوشد یا نمی‌کوشد که این مشخصۀ «شیک»تر را کسب کند، بستگی به آن دارد که خود او تا چه حد برای هم‌رنگ‌شدن با سخن‌گویانی که آن‌طور حرف می‌زنند ارزش قائل است. البته، اگر او را به میان این قبیل سخن‌گویان بفرستند، یعنی او را، فرضاً، راهی نیوانگلند یا بریتانیای کبیر کنند، چه بسا که به‌طور طبیعی به این طرز تازه عادت کند. بسیار به‌جا است که انسان فراموش نکند که این چنین تغییرها آسان به‌دست نمی‌آیند؛ و تازه امکانش خیلی زیاد است که شخص تازه‌کار مشخصۀ تازه را در جاهایی به‌کار برد که به هیچ روی در آن جاها به‌کار نمی‌رود؛ یعنی، مثلاً، به هنگام تلفظ کلمۀ man، صورتی عوضی (hyper-form) از قماش [ma:n]، به جای صورت درست از خود درآورد، پس عاقلانه‌تر است که انسان فکر دست‌کاری در زبان را اصلاً به مغزش راه ندهد مگر، البته، در شرایطی که اقران او صورت ترجیحی را پیوسته در پیرامونش به‌کار برند. زبان غیرطبیعی زبان دل‌پذیری نیست. با این همه، در انگلستان که به زبان استانده با رنگ و زنگ ولایتی کم‌تر از زبان استانده‌ای بها داده می‌شود که در «مدارس خصوصی» به‌کار می‌رود، این مسئله ممکن است وجه دیگری داشته باشد.

در مورد مشخصه‌های ناممیز زبان، وضع فرق می‌کند. این قبیل مشخصه‌ها، با آن که به عادت بدل می‌شوند، بخشی از دستگاه علامت‌رسانی (signaling-system) نیستند و همیشه هم در معرض تنوع و تحول‌اند. درست همان‌طور که انسان ممکن است در رفتارهای دیگرش مطبوع و باملاحظه باشد، در امر زبان نیز می‌تواند مثلاً با «لحن صدای» دل‌پذیر سخن بگوید – یعنی با تنظیم دل‌پذیر آن مشخصه‌های آکوستیکی که ممیز نیستند. همین نکته را می‌توان دربارۀ ترکیب مشخصه‌های معنایی ناممیز هم تکرار کرد، که بر این یکی ما نام سبک (style) می‌نهیم. در اینجا نیز شخص می‌تواند، بی‌آن‌که به تصنع و تکلف بگراید، از صورت‌های مناسب و دل‌پذیر استفاده کند. متأسفانه، این نکتۀ اخیر را در کتاب‌های دم‌دستی موجود در زمینۀ سخن‌سنجی با موضوع بی‌مزۀ «صحیح‌گویی» درمی‌آمیزند.

برای کسی که در زبان مادری‌اش گونه‌های زیر استانده یا گویش‌های انگلیسی باشد، یادگرفتن انگلیسی استانده مشکلی واقعی از جنس و سنخ مشکل سخن گفتن به زبانی بیگانه است. این که به سخن‌گو بگویند عادات زبانی‌اش ناشی از «نادانی» یا «بی‌دقتی» است و اصلاً «انگلیسی نیست»، مشکلی را حل نمی‌کند. مدارس ما، انگلیسی‌زبانان، واقعاً از این نظر گناه می‌کنند. سخن‌گوی زیر استانده با این معضل روبه‌رو است که جای برخی صورت‌ها (مثلاً، صورت I seen it) را به برخی صورت‌های دیگر (مثلاً، صورت I saw it) بدهد که در میان مردمی رواج دارد که از قرب و اعتبار بیشتری برخوردارند. در چنین وضعی، هر برخورد غیرواقعی با او – فرضاً، برخورد آمیخته با تحقیر – به‌طور حتم مانع پیش‌رفت او خواهد شد. توزیع نابرابر قرب و اعتبار که او را در کودکی جریحه‌دار کرده، خطای جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند، و نه خطای خود او. چنین سخن‌گویی باید، بی‌هیچ احساس شرم و سرافکندگی، بکوشد و صورت‌های استانده‌ای را که از رهگذر مسموعات شخصی خودش یاد گرفته است جای‌گزین صورت‌هایی کند که خودش به زیر استانده بودنِ آن‌ها وقوف دارد. البته، در آغاز ممکن است مجبور شود خطر به‌کاربردن صورت‌های زیاده شهری (hyper-urbanisms) را بر تن بخرد؛ مثل صورت I have saw it که خود از این معادله برآمده است که:

I seen it: I saw it=I have seen it: x

همچنین، در مرحله‌ای بعدی نیز ممکن است، در جریان تلاش و تقلایش برای گریز از گویش سادۀ مادرزادی، در وادی لفاظی‌های متکلف و جمله‌بندی‌های پیچیده سرگردان شود. در اینجا، خوب است سخن‌گو همان سادگی زبان مادرزادی را فخر خود بداند و آن را همچون امتیازی در نظر آورد که از رهگذر پیشینۀ نااستانده‌اش نصیب او شده است.

پایان بخش نخست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *