بازنشر پس از هشتاد و هشت سال
انتشار نخست: مجلۀ مهر، شهریورماه 1314 سال سوم شمارۀ4
آقای فوادی
گرچه شمارۀ کلمات زیاد و اشکال آنها گوناگون میباشد لیکن اگر شکل صوتی را در نظر بگیریم میتوانیم برای قسمت بیشتری از آنها طبقهبندی به عمل آورده کار تحقیق و فهم و شناختن مواضع استعمال آنها را برای خود آسان کنیم.
مثلاً اگر در بکار بردن کلمات ذهن ما متوجه شد که قسمتهائی در آنها مشترک بوده و با شروط معینی تکرار میشود میتوانیم قسمتهای مذکور را در ذهن خود مجزی کرده جنبۀ خاصی به آنها کلمات را به طبقات گوناگون تقسیم کنیم.
برای نمونه کلمات (جنبش – دهش – بخشش – پیدایش) را که اسم هستند در اینجا مطرح میکنیم. میبینیم که جزء (ش – ech) در آخر آنها عمومیت داشته تکرار میشود و این جزء معنای عمل را که از خواص فعل باشد افاده میکند لذا این کلمات و امثال آنها را تحت یک طبقه که از حیث شکل و معنی اسم بوده و متضمن معنی فعل هم هستند درآورده نام (اسم مصدر) را روی آنها میگذاریم.
یک مثال دیگر: در کلمات (جنبانیدن – خوابانیدن – رهانیدن) میبینیم که یک جزء در وسط که (ان) باشد تکرار شده و معنائی خاص (تعدیه) به فعل میدهد بنابراین از روی الحاق این جزء که قبل از علامت مصدر درمیآید یک طبقه از افعال را به نام افعال لازم که متعدی شدهاند مینامیم. زیرا پیش از الحاق این جزء (یا زیاد کردن آن) فعل نمیتواند مفعول صریح داشته باشد مثلاً در جملۀ (حسین خوابید) کلمۀ (حسین) مسندالیه (خوابید) مسند و جمله مفعول صریح ندارد.
لیکن در جملۀ (مادر بچه را خوابانید) مفعول صریح هست زیرا کلمۀ (خوابانید) که دارای جزء تعدیه میباشد آمدن مفعول صریح را ایجاب میکند.
پس از نظر صوتی اغلب کلمات را میتوان به طبقاتی تقسیم کرد که کلمات هر طبقه علاوه بر معنای مستقل اولیۀ خود دارای معنائی مشترک نیز میباشند قسمت اصلی و اولی را (ریشه) کلمه و قسمت دوم را که الحاق و اضافه و همچنین تکرار میشود (جزء – ادات) مینامیم.
برای مثال کلماتی را از دو طبقه شاهد آورده مقایسه میکنیم.
- (پرورنده جنبنده – لغزنده – پرنده) 2- (پرورش – جنبش – لغزش – پرش):
در اینجا میبینیم که کلمات (پرور – جنب – لغز – پر) به واسطۀ الحاق جزءهای (نده – ش) در معنی اختلاف پیدا میکنند و بدین واسطه به دو طبقۀ جداگانه تقسیم شده معنای آنها فرق میکند، پس ریشه کلمه موضوع فکر را بیان میکند و جزء کلمه حالت آن را میرساند (حالت کلمه یعنی نسبت آن به سایر کلمات چه در حال جدائی و چه در حال ترکیب) چنانکه در جملۀ (حسین بچه را خوابانید) به واسطۀ الحاق (ان) نسبت کلمۀ (خواب) تعیین میشود.
برای آنکه بتوانیم ریشه و جزء کلمه را تجزیه کنیم دو شرط اساسی را همواره باید در نظر داشته باشیم:
- وقتی قسمتی از کلمه را میتوانیم ریشه بنامیم که نه تنها با جزء مفروض توأم میشود بلکه میتواند جزءهای دیگر را نیز داشته باشد چنانکه در کلمۀ (میگویم) قسمت (گوی) ریشه است چونکه اجزاء دیگر نیز میتوانند به آن ملحق شوند مانند الحاق (نده- ان – ا) که در این صورت کلمه شکل (گوینده – گویان – گویا) را دارا شده نسبتهای سهگانه را افاده میکند.
- وقتی میتوانیم قسمتی از کلمه را جزء یا ادات بنامیم که بتوانیم آن را به ریشههای گوناگون الحاق کنیم مثلاً (نده) در کلمۀ (گوینده) جزء یا ادات است زیرا آن را میتوانیم به کلمات دیگر نیز الحاق کنیم مثل (رونده – شنونده – آورنده) که جزء (نده) را به کلمات (رو- شنو – آور) میتوانیم ملحق کنیم.
اگر این دو شرط در مورد تجزیۀ کلمه بکار نرود کار ما عبث و غلط خواهد بود. به عبارت دیگر نخواهیم توانست کلمه را در معرض تجزیه قرار دهیم، مثلاً در کلمات (پاس – شناس – داس) حرف (س) تکرار میشود لیکن آن را جزء نتوانیم شمرد زیرا برای افادۀ معنای نسبی نمیتوانیم آن را به کلمات دیگر الحاق کنیم و قسمتهای دیگر یعنی (پا – شنا – دا) نیز برای تغییر معنای خود اجزاء دیگری را داشته باشند (آری «پا – شنا» با آنکه بدون «س» واجد معنی هستند لیکن این معنی تصادفی است و به هیچ وجه ربطی با معنی موضوعی خود ندارد).
بکار رفتن اجزاء و الحاق آنها به ریشههای کلمات برای افادۀ نسبت است و این طرز بیشتر از همه در زبانهای عربی و ترکی (که دو زبان زندۀ سامی و اورال آلتائی هستند) مجری و معمول است لیکن در زبانهای هند و اروپائی (که فارسی ما نیز جزو آنهاست) گاهی احتیاج به الحاق جزء دیده نمیشود و نسبت کلمات در بسیاری از موارد با شروط و اصول دیگری تعیین میشود چنانکه گاهی مقام کلمه در جمله نمایندۀ نسبت آن میباشد و احتیاج به ادات پیدا نمیشود، مثال از فارسی:
(باد باران آورد) – (باران باد آورد) دو جملۀ مختلف با دو مفهوم مستقل دیده میشود که کلمات مفردۀ آنها عین همدیگر است پس تغییر معنی به واسطۀ چیست و آن نسبتی که تغییر در معنی داده کدام است؟ بدیهیست که مقام کلمات (باد – باران) این اختلاف را بهوجود آورده است در جملۀ اول باد مسندالیه و باران مفعول صریح است و در جملۀ دوم بعکس پس تقدیم و تأخیر برای افادۀ نسبت بکار رفته است، مثال از فرانسه:
1- Paul aime Georges. 2- Georges aime Paul,
در اینجا نیز نسبت کلمات (پول – ژرژ) با تقدیم و تأخیر بیان میشود.
جزء یا ادات را که به کلمات اضافه شده و در معنای آنها تغییر وارد میسازد و در اصطلاح بینالمللی امروز «Affixe» میگویند (از لاتین گرفته شده و در اصل Ad+fixus بوده است).
اگر جزء در اول ریشه درآید آن را Prefixe مینامند در فارسی مثلاً در کلمۀ (انوشه به معنی زندۀ جاوید) حرف (اَ – a) جزء اضافی است و معنی نفی را میدهد و چنانکه میبینیم در اول کلمه آمده است:
اگر جزء در وسط باشد آن را «Infixe» مینامند. در فارسی جزء وسط کم است و اگر هم دیده شود غالباً برای اشباع یا تحسین لفظ میآید مثل (اوفتاد) که (و) در کلمۀ (اوفتاد) زیاد شده و در شعر برای اشباع آمده است.
اگر (خوابیدن) را کلمۀ بیجزء فرض کنیم بعد از تعدیه (که میشود خوابانیدن یا خواباندن) (ان) جزئی خواهد بود که در وسط آمده است.
اگر جزء در آخر کلمه بیاید آن را «Suffixe» مینامند، مثل (ن مصدری) که در آخر سوم شخص مفرد فعل ماضی درمیآید (گفتن – رفتن – شنیدن – دویدن).
گاهی دیده میشود که جزء کلمه به واسطۀ مرور زمان و عادت از خود کلمه جدا فهم نمیشود.
در اینصورت کلمه عنوان ریشه و مادۀ اصلی را به خود گرفته جزء آن در نظر نمیآید مانند همان (اَ – a) در کلمۀ (انوشه) که ذکر کردیم. همچنین ور در کلمۀ (گنجور) که بعد از منحرف شدن از تلفظ حقیقی خود (var) و تبدیل آن به (our) با خود کلمۀ به اصطلاح «جوش خورده» و جزء بودن آن فهم نمیشود.
تجزیۀ کلمه به ریشه و جزء در کلیۀ زبانها مورد و لزوم ندارد زیرا زبانهایی هستند که تمام آنها عبارت از ریشه است مانند زبان ملت چین و آنّام در هندوچین.