زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

زبان و تفکر، زبان و اجتماع، زبان و فرهنگ

تصویرگونگی

تصویرگونگی (iconicity) ناظر بر رابطه‌ی غیرتصادفی یا غیردلبخواهانه صورت نشانه‌های زبانی (Linguistic Signs) با معنای آن‌هاست. این مفهوم نشان می‌دهد که برخلاف دیدگاه سوسوری، که رابطه‌ی بین دال و مدلول را معمولاً دلبخواهانه(Arbitrary) می‌داند، در بسیاری از موارد، صورت واژه‌ها، آواها، یا ساختارهای دستوری می‌توانند معنای خود را بازتاب دهند. تصویرگونگی در زبان‌های طبیعی (Natural Languages) و در حوزه‌هایی مانند آواشناسی، واژگان، و نحو دیده می‌شود.

تصویرگونگی چیست؟

تصویرگونگی به رابطه‌ای اشاره دارد که در آن صورت یک نشانه‌ی زبانی (مانند واژه یا ساختار دستوری) به شیوه‌ای غیرتصادفی با معنای آن پیوند دارد. نگرش سوسوری بر دلبخواهی‌بودن رابطه‌ی صورت زبانی و معنی تاکید دارد. مثال معروف درخت را به حاطر دارید. صوسور استدلال می‌کند که هیچ دلیل طبیعی‌ای وجود ندارد که صورت اختصاصی واژه‌ی “درخت” را در فارسی به مفهوم آن، به آن گیاه افراشته و اغلب سایه‌گستر گره زند. با‌این‌حال، یعنی به رغم شواهد سوسوری ناقض تصویرگونگی زبانی، شماری از پژوهش‌ها نشان می‌دهند که مصداق‌های تصویرگونکگی در زبان بسیار بیش از طبقه‌ی نام‌آواها هستند. این نکته را در نظر داشته باشید که قراردادی بودن با دلبخواهی بودن یکسان نیست و تصویرگونگی ممکن است با قواعد قراردادی (Conventional) زبان هم‌خوانی داشته باشد، زیرا نشانه‌های تصویرگون اغلب در چارچوب نظام زبانی پذیرفته شده‌اند (Croft, 2003). برای نمونه، واژه “شرشر” در فارسی، اگرچه صدای آب را تقلید می‌کند، به‌عنوان بخشی از واژگان قراردادی زبان پذیرفته شده است و قرارداد است که این شباهت خاص را به نماد زبانی برمی‌کشد. 

جان هیمن (,John Haiman) در سال 1985 در پژوهش تصویرگونگی در زبان (Iconicity in Language)  تصویرگونگی را به سه نوع اصلی تقسیم می‌کند: تصویرگونگی آوایی (Phonetic Iconicity)، تصویرگونگی ساختاری (Structural Iconicity)، و تصویرگونگی واژگانی (Lexical Iconicity). تصویرگونگی آوایی به واژه‌هایی اشاره دارد که آواهای آن‌ها مستقیماً تفیلد یا بازنمایی آوایی پدیده‌های حسی یا صوتی هستند مانند “شرشر” که صدای جریان آب را بازتاب می‌دهد. تصویرگونگی ساختاری، از جمله، به «ترتیب» واحدهای زبانی در جملات مربوط می‌شود، ترتیبی که ممکن است ترتیب وقایع واقعی را نشان دهد. تصویرگونگی واژگانی به واژه‌هایی اشاره دارد که شکل یا ریشه آن‌ها با معنای آن‌ها ارتباطی غیرتصادفی دارد، اما فراتر از تقلید صدا، به الگوهای صرفی یا معنایی وابسته است. .

انواع تصویرگونگی
1. تصویرگونگی آوایی

تصویرگونگی آوایی زمانی رخ می‌دهد که صداهای یک واژه مستقیماً ویژگی‌های صوتی یا حسی یک پدیده را تقلید کنند. این پدیده اغلب در نام‌آواها (Onomatopoeia) دیده می‌شود، مانند “تق‌تق” (برای صدای ضربه) یا “خرخر” (برای صدای خرناس) در فارسی. چنان‌که گفتیم تصویرگونگی آوایی، برخلاف تصویرگونگی واژگانی، که به الگوهای صرفی یا معنایی گسترده‌تر وابسته است، مستقیماً به بازتولید صداهای محیطی می‌پردازد. برای نمونه، “جیرجیر” در فارسی صدای جیرجیرک را تقلید می‌کند و معنای آن به یک پدیده صوتی خاص محدود است، در حالی که تصویرگونگی واژگانی ممکن است مفاهیم انتزاعی‌تری مانند حرکت یا اندازه را منتقل کند.

2. تصویرگونگی ساختاری

تصویرگونگی ساختاری زمانی رخ می‌دهد که ترتیب عناصر در یک جمله ترتیب وقایع یا مفاهیم در دنیای واقعی را بازتاب دهد. این ویژگی به گویندگان کمک می‌کند تا رویدادها را به شیوه‌ای رمزگذاری زبانی کنند که با درک شمی و پردازش شناختی ایشان سازگارتر است. در زیر چند نمونه از این نوع تصویرگونگی نقل شده است:

  1. او غذا خورد و سپس خوابید: این جمله ترتیب زمانی خوردن و خوابیدن را مستقیماً بازتاب می‌دهد

  2. او وارد اتاق شد و نشست ( Talmy, 2000): این جمله ترتیب حرکت و نشستن را نشان می‌دهد 

  3.  آمد، دید، فتح کرد ( Waugh, 1994): این جمله انگلیسی (“He came, he saw, he conquered”) ترتیب زمانی ورود، مشاهده، و پیروزی را بازتاب می‌دهد (Semiotica).

  4. چون باران بارید، زمین خیس شد ( Langacker, 1987): این ساختار شرطی رابطه‌ی علت و معلولی را منعکس می‌کند؛ ابتدا علت ذکر شده است و سپس معلول؛ یعنی همان‌طور که درک شمی از رابطه‌ی علت و معلول وجود و کنش علت را بر معلول مقدم می‌دارد و فرض را بر این می‌گذارد که معلول از پسِ علت هستی می‌یابد در آن  جمله‌ی یادشده نیز علت پیش از معلول رمزگذاری شده است

  5. کتاب‌ها را چید، گردگیری کرد، و اتاق را مرتب کرد: این ساختار ترتیب مراحل نظافت را نشان می‌دهد.

3. تصویرگونگی واژگانی

تصویرگونگی واژگانی زمانی رخ می‌دهد که شکل یا ریشه یک واژه به‌طور غیرتصادفی با معنای آن مرتبط باشد، اما برخلاف تصویرگونگی آوایی، این ارتباط به تقلید مستقیم صدا وابسته نیست، بلکه به الگوهای صرفی (Morphological Patterns) یا معنایی مربوط است. برای نمونه، در زبان فارسی، می‌توان نمونه‌هایی از دوگان‌سازی را (برای نمونه لرزلرز) از مصداق‌های تصویرگونگی واژگانی به شمار آورد.  هیمن (1985) و اوهالا (Ohala, 1984) نشان دادند که در برخی زبان‌ها، واژه‌های مرتبط با اندازه‌ی کوچک اغلب از واکه‌های پیشین افراشته (High Front Vowels) مانند /i/ یا /ɪ/ استفاده می‌کنند (مانند “tiny” [/ˈtaɪni/] در انگلیسی)، در حالی که واژه‌های مرتبط با اندازه بزرگ از واکه‌های پسین افتاده (Low Back Vowels) مانند /ɑ/ یا /o/ بهره می‌برند (مانند “enormous” [/ɪˈnɔːrməs/] در انگلیسی). از نظرگاه تصویرگونگی این ارتباط به دلیل ویژگی‌های آوایی است. در فارسی، این الگو در واژه‌هایی مانند “ریز” [/riz/] (برای کوچک) و “گنده”  [/ɡonde/] (برای بزرگ) تا حدی دیده می‌شود.


دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *