ویژهنامههای زبانشناختی نامتوالی زبانداد
برگرفته از: ویژهنامهی نامتوالی «زبان، هنر مفهومی و چرخش زبانشناختی در هنر»
نام این اثر درخشان رابرت اسمیتسون تلی از زبان (A heap of Language) است. در این هرم واژگانی مصالحِ برسازندهی هرم، یا آجرواژههای بهدقت گزینششده، همگی واژههایی هستند که به قالب معناییِ (Semantic Frame) «زبان» تعلق دارند. هرم، شاید، از مصر تا کنون، از درشتترین نمودهای کار پرمشقت انسان با مادهی لمسپذیرِ حسپذیرِ عینی باشد. تلِ واژگانیِ آقای اسمیتسون ، البته، کپهی زباله، نخالههای ساختمانی، ویرانهها و چیزهایی از این دست را نیز به یاد میآورد؛ تلهایی که، در هر حال، جملگی، پای مادهی لمسپذیرِ حسپذیرِ عینی را به میان باز میکنند. این زبانِ حسپذیر، به تعبیر اسمیتسون، نباید در محدودههای یک ذهن شخصی، درونِ کلهی این کس یا آن کس، مهار شود؛ چنین زبانی باید بی هیچ رودربایستی در جهان فیزیکی باشد، در چنان جهانی ببالد، و از ویژگیِ ممتازِ بیناشخصیاش کوتاه نیاید.
اگر به شیوهی اسمیتسون به نحوهی بودنِ عینی/فیزیکی زبان وفادار باشیم، نه تنها زبانِ خصوصی را امکانپذیر نمیدانیم، بلکه رویای چنان زبانی را در سر هم نمیپرورانیم؛ این، البته، هرگز به این معنی نیست که زبانور نمیتواند گویش شخصی داشته باشد؛ نسخههای متمایز هر زبانور از زبان، افق را هم برای زبان میگشاید، هم برای زبانور. نکته اینجاست که بدون وفاداری به زبان مشترک، گویشهای فردیِ خودکارشده – همان که همه ما ناخواسته به آن مجهر هستیم- واقعیت نمییافت؛ از آن بالاتر، بدون شکیبایی در وفاداری به ویژگیِ بیناشخصیِ زبانِ مشترک، بدون تکرار خلاقانهی آن، گویشهای فردیِ آگاهانه، همان مداخلههای فردیِ زبانآگاهانه در زبان، ساختهوپرداخته نمیشوند. نکتهی دیگر، البته، در جای دیگری است؛ در ویژگیهای هستیِ بدنمندِ زبانور در جهان لمسپذیر و عینی؛ بدون فهم این که ویژگیهای این زبان، از واژگان تا دستور، از واج تا معنیسازی، با میانجیهای کم یا زیاد، پیامدِ زیستِ بدنمند در جهان فیزیکی است، همواره مستعدِ این خواهیم بود که زبان را پیمانهای مستقل بدانیم که با دیگر گرایشها و کاروکنشهای شناختیمان بیارتباط است؛ همواره وسوسه خواهیم شد زبان را به عالم صورتهای مثالی، به عالم ایدههای در -خود-کز-کرده، نسبت دهیم؛ همواره، به تعبیر اسمیتسون، به تولیدِ بیاختیارِ «تلهایی» از رمزنگاریهای مطلقاً شخصی/خصوصی اشتغال خواهیم یافت، وِردهایی که صرفاً در کلهی سازندگانشان، معنیسازی میکنند. بدون فهم ضرورتِ بودنِ زبان در جهان فیزیکی و بیناشخصی، یعنی بدون همدلی با فهمِ اسمیتسون از زبان، چنان در افسونِ واژهها و اصطلاحاتِ عزیزدردانۀ شخصیمان، و از آن بالاتر، یا دستکم در ترازی دیگر، چنان در افسونِ زبان مادریمان بیاختیار میشویم، چنان همه چیزِ آن را «درست سر جای خود»، «بهاندازه» و «بازتابندهی هوش گذشتگان» خواهیم یافت، چنان دلمان از خردهضعفها و نقصهای آن غنج خواهد رفت، که از یاد می بریم زبانهای دیگری هم هست؛ تعبیرگریهای دیگری هم هست.
*روشن است که دلالتهای این اثر منحصر به نمایی که در بندهای بالا بازنمایی شد نیست. اینکه در «تلی از زبان»، «فرازبان» مانند تلی از زباله ترسیم شده است، یا ارتباط این اثر با علاقهی اسمیتسون به ویرانههای باستانی، و نسبت این اثر با شیوهی مداخلههای هنریِ بعدی اسمیتسون، از جمله جنبههایی هستند که انتظار میرود در تفسیرهای تااندازهای جامع به چشم بیایند؛ تفسیرهایی که فهم این اثر را، با در نظر داشتنِ همۀ ویژگیهای آن و رابطهی آن ویژگیها با بافت، امکانپذیر میکنند.